۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

در آستانه ۱۶ آذر: دیوارهای شهرهایمان را سبز کنیم، هر ایرانی‌ یک رسانه


رمز موفقیت جنبش سبز در تعداد آن است، مدعی هستیم که ما اکثریت هستیم، مدعی هستیم که تفکر قالب ایران ما هستیم و اعتقاد به این عقیده منجر به تاکید بر تعداد میشود؛ تعداد شرکت کننده، تعداد آرای داده شده در نظر سنجی‌های مختلف و غیره، ولی‌ این مهم حادث نمی‌شود مگر در پناه هماهنگی‌ گسترده که خود مستلزم اطلاع رسانی وسیع است، امری که با توجه به سرکوب و تحدید شدید رسانه‌های جمعی اعم از روزنامه‌ها و وبسایت‌های خبری و فشار روز افزون بر خبرنگاران امری محال مینماید، مشکلی‌ که در مراحل مختلف گریبانگیر جنبش شد که با ابتکار و خلق رسانه‌های جدید از ظرفیت مشکل زائی آنها کاسته شد، رسانه‌هایی‌ که نه به اجازه دولت نیاز داشت و نه محتاج عمل گروه‌های حرفه‌ای بود، هر کس با یک خودکار و یک استمپ و تعدادی اسکناس یک خبر رسان بود و هر دیوار با وجود یک فرد و یک اسپری رنگ یک رسانه.
در این یک سال کیست که بتواند نقشی‌ که دیوار‌های شهرمان و اسکناس‌های در دستمان در کم اثر کردن توطئه حاکمیت در بستن مجراهای خواب رسانی را انکار کند، روزی نبود که روزنامه‌ای بسته نشود، روزی نبود که خبر شکنجه خبرنگاری، مهاجرت عزیزی و محاکمه عقیده‌ای کوچه‌های شهر‌هایمان را درنوردد و که این همه نشان از عزم حاکمیت در به به اضمحلال کشانیدن معنای خبر و انکار حق دانستن دارد که عدم پیروزی آن، اگر از فداکاری اندک دست اندرکاران از زیر تیغ دررفته فعال در عرصه خبر بگذریم، تنها در سایه خلق همین رسانه‌های جدید امکان پذیر شده است.

و اینک بار دیگر در برابر یک آزمون قرار داریم، آزمونی که پیروزی در آن به منزله‌ٔ باطل کردن وهم حاکمیت در خواباندن صدای معترضان است و این میان باید صدای رسانه‌های خود را بار دیگر بلند سازیم. حضور هر ایرانی‌، فارغ از سنّ و جنسیت و تعلق طبقاتی یک یک گام به پیش است، به سمت به شکست منتهی‌ کردن خیال باطل به یوغ استبداد کشانیدن ایران و ایرانی‌ و این مهم میسّر نخواهد شد مگر در سایه ایجاد یک شور عمومی‌، یک حرکت اجتماعی. قلم‌های خود را درآوریم و گروه‌های خود را تشکیل دهیم و رسانه‌های خود را به سخن درآوریم و به رویای "هر ایرانی‌ یک رسانه" لباس واقعیت بپوشانیم

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

یک کلیپ و یک خواست: به حرمت هر آنچه که معتقدید آوای زمزمه ها را طنین انداز کنیم


به حرمت این جوون ۱۹ ساله ای که هیچ وقت برنگشت، اون پسر ۱۸ ساله ای که برگه کنکورش بعد از خودش رسید، اون دختر بیست و چند ساله ای که نفس آخرش تو خون رو صورتش گم شد و به حرمت اون مردمی که یکسال تنها به واسطه پایفشاری بر یک حق مصرح خون دادند و ضجه زدند، به حرمت آزادمردانی که حقارت سکوت را نپذیرفتند و سیاهی سیاه چال ها را به جان خریدند، به حرمت ندا، سهراب، کیانوش و همه شهدای گمنام، به حرمت هدف، حق، خون، به حرمت انسانیت. شانیت، به حرمت گریه، گریه ای به وسعت همه مادران عزیز از دست داده و کودکان یتیم شده، به حرمت مسلمانی و به حرمت آزادی، به حرمت هر آنچه که معتقدید، سکوت نکنیم، آرام نمانیم، زمزمه کنیم، زمزمه، زمزمه!