۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

نماد ایران

انقلاب است دیگر، فاعلانش میخواهند هر چیزی را که به نوعی بیانگر و نمایانگر سیستم قبلی‌ است نابود کنند تا سازه‌ای بنا کنند متمایز و متفاوت از قبل، پس اولین گام باید ساختمان قبلی‌ کاملا نابود شود، نیست شود، هم خودش، هم یادش، هم نمادهایش. و این وسط چه سرمایه‌هایی‌ بود که از دست رفت، سرمایه نه فقط به معنای دارایی مالی‌، که به معنای منابع انسانی‌، دارایی‌های فرهنگی‌، داشته‌های اجتماعی. 

"پرچم شیر و خورشید نشان" نماد ابداعی حکومت ستمشاهی پهلوی نبود، مثل شیرهای سردر مجلس، مثل تخت جمشید، مثل چهارشنبه سوری، مثل خروار خروار رسوم و نماد‌های فرهنگی‌، که صرفا دستاویز پهلوی‌ها بودند برای ساختن هویت برای سلسله‌ای که به زحمت میتوان هویتی برای آن ساخت، ربط دادن "پهلوی" به "هخامنشی" و شعار "کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم"، التیام بخشیدن دردِ شاهِ جوانی‌ که از نسب خود میهراسید، می‌خواست "فره" ایزدی داشته باشد، اما هر چه بیشتر می‌گشت نامش از "آلاشت مازندران" فراتر نمی‌رفت (که مگر نسب آقا محمد خان به کجا میرسید؟ یا نادر شاه؟). به هر حال، حکومت می‌خواست نمادسازی کند، پس دست به دامن دارایی‌های فرهنگی‌ ملت شد، ملغمه‌ای نافرم از کوروش بزرگ تا حضرت ابوالفضل. 

در سمت مقابل، براندازان حکومت پهلوی می‌خواستند نه فقط یک حکومت، که یک فرهنگ را ساقط کنند و این وسط خیلی‌ تفاوتی‌ نمیکرد بین دارایی‌های حکومت و دارایی‌های غصب شده توسط حکومت. به هر حال احمقانه بود، کار اضافی بود، هرز بود، هم عوض کردن پرچم، هم راه افتادن بلدزر‌هایی‌ که می‌خواستند ستون‌های تخت جمشید را بیاندزند،هم آن شعارها بر علیه تاریخ، هم این همه سال تبلیغ بر علیه سنت‌های فرهنگی‌-قومی. متعلق به حکومت نبودند، صرفا تصرف شده بودند، پس چرا بجای آزاد سازی تلاش شد که نابود شوند؟ ولی‌ هر چه بود، هر ماهیتی که داشت و هر چقدر احمقانه بود، انجام شد، اتفاقی‌ است که افتاد. "پرچم شیر و خورشید نشان" تبدیل شد به "پرچم الله نشان"، یک تقابل تصنعی، که نه شیر و خورشید مقابل الله بود و نه اصولا اعتقاد به فرهنگی‌ باستانی در مقابل اعتقاد به باور‌های مذهبی‌. مسیر همان بود که قبلا بود؛ حکومت جدید می‌خواست نماد سازی کند، مثل حکومت پهلوی، منتها از سمت مقابل. 

قرار است از گذشته درس بگیریم، مخصوصا اگر هزینه این گذشته گران و کمرشکن بوده باشد؛ "پرچم الله نشان" نماد صرفا حکومت جمهوری اسلامی نیست، نشان رسمی‌ یک کشور است، یک گستره جغرافیایی با تمام مؤلفه‌های مظروفش، اعم از مردم. مقدس نیست، اما هست، "هست" به معنای اینکه وجود دارد، کاری‌اش نمی‌شود کرد. یک روز به رای مردم انتخاب شده، انشا‌الله یک روز هم با رای مردم تغییر میکند یا میماند (این قسمتش مهم نیست)، اما تا آن روز به اعتبار نظر نسلی که انتخابش کرده اند باید "نماد" بماند، محترم بماند، محور و اصل بماند. این اصرار بر ندیده گرفتنش، این اصرار با تعویض و جایگزنی اش، صرفا درگیر شدن در بازی است که ۳۴ سال قبل انجام شد و امروز منتقد آنیم. 
پرچم ایران


۱۳۹۲ اسفند ۱۴, چهارشنبه

روایت یک خبر؛ وقتی‌ دروغ تکثیر میشود


چند روز قبل تعدادی از خبرگزاری‌های داخلی‌ خبر اعدام دو متجاوز به عنف را با تیتر "اعدام دو متهم به آزار و اذیت در زندان مرکزی شهر رشترا اعلام کردند، اعدامی که بنا به اعلام وبسایت رسمی‌ دادگستری گیلان، با طی تشریفات قانونی و تایید در دادستانی کل کشور و موافقت ریاست قوه قضائیه انجام شد. اما این همه ماجرا نیست؛ بلافاصله نیم دو جین وبسایت‌های خبری که در خارج پایه دارند و عموماً نون ادعاهای حقوق بشری را میخورند، سر و ته خبر را زدند و توضیحات را به میل خود کوتاه کردند و بدون هیچ منبع خبری جدیدی و با اتکا‌ به همان منابع قبلی‌، خبر را به "اعدام دو نفر در رشت به جرم انجام عمل خلاف شرع" و متعاقب آن "اعدام دو مرد همجنسگرