۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

آقای خامنه ای، دیگر برای شنیدن پیام ما دیر شده است، جوی خون به راه افتاده و به همراه آن فریاد تغییر



آقای خامنه‌ای برای بازگشت بسیار دیر است، بسیار. جوی خون به راه افتاده و آتشفشان‌های کین مردم فعال شده. خیلی‌ سخت بود کشور را تا بدین جا کشاندن، خیلی‌ سخت بود که از انتخاباتی که تثبیت نظام را میشد انتظار داشت سرنگونی را برداشت کرد. فردای انتخابات نوشتم که مگر ما کم حرمت شما نگاه داشتیم؟ مگر کم در راه اعتلا کشور هزینه دادیم؟ جنگ رفتگان ما بودیم، دانشگاه رفتگان ما بودیم، کشور با تلاش ما بدینجا رسید ولی‌ شما چه کردید؟ به ابلهی که کشور را در سراشیبی سقوط انداخت همه چی‌ را فروختید، گذشته انقلاب را و گذشته خود را و آینده کشور را! به مردانی فرختید که نه از اسلام چیزی میفهمند و نه حتا حداقل مشخصات انسانیت را دارا هستند! مسلمانیت که فقط به شهادتین نیست و انسانیت فقط به داشتن دست و پا و بینی‌ و شباهتی‌.

دیر شده است، برای شما دیر شده است، این را ما درک کرده ایم، رهبران ما هم درک کرده اند، شما هنوز نکرده اید؟ به لباس‌های در سوگ نشستمان بنگرید، به چشم‌های در اشک نشسته مان، به دل‌های سرشار از اراده و کینه مان تا درک کنید که دیگر حرمتی باقی‌ نمانده، رکنی از نظام که به آن چنگ بزنید.

عاشورا و تاسوعا امسال سند شکست شماست، به خطبه‌های دیشب خاتمی گوش فرا دهید که معتدل‌ترین و اخلاقی‌‌ترین رهبر ما هم شما را هم تراز یزید میداند که پیام عاشورا سرنگون کردن حکومت منکر است و امروز آن را فریاد زادیم، شما چه کردید؟ سگا‌های رها شده شما کاری کردند که شما انتظار داشتید، ولی‌ نتیجه غیر از آن بود که انتظار داشتید. فکر کنم که برای شما هم دیر شد، تاریخ تکرار میشود، برای شاه هم دیر شد و دیر شنید و فهمید، شما هم همان کردید


۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

روایت خبر گذاری فارس از حتک حرمت بیت خمینی و آنچه که میفهمند و نمیفهمند

خبر حرمت دارد و خبر رسانی آزادی بطور طبیعی موجب رشد و آگاهی‌ نوع انسان و بالطبع آن جامعه میشود! هیچ خبری از جهت گیری مصون نیست ولی‌ از طرفی‌ هیچ نوع جهت گیری، با هر توجیهی، نباید موجب قلب واقعیت شود. البته پرده بیشتر از این حرفها ور افتاده و در فضایی که بی‌ شرفی متأع پر طرفدار بازار گشته و کوتاه قدان بر مناصب بزرگ تکیه زده اند صحبت از حقیقت نقش بر آب انداختن است.

به هر حال تصویر کنار، خبر خبرگزاری فارس نیوز از اتفاق امشب جماران و حتک حرمت بیت امام و شخص خاتمی است، اتفاقی‌ که تصویر‌ها از آن موجود است و تعداد روایت شاهدان از شمار خارج. با این حال این خبرگزاری حد وقاحت را تا بدانجا پیش میبرد که خبر را، چنین وارونه، بر روی خروجی میفرستد، خبری که فارغ از قالب کامل واقعیت، آنقدر ناشیانه طرح شده است که با سبک‌ترین استدلال‌ها رد خواهد شد. مدعی شده است که که مهاجمان "با حفظ آرامش اقدام و شعارهای ساختار شکنن را محکوم کردند"!! و نتیجتا خاتمی را مجبور به ترک آنجا کردند که مشخص نیست که چگونه این آرامش منجر به ترک محل توسط خاتمی شد! به قول یکی‌ از دوستان باز جای شکر باقی‌ است که روایت و ماجرای نمایشگاه کتاب و سر شکسته کروبی و آن عکس سناریو سازی شده کفش را تکرار نکردند!

خبر رسانی حرمت دارد و خبر رسانی موجب رشد فرد و جامعه و این چیزی است که حتا کودتا چیان از آن آگاهند. چنین میکنند چون می‌دانند که رشد جامعه مصادف است با کاهش قدرت و نفوذ آنها، کوتاه شدن اراده آنها که آزادی انتخاب جامعه رشد یافته است. آگاهانه منحرف میکنند، آگاهانه قالب حقیقت میکنند که قرابتی با حقیقت ندارند، برای آنها درست و نادرست بر مبنای کارکرد در خدمت قدرت تعیین میشود، اخلاق و مذهب تنها دستمایه‌هایی‌ هستند که به وقت نیز با آنها بازی میشود و سنت و حریم تا آنجایی‌ معنا دارد که اسلحه باشد در دست خود که آن هنگام از کارکرد خارج شد از ارزش خارج میشود. عکس امام و نام امام هم با همین استدلال در خدمت قرار گرفت. منتظری یک هدف بود که باید با این اسلحه مورد حمله قرار میگرفت و هراسی نیست اگر عکسی‌ هم آتش بگیرد به دست خودی که هدف، آن را توجیه می‌کند. بیت امام و خانواده امام هم تا آنجایی‌ مورد تکریمند که در راستای‌ هدف باشند.

با این حال، نمیدانند و نمیفهمند. تاریخ نخوانده اند که چنین بازیگرانی با چنین سبک بازی، همیشه شکست خورده اند، بازنده بوده اند، همیشه. حقیقت حرمت دارد و حاملان آن. مذهب مجموعه رفتاری طبیعی بخشی از مردم است که توجیه کننده چرایی حفظ اخلاق است، تلاش در جهت از طبیعت خارج کردن آن برای بلند مدت، آغاز یک بازی از پیش باخته است. حقیقت هم به مانند مذهب ذاتی مستقل از اراده حاکمان دارد و در مورد یک چنین اتفاقاتی، آن هم در دوره‌ای که نه فقط چشم که امکانات آن را ثبت خواهد کرد، قلب حقیقت کردن تنها از ابلهان ساخته است و بس

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

خاموش نمانیم بر مردانی که حقارت خاموشی را نپذیرفتند، صفایی فراهانی و عیسی سحرخیز هنوز دربندند و ما فراموشی پیشه کرده ایم


از صفایی فراهانی و سحرخیز غافل نشوید، دو مرد از دو نوع مختلف، با دو خاستگاه مختلف فکری و برخاسته از دو نوع متفاوت منش سیاسی. یکی‌ سیاسی و اهل قلم و نشر، با سابقه‌ای سفید در پاسداری از آزادی بیان و پایداری در مقابل استبداد و آن یکی‌ مدیری توانمند و علم باور که مطالعه می‌کند، رفرنس جمع می‌کند، برنامه ریزی می‌کند و پروژه را به هدف می‌رسند، فرقی‌ ندارد که فدراسیون فوتبال باشد یا یک شرکت نفتی‌. هر دو معتقد به آزادی، معتقد به اراده مردم و معتقد به حاکمیت مردم. یکی‌ فریاد میزند و پیراهن پاره می‌کند و نمیهراسد اگر میزبان جراحاتی شود آن یکی‌ ترجیح میدهد در آرامش و آهسته گام بردارد که به گاه نیاز از فریاد نمیهراسد.

اکنون این دو مرد متفاوت در بندند، مدتهاست. به جرمی‌ ناگفته ولی‌ مبرهن که قیام در مقابل استبدادی است که سر شاخه‌های مریض خود را در همه ابعاد جامعه میگسترد. اینها مجرم به ایستادن و سر بلند کردن در فضایی اند که سر به تعظیم بر زمین انداختن و شرف به آن فروختن ارزش است، اینها مجرمند. بزرگمردانی از این جنس کم نداریم که نبوی هم از این جنس است، رمضان زده هم از همین تبار است و حجاریان و توکلی و بسیاری دیگر. ولی‌ این دو هنوز دربندند، هنوز مجال خروج ندارند که درک دلیل آن سخت نیست که به همان دلیلی‌ که نبوی را برگرداندند، چون حاضر نشدند سکوت پیشه کنند و سر در جامه مصلحت، هر چند موقت، فرو برند که حرجی بر دیگر عزیزان بر این طریق نیست. از اینان غافل نشویم، قلم‌هایمان را به کار اندازیم و نامشان را بر سر دفتر‌هایمان بنویسیم و بر لب‌هایمان فریاد زنیم. خاموش نمانیم بر مردانی که حقارت خاموشی را نپذیرفتند

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

دوباره احساس می‌کنم یتیم شدم

چه روزگاری است، بغضی دارم که واقعا نمیخوام به گریه منتهیش کنم، نمی‌خوام صدای حق حق گریه‌ام و تکون خوردم شونه هام رو کسی‌ ببینه، اسطوره‌هایم یا دربندند یا در حصر اند و در فشار! امروز هم آیت الله منتظری، شرف جامعه آزادی خواهی‌ ایران از این جهان رخت بر بست، دوباره احساس کردم یتیم شدم، دوباره! ماندلا ماند و تمام کرد و به ساخته خود مینگرد، گاندی رفت و رفتنش آجری شد بر اجرهای قبلی‌ تا بنای آزادیخواهی هند سر به فلک بکشد، نمیدانم که آینده در مورد این رفتن چگونه قضاوت خواهد کرد، نمیدانم آیندگان در مورد رفتن مردی که خود خواسته حقیقت را فدای مصلحت نکرد و ترجیح داد از تخت قدرت گام بر زمین نهاد تا به امید تغییر بر آن سوار بماند چگونه خواهد گفت. نمیدانم. متاسفم، ولی‌ منتظری سند سرشکستگی اجتماعی ماست، سالها به حرفهایش خندیدیم و جوک پشت جوک برایش ساختیم و در خلوتمان نقل کردیم و به مکر حکومت در مورد ایشان تن دادیم، روز از پشت روز حرفهایش را به سخره گرفتیم تا روزهایی که به حقیقت آنها رسیدیم، بسیار دیر! منتظری و منتظری‌ها شرف‌های نوع انسانند، دلیل محترم بودن نوع انسان، اینها بوجود می‌آیند، میزیند و میمیرند، در شهرت و یا در گمنامی که چه قدر نوع انسان حقیر می‌‌بود اگر چنین بزرگ مردانی نمیداشت.

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

محرم است و هنگامه مسلمانی سبز من و نمازی که به سمت اوین خواهم خواند


محرم در پیش است و شب‌هایی‌ که شب‌های ماست، بخت یاری کند خواهم بود! خواهم حضور داشت که کار بسیار است! این شب‌ها من مسلمانم، اما به دین خودم! پیامبر خودم را خواهم داشت و بهشت و جهنم خودم! نماز خودم که تکبیر من، تکبیری است از جنس تکبیر مردم در روز قدس، ۱۳ آبان و ۱۶ آذر و قبله‌ای نه الزاما به سمت عربستان، به طرف آزادی که چه فرقی‌ می‌کند کدام سمت باشد که مگر خدا حافظ آزادی و کرامت محدود به مکان است. اصلا قبله من اوین است، مکانی که آزادی به حصر کشیده شده است، مکانی که منادین آزادی را در بطن دارد و نجوای آزادی خواهی‌ از پشت دیوارهای آن بلند است! قبله من قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا است، جایی‌ که عزیز‌ترین عزیزان مان در آن تا ابد زنده اند، قبله من دانشگاه تهران است، دانشگاه شیراز، شهید بهشتی‌، کرمانشاه، امیر کبیر. قبله من تهران است، شیراز و تبریز، قبله من خیابان است، صحن دانشگاه!