۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

محرم در پیش است و آوایی که دوباره شهر را به طنین‌اش خواهیم لرزاند: ما جنبش سبزیم و علمدار حسینیم



اینجا ایران است و محرم و ملتی که در کنار ساحل دجله تشنه ایستاده است، اینجا ایران است و محرم و آفتاب سوزان و قومی که انتظار می‌کشد، اینجا ایران است و ملتی که حسین وار و رستم مسلک آماده است تا حرکت دوباره خود را جشن بگیرد، تا حاکمان ظالم این دیار را مهمانِ مهمانیِ شکستن سکوت خود کند، تا حرکت کند، حرکتی دوباره.


اینجا ایران است و جنبش سبز و ملتی که هنوز ایستاده اند، هر چند زخم خورده، هر چند خسته، ولی‌ مغرور و سربلند و امیدوار که می‌دانند که آنها آینده سازان این پهنه اند. میر حسین‌شان در بند است و شیخ‌شان محبوس حاکمان و بر بال‌های شیرمرد‌ها و شیر زنان‌شان شان زنجیر اسارت زده اند، ولی می‌دانند و می‌بینند که هیچ کدام ذره‌ای عقب ننشسته اند و به حقارت سکوت تن‌ نداده اند، می‌دانند و می‌بینند که چگونه همه بی‌ شرفی حاکمیت حقیر اراده جمعی شده که همه سلاح شان اعتقاد‌شان است و همه ابزار‌هایشان اراده شان. ملت ای را می‌بیند و میداند که چنین شیری را نمی‌توان در بند نگاه داشت. 
عاشورایی دیگر در پیش است، عاشورایی که دیگر در آن نه حرف از یک شمر است و نه سپاه ۷۲ نفره حسین که اینجا صحبت از ملت آگاه به حق و معتقد به قدرت خود است که حاکمیت زوری که به شمر‌های خود مینازد. اینجا ایران است و عاشورایی که خواهد آمد و حاکمیتی که با چشمان خود حقارت خود را به نظاره خواهد نشست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر