۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

طنز تلخ حاکمیت اسلامی


روایت میکنند که در بحبوحه درگیری‌های سال ۱۳۴۲ و دستگیری امام و پیچیدن شایعه احتمال محاکمه نظامی ایشان، در پی‌ تلاش جامعه مدرسین قم و چندین مرجع مستقل در اعلام مرجعیت امام و ایجاد حرمت، حکومت شاهنشاهی مجبور به اعلام آزادی و اعزام مجدد ایشان به قم شد، حکومتی که به عنوان نمادی از تقابل ساختاری یک حکومت با اسلام سنتی شناخته میشود و چه طنز تلخی‌ که بعد از ۴۰ سال، در حکومتی که داعیه دار دفاع از اسلام سنتی و مدعی پرچمداری مسلمانان جهان است، حرمت بیوت آیات عظام هتک میشود و در روشنایی روز از هیچ توهینی به ایشان اجتناب نمی‌شود.

اینجا ایران است و شهر، شهر قم، شهری است که قرن هاست پرچم تشیع را به همراه نجف و مشهد حمل کرده است و همیشه مامنی‌ بوده برای روحانیت منتقد، برای مرجعیتی که حیات خود را در صف بندی در کنار مردم تعریف کرده، آن هنگام که تقابل مردم و حاکمیت حادث میشود! اینجا قم است، شهری که اسلام و مسلمان در آن احساس امنیت میکرد و کوچه به کوچه به میزبانی روحانی از روحانیون شهر میبالید و صد افسوس که روایت کنونی غیر از آنچه است که در کتاب‌های تاریخی‌ نه چندان غبار گرفته نگاشته شده که حدیث کنونی، حدیث هتک حرمت بیوت مراجع است و تخریب دفاتر و مساجد آنها. داستان، داستان گروهی چماق بدست است که با ظاهری مذهبی‌ از هیچ بی‌ حرمتی ابا ندارند، فحش میدهند و ناسزا می‌گویند و مطمئن از عقیم بودن قانون در برابرشان، رستم وار گرز بر سر میچرخانند به جنگ انسانیت میروند و قرآن به خاک می‌‌افکنند و اخلاق به باد میدهند. این حدیثی است که امروز از این بلاد به گوش می‌رسد.

چند روز قبل به بیت شیخ یوسف صانعی حمله کردند، فردی که به زعم امام "... آدم برجسته‌ای است در بین روحانیون، مرد عالمی است"، روحانی است که سالهاست جزو آیت عظام دسته بندی میشود و کسی‌ در انتصاب فکری ایشان به امام خمینی شک ندارد! به بیت ایشان حمله کردند و در جلوی چشمان مأمورین انتظامی هر چه شکستنی بود را شکستند، از حرمت انسانیت و مرجعیت بگیرید تا قفسه‌های بیت! روز بعد از آن هم دفتر شیخ فقید، آیت الله منتظری میزبان بی‌ حرمتی این آقایان بود که گاهی به نام گروه فشار، گاهی مردم حزب الله و گاهی جمعی از مردم ایثارگر خوانده میشوند، گروهی که فارغ از نام‌های گوناگون، کسی‌ به ارتباط آنها به بعضی‌ مرکز امنیتی و نظامی شاکی‌ ندارد و علناً هم از اعتراف به آن ابایی ندارند. گروهی که هشدار میدهند، تهدید میکنند و فریاد میزنند و بی‌ هراس هر آنچه میخواهند میکنند. دسته‌ای که ارتباط و انتصاب و ماهیت آنها موضوع این نوشتار نیست که خود موضوع صد‌ها نوشته بوده و هست و حتا جزئیات آن اظهر مین الشمس است. به هر حال در یورش به بیت آیت الله منتظری اینبار اینها تنها نبودند که ماموران امنیتی نیز اینها را همراهی کردند. شیخ آزاده، مهدی کروبی هم از التفات عملی‌ آقایان بی‌ نصیب نماند و سید حسن خمینی، نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی هم دیگر هدف آقایان مدافع روحانیت و ولایت بود!

