۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

شاه مهره هایی‌ که شب اول ما دادیم


امروز خبری با عنوان انتقال حجاریان از زندان به خانه سازمانی منتشر شد که کسانی‌ را که با آقای حجاریان و نقش ایشان در جنبش دموکراسی خواهی‌ ایران آشنا هستند را متعجب نکرد، آقای حجاریان یکی‌ از اصلی‌‌ترین تئوریسین‌های جریانی که به دوم خرداد منتهی‌ شد شناخته میشود، تحلیل‌های ایشان و راهکار‌های پیشنهادی، ایشان را به عنوان قوی‌ترین استراتژیست موجود در بدن تحول خواه ایران معرفی‌ می‌کند که متاسفانه این حقیقتی است که حریف هم به آن اشراف دارد و اهمال در راحت گذاشتن سعید چیزی نیست که حریف به اسانی‌ به آن دست بزند. یک بار خواستند برای همیشه این مشکل را حل کنند که نه تنها موفق نشدند که بزرگترین نماد و سمبل مبارزه سخت افزاری با تفکر را در جامعه آفریدند که خطائی نیست که دوباره مرتکب شوند.

شناخت ایشان کار چندان ساده‌ای نیست، کسانی‌ که با ایشان کار کرده اند می‌دانند که ایشان مهندس است، مهندس به معنی‌ آفریننده و منظم کننده بهترین سازه ممکن از ابزار هایی‌ که در دسترس همگان است، با این تفاوت که حوزه کار ایشان جامعه است، مینگرد، تحلیل می‌کند، برنامه ریزی می‌کند و در نهات اجرا می‌کند. در بلبشوی اوایل انقلاب که لذت انتقام چشم همگان را کور کرده بود و شوق پیروزی ذهن‌ها را مشغول، همت به بنای وزارت اطلاعات به جای اداره یا سازمان اطلاعات گماشت، نهادی که نظارت پذیر است و هر ۴ سال یک بر رئیس آن در مظان امتحان نمایندگان ملت قرار می‌گیرد.

اکنون، در این بحبوحه سعید حجاریان کفاره نبوغ خود را میدهد، بارها با خود اندیشیده‌ام که کاش ایشان را داشتیم، کاش سعید بود، در روزهای سخت گذشته و سخت تر آینده! تفاوت میکرد، بسیار، حضور ایشان و بسیاری دیگر: صفایی فراهانی، امین زاده، تاج زاده، نبوی،... اینها سرمایه هایی‌ هستند که بازی را به نفع ما میتوانند تغییر دهند که بزرگترین کاهلی ما از دست دادن این شاه مهره‌ها در شب اول بازی بود که حریف هوشمندانه زد.

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

دستان ما و بیماری کهنه ما

داستان استبداد در ایران زمین حدیثی است بس کهنه. به قدمت همه تاریخ که اگر بکاویم شاید بیابیم حکومت‌های قدرت مند و نه ملت قوی و گاه گاهی حاکمانی عادل و معمولان ظالم، از خسرو پرویز شروع کن تا محمد علی‌ شاه و محمد رضا شاه و خامنه‌ای که شاید تنها لقبی عوض شده باشد که داستان همان داستان است و محتوا همان محتوا، روایت تحدید مردم که هیچ حاکمی، مردم قدرت مند که به کاهش استیلای خود بینجامد را بر نمیتابد و آزاد مردانی که همیشه ایستاده اند، گاها بلند آواز و معمولان بی‌ نام و نشان ، در کوی و برزن بدون هیچ چشم داشتی، تنها به سبب آنچه که بنای جامعه‌ای آزاد تر مینامنش، جان بر کف، علم مخالفت بر دوش حمل میکنند. مردمانی که ابا ندارند از پرداخت آنچه باید بپردازند، مال، خون، عمر، فرزند، هر چه که باشد.

اما این پهنهٔ بیمار از استبداد سالیان دور، چند صباحی است که دیگر مانند سابق نیست، رنجور، نزار و از همه بدتر راضی‌ به بیماری. چند مدتی‌ است که چشم گشوده و مینگرد که اولی‌ شرط آگاهی‌ نگریستن است. کوتاه مدتی‌ است که اراده کرده که به پا خیزد و حکومت، این سود برده رخوت ملت، نگران چشم میچرخاند تا بیابد هر وسیله‌ای که بتوان این بیمار را به بستر برگردانید. زنجیر‌های زنگار بسته سالیان دراز بی‌ تحرکی و نه هماهنگی‌ اعضای این بدن که سالهاست رنگ یک حرکت هماهنگ را به خود ندیده و بدون تمرین حرکات ناموزون و ناکارا. حرکت هماهنگی‌ می‌خواهد و هماهنگی‌ رهبری. داستان جنبش ما هم داستان همین بیمار است، چشم گشود ایم به اطراف مینگریم، میخواهیم حرکتی کنیم ولی‌ .... .

جنبش آغاز شده و برگشت غیر ممکن،. دانایی یک مسیر یک طرفه است که هنگامی که آگاهی‌ حاصل شد برگشت غیر ممکن است و به همین سبب است که آگاهی‌ اولین حقی‌ است که توسط حکومت‌های ظالم از مردم سلب میشود، ابزارهای اطلاع رسانی محدود میشود، مساجد و معابد را جایگزین مدارس میکنند و خرافات را جایگزین علم، کوتاه قامتانی که ادعای فضلشان گوش فلک را کر کرده عرصه را بر رهبرانی که لازمه هر حرکتی اند تنگ میکنند و بدین سان استیلا خود را تضمین میکنند.

داستان این بیمار داستان جامعه ما است، اعضا ماییم، میخواهیم حرکت کنیم، هماهنگی‌ میخواهیم، هماهنگی‌ رهبری می‌خواهد، رهبرانی که به پشتوانه ما در پی‌ احقاق حقوق ما باشند، به پشتوانه حرکت پایدار ما، پیشاپیش ما خواست‌های ما را فریاد بزنند که کاهلی هر طرف به ناکامی می‌ انجامد.

موسوی، خاتمی، کروبی و همه آزاد مردانی که در زندان یا بیرون زندان نقش رهبری این حرکت را پذیرفته اند و مایی که در نقش موتور محرکه این حرکت قبول نقش کرده ایم دو طرف این داستانیم، به حمایت یکدیگر سخت محتاج. بر ماست که از عقایدمان، افکرمان، نظراتمان و توانمندی‌هایمان محرومشان نکنیم و به سان فرمان از عملمان

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

بترسید از آن روزی که ما از قانون، اخلاق و آرامش نتیجه نگیریم

آقای خامنه ای، تا الان ما پایبند قانون بودیم و شما بی قانونی کردید، تا اینجا ما بر طبل اخلاق و مدارا کوبیدیم و شما هر آنچه خواستید کردید، ما تاکید کردیم که با آرامش این مسیر را بپیماییم و شما سگان هار و حلقه به گوش را روانه خیابانها کردید، ولی پیروز نشدید، بترسید از آن روزی که ما از قانون، اخلاق و آرامش نتیجه نگیریم، گوش فرا دهید به آنچه باید گوش دهید و ببینید آنچه که دیدنی است