اتفاقات بالا تنها گوشه‌ای از حوادثی است که در حاکمیت جمهوری اسلامی، در برهه فعلی‌ اجازه وقوع دارد، حاکمانی که رسما و علناً دست از تظاهر کشیده اند و گروهی که در خوش بینانه‌ترین حالت گمراه و خام اندیش اند را روانه کرده اند تا با شنیع‌ترین ابزار‌هایی‌ که حتا رژم سابق از بکارگیری آنها شرم داشت، دست به سرکوب روحانیت منتقد و مرجعیت بیدار بزنند، عملی‌ که بارها در طول تاریخ حاکمان مختلف به آن دست یازیده اند که برگ برگ تاریخ گواهی بیهوده گی آن را میدهد. گروه‌هایی‌ که نحوه عمل و دایره حرکت آن نوید رشد و زایش یک سرطان بد خیم را میدهد که دیر یا زود از دست صاحبان آن خارج خواهند شد و قلاده پاره خواهند کرد و غده‌های چرکین خود را تا اعماق جامعه گسترش خواهند داد ، بر طبق یک پیش فرض ساده که اگر میتوانند به دسته‌ای قدرت ببخشند چرا خود صاحب قدرت نشوند و اگر میتوانند بازی را در سمتی‌ پیش ببرند چرا خود برنده بازی نباشند؟ و چه باطل آنها که بنای خود را بر شانه‌های چنین موجوداتی استوار میسازند!

اینجا ایران است و مکان وقوع فاجعه همه گستره ایران و آنچه که آقایان تبر برداشته اند ریشه آن را بزنند همه میراث سالیان دراز مبارزه ایران زمین است علیه استبداد. نه فقط میراث که هر آنچه که داریم، از مذهب بگیرید تا آنچه که به نام هوّیت از آن نام برده میشود. میخواهند مذهبی‌ جدید بیافرینند که تا ابد برده وار جیره خوار و مرثیه خوان حکومت باشد، میخواهند تاریخی‌ بیافرینند که آن را ملک المتکلمین‌ها نیافریده باشند و جایی‌ برای بازرگان‌ها و مصدق‌ها در آن نباشد. اینجا ایران است و هدف نابودی اینها من و توییم، همه کسانی‌ که سر خم کردن در برابر استبداد را بر نمیتابند که فرقی‌ نمیکند که به چه آیینی باشند! حرکتی است که آغاز کرده اند که پایانی برای آن متصور نیست که دور نیست آن زمانی‌ که کار از دستشان بدر رود و نابودی خودشان و هوّیت ما حادث شود. سرنوشت محتومی که اگر ما ساکت بمانیم به ظالمانه‌ترین حالت ممکن به حقیقت بدل خواهد شد و آنگاه قطره‌های شرم پاسخی برای نسل‌های تباه شده آینده این خاک نخواهد بود.

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

طعم گس خون، شوری اشک و سرمایی که میزبان دوستان مان است



یکسال پیش در چنین روزهایی داستان ما آغاز شد، داستانی که هنوز مبهوت سیر اتفاقات، فقط به متن آن می‌نگرم و تلاش می‌کنم درک کنم، سعی‌ می‌کنم ارتباطی‌ پیدا کنم بین آنچه میخواستیم وانچه به سرمان آوردند و آنچه بر سرخود آوردند! میخواستیم رئیس جمهور انتخاب کنیم، میخواستیم در همین ساختار و همین چارچوب، فردی شناخته شده و امتحان پس داده شده را به وکالت برگزینیم، فردی به نام میر حسین موسوی که نه وعده به نابودی شریعت میداد و نه نوید نابودی میراث انقلاب که اتفاقا به ریشه انقلابی و نسب فکری که به خمینی میبرد میبالید، میخواستیم چنین فردی را به وکالت جماعت به ساختمان ریاست جمهوری بفرستیم، رنگ سبزی که در آیین مان تقدس داشت را برگزیدیم و به خیابان‌ها آمدیم و دوستنمان را هم دعوت کردیم که چه طنزی که فتنه گر خواندنمان و به چوب شکنجه و زندان نواختنمان! طنز تلخی‌ است.

یکسال گذشت و گیج هنوز نام‌ها را تکرار می‌کنم، عبدالله مؤمنی را می‌شناسید؟ جوانک دانشجویی برخاسته از یک خانواده مذهبی‌ که به رسم داغ سالهای اول انقلاب و به شیوه آنها زن برادر شهید را به همسری گرفت، می‌دانید کجاست؟ زیدآبادی رابه یاد دارید؟ سحر خیز؟ بهمن امویی؟ یا مجید توکلی؟ یا هنگامه شهیدی و بهزاد نبوی؟ همه مهمان سردی و تنهایی‌ زندان هایند، همگی‌ میزبان بی‌ عدالتی حکومتی هستند که قرار بود چتری بر سر حتا بی‌ خدایان باشد، قرار بود به نام اسلام عدالت علی‌ برپا کند که شانه به شانه مرد یهودی در دادگاه حاضر میشد، نه اینکه خدائی در قامت مقتدا بر زمین بیفریند و جهنمی چه بسا در رقابت با آنچه که میشناسیم درهمین گستره بنماید، قرار بود هر کسی‌ با هر اندیشه‌ای در آن جای گیرد، نه اینکه دامنه خودی و غیر خودی تا آنجا رود که میراث دار بنیانگذار آن را در خانه چنین بی‌ حرمت کنند و نزدیکترین یاران وی را به جرم باطل معاندت به چوب بیدادگاه‌های‌شان بزنند، قرار نبود چنین شود و شد!

سبوئی شکست و آبی ریخته شد، زمین را به خونی اغشتند و حرمتی را الودند که پاک شدنی نیست، مگر میشود فراموش کرد؟ جوانانی که با سکوت به خیابان‌ها آمدند و بازنگشتند، عزیزانی که به امید تغییر و بر اساس مسئولیتی که در قبل کشور خود احساس میکردند قلم به دست گرفتند و زبان به انتقاد گشودند تا گره‌ای باز کنند و اینک هر کدام در گوشه به میله‌های بسته مقابل مینگرند! اسطوره‌هایی‌ که علم مخالفت با ظلم حکومت ظالم قبلی‌ را بدست گرفتند و رنج شکنجه گاه‌های سابق را به جان خریدند و سپس با ایثار هر چه که داشتند در میدان‌های مختلف گذشتند تا از آن پاسداری کردند و اینک به ساختاری مینگرند که در حال زایش میوه‌هایی‌ است تلخ تر از باغ قبلی‌، میوه‌هایی‌ که بوی شکنجه میدهد، مزه گس خون و شوری اشک!

زندانها ماندند و زندانبانان چهره عوض کردند، وگرنه رسم همان رسم سابق است که دگر اندیشان را در انزوای زندان دفن کنند، به این امید که اندیشه را نیز به بند بکشند که چه خام که نمیدانند که زایش اندیشه نتیجه طبیعی خواست جامعه است، با جامعه چه میخواهند بکنند؟ با اندیشه‌ای که ریشه در اعماق اندیشه این مردمان دوانده و اینک جوانه‌های آن سر برآورده چه میخواهند بکنند؟ میپندارند که اگر هوای آزاد را دریغ کنند و چشمه را از منبع کور کنند این درخت خواهد خشکید که چه باطل که نمیدانند که این درخت تنها ریسمانی است که این پهنه خاکی را به زندگی‌ متصل می‌سازد، که نمیدانند که خشک شدن این درخت یعنی‌ سوختن همه این پهنه، یا شاید میدانند و میخواهند فرجام رفتن خود را به فرجام کلّ کشور تبدیل کنند!

یکسال گذشت و ما مانده ایم، هنوز بر سر آن آرمان‌هایی‌ که به میانه میدان کشیدمان هستیم، بر سر میثاقی که با عزیزان دربند و دوستان شهیدمان داشتیم مانده ایم و خواهیم ماند، خواهیم ماند


۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

عکس‌های تاج زاده و هنگامه شهیدی و دیگر عزیزان دربند و شهید جنبش سبز در تجمع دانشجویی شهر گوتنبرگ




تجمع دانشجویی گرامیداشت اولی‌ سالگرد تولد فاز جدید جنبش سبز امروز در شهر گوتنبرگ برگزار شد و از اسیران و شهدای جنبش تجلیل به عمل آمد. ندا آقا سلطان، محسن روح المینی، سهراب عرابی، هنگامه شهیدی، احمدی امویی، ژیلا بنی یعقوب از کسانی‌ بودند که عکس‌هایشان در این تجمع بر فراز دست‌ها قرار گرفت

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

قسمتی‌ از "همه اون کسانی‌ که دوست میدارمشان"


پوستر‌هایی‌ که توسط یکی‌ از دوستان آماده شده، برای تجمعی که در پیش دارند. عکس رو واسه من فرستد و چه جالب که همه اونها رو دوست داشتم، به همه غبطه میخوردم، به شجاعت، به هدف، غروری که داشتند یا دارند

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

دوباره داره میشه عین روز‌های بعد از ۲۲ بهمن که همه فریاد شکست سر میدادند. احساسات باید کنترل شود


لحظه‌ای آرام باشید و بیندیشید، فحش ندهید و بی‌ حرمتی نکنید. اعلامیه‌ای داده شد و رعایت یک قانون غلط شد، و این اصلا به معنای لغو برنامه نیست. روزهای بعد از ۲۲ بهمن یادتون هست، چه جّو احساساتی‌، آنقدر بعضی‌‌ها احساس شکست کردند که خود کودتا چیان احساس پیروزی نکردند، پس آرام باشید

تجمع مردمی ۲۲ خرداد برقرار است، فقط موسوی و کروبی مثل همیشه دوباره در جایگاه مدعو قرار دارند


"و این رسم دولتی نامشروع است که جز به موافقان خود مجوز راهپیمایی نمی دهد با این حال راهی را که شما ملّت بزرگ ایران برگزیده اید مسدود شدنی نیست و شما خلّاقانه نقش آفرینی خود را در این مسیر متجلّی خواهید ساخت و ما نیز در همه حال تا رسیدن صبح روشن فردا در کنار و همراه شما خواهیم بود."

به این قسمت پایانی بیانیه مشترک موسوی و کروبی لطفا توجه کنید، تنها اتفاقی‌ که صورت گرفته مسئولیت را از روی دوش اصلاح طلبان و احزاب نه‌ گانه برداشته تا آماج حملات نشوند، وگرنه همانطور که موسوی بارها تاکید کرده، علیرغم حضور مکرر خود موسوی و کروبی، هیچ تجمعی به دعوت اینها نبوده که اتفاقا خودشان مدعو مردم بودند. اینبار هم چنین است، مردم "خلاقانه" به "مسیر مسدود نشدنی‌" خود ادامه خواهند داد. پس به تبلیغ خود برای برگزاری یک تجمع تاریخی‌ ادامه دهیم

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

میخواهند کمر جمهوریت نظام را بشکنند


"باید یک ساز و کار نظارتی در مجلس تعریف کنید که اگر کسی در مقام نمایندگی کوتاهی یا سوء استفاده کرد، بتوانید او را مواخذه کنید.", این قسمتی‌ از سخنرانی‌ رهبر حاکمیت فعلی‌ ایران است که در ملاقات با نمایندگان مجلس هشتم بیان شده، سخنی که در ساده‌ترین حالت ممکن و واضحاً مصونیتی نمایندگان مجلس که صراحتاً در اصل هشتاد و شش قانون اساسی‌ آمده را هدف دارد. اصلی‌ که قاعدتاً متضمن جمهوریت نظام است که مجلسی که از قدرت بترسد زبان در کام سکوت خواهد گرفت و در پس این سکوت اختیار مردم در مشارکت در حکومت از محتوا خالی‌ خواهد شد.

مجلس شورای اسلامی به عنوان اصلی‌‌ترین پایه جمهوریت نظام نقشی‌ غیر قابل انکار در هویت بخشی به واژه جمهوری اسلامی ایران دارد، درست است که در برهه‌هایی‌ مثل مجلس چهارم و هفتم و هشتم به سبب ترفند‌ها و سؤ استفاده‌ها و دوپینگ‌های کاملا غیر قانونی‌ لایه‌ای از انتساب بر این نهاد انتخابی نشانده اند، ولی‌ پتانسیل احیای این نهاد به قصد پرداختن به وظیفه ذاتی نمایندگی‌ ملت، به سبب وجود ظرفیت‌های قانونی‌ همیشه وجود داشته است که خواب شب تمامیت خواهان را آشفته می‌سازد. پس باید چاره‌ای دیگر اندیشید که بهترین کار از ماهیت خارج کردن این نهاد و قرار دادن آن در خدمت اصحاب قدرت است و نه خیل ملت، باید سایه اقتدار اهرم‌های حکومتی بر این نهاد افتاده شود و فضای تنفس مستقل را از آنها سلب کند، موردی که واضحاً با قانون اساسی‌ که به نمایندگان در ایفای وظایف نمایندگی‌ مصونیت میدهد در تضاد و تناقض است.

تریبون مجلس مکانی است که حتا در تاریک‌ترین و خفه‌ترین دوران حیات نظام هم گوشهٔ باز پنجره‌ای بود که خنکای هوایی از آن احساس میشد، محمد رضا تابش‌هایی‌ بودند که زبان به انتقاد عریان از حکام سرکش بگشایند و مطهری‌هایی‌ بودند که علیرغم همگرایی سیاسی با حاکمیت، باز هم دربست زبان به کام نگیرند. اینها مجلسی میخواهند که رنگ و بوی مرداب از آن به مشام برسد و حتا اگر فردی از گوشهٔ‌ای از ترفند‌ها گذشت و پا به مجلس گذشت سر به زیر افکند و افساری بر گردن نهد. انصاری و قندهاری مجلس پنجم به یمن وجود همین مصونیت، قسمتی‌ از شالوده دوم خرداد را بنا کردند. اینبار هم حمله عریان مطهری بر رئیس دولت و "عزیز دردانه" خطاب کردن وی بود که چنین حاکمیت را به التهاب انداخت تا پای عالی‌‌ترین مقام سیاسی کشور را برای فیصله دادن این مشکل به میان کشید، اینبار سخن از وساطت رهبر برای فیصله دادن دعوا لاریجانی و احمدی نژاد نیست، صحبت دستور تمکین است.

میخواهند پای نمایندگان را به دادگاه‌ها و زندان‌ها باز کنند، میخواهند همان که با نویسندگان مطبوعات کردند را با نمایندگان بکنند، میخواهند چاره‌ای بیندیشند که امثال لقمانیان، نماینده مجلس ششم از حوزه همدان، دیگر معطل قانون نشوند و مستقیم در مسیر بیدادگاه‌های اینها قرار گیرد. دیگر صحبت از ردّ صلاحیت کردن چند نماینده نیست، صحبت از ریشه زدن کل این نهاد است، البته که اکثریت نمایندگان فعلی‌ که کمر به غلامی حکومت بسته اند ابایی ندارند اگر حقارتی بر تحقیر‌های قبلی‌ اضافه شود ولی‌ تاریخ شاهد خواهد بود که چه کسانی‌ و چگونه خون صد‌ها هزار شهیدی که در پایه بنا و حفظ این جمهوری رفت را به باد دادند


۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

حرمت شکستند و احترام افزودند


ایران، تهران، حرم بنیانگذار انقلاب اسلامی و منبری که فردی به قامت سید حسن خمینی بر آن ایستاده و جمیعتی اندک که اخلال میکنند و همه اینها در حضور فردی اتفاق میافتد که داعیه دار افسار داری همه ارکان نظام است، غم انگیز است! شاید هم نیست، مدت هاست که چنین حرمت شکنی را انتظار داشتیم، مدت هاست که میدانستیم که این سیلاب تا کجا خواهد آمد، شاید از آن روز که حرمت جماران را شکستند، یا شاید آنروزی که آیت الله صانعی را بی‌ حرمت کردند، و یا شاید آنروزی که فردی به خود اجازه داد که از جایگاه یک رئیس جمهور سخیف‌ترین توهین‌ها و تهمت‌ها را نثار روسای جمهور قبلی‌ کند و در جواب با تکریم مواجه شد.

می‌خواستند که سید حسن را بی‌ حرمت کنند که غافلند که آنکه بی‌ حرمت شد در درجه اول مقتدای خودشان بود، آن کسی‌ که از تخت اقتدار به زیر کشیده شد شخص خامنه‌ای بود، کسی‌ که در حضورش بی‌ احترامی عیان شد رهبری بود که داعیه دار سلطنت بر قلوب است. سید حسن بی‌ حرمت نشد که آن کسانی‌ که بر ایشان تاختند همانهای بودند که در روشنایی روز و در برابر انتخاب مردم باختند و در مقابل این باخت خیابان‌های شهر‌های ایران را با خون مردم آبیاری کردند، همان مردمی که قرار بود ولی‌ نعمت باشند، نه رعیت ارباب قدرت.

اینجا حرم امام است و میزبان خانواده بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مراسم، مراسم بزرگداشت امام و متولی شخص سید حسن و چه زیبا رسم مهمان بودن را به جا آوردند و چه پسندیده میزبان را حرمت نهادند! سرعت سقوط آنقدر تند است که انسان جا میماند، آنقدر سریع میتازند که حتا اندیشه هم عقب میماند، گیریم که یاران امام جملگی در دامان صیهونیسم غلتیده اند، گیریم که بیت امام تمامی‌ به مکر سیا و موساد دچار شده اند، ولی‌ این مزار که مزار خود امام است، نیست؟ اینجا مراسم بزرگداشت شخص امام است، نیست؟ و این حرکتی که شما می‌کنید بی‌ حرمت کردن بنیانگذار ساختاری است که به یمن وجود آن شما خود را اختیار دار جان و مال همه ملت می‌دانید، اینگونه نیست؟ چه گفتمان و استدلالی عبثی، آن هنگام که مخاطب عقل را در خدمت اطاعت نهاده است.

آنچه که گذشت تنها بخشی از یک مجموعه راهبرد است، راهبردی که تحریف انقلاب را دنبال می‌کند، واضحاً آنچه که از خمینی در ذهنیت مردم و تک تک برگ‌های تاریخ ثبت شده مقابل اینهاست، مقابل آن حکومتی است که اینها در حال بنای آنند، پس خمینی دیگری تعریف میکنند و تاریخ دیگری مینگارند و یاران جدیدی برای امام کشف میکنند، حدیث طرح میکنند و قیاس مطرح میکنند و در هر منبری نقل میکنند، طلحه و زبیر سازی میکنند و خود در جایگاه علی‌ حکم تکفیر میدهند، که نمیدانند که علی‌ را شانه‌های به هم فشرده مردم وادار به پذیرش افسار قدرت کرد، نه شکنجه و کشتار‌های خیابانی و شنبه‌های خونین تهران و شیراز.

سید حسن خمینی امروز سربلند شد، گواه سربلندی بیت امام و همراهی ایشان با مردم در مقابل استبداد، چه سید حسن و چه سید یاسر و چه بقیه، هیاهو امروز این سرشکستگان است، شعار‌ها و جهت گیری‌های اینهاست که سالهاست تبدیل به بخشی از قطب نمای جهت یابی‌ ما شده است که البته محتوای شعار‌های اینها آینه تمام نمای ذهنیت آمران آنهاست، آمرانی که از طنز ماجرا‌ اینبار در صحنه حاضر بودند و از نزدیک مهندسی‌ خود را نظارت میکردند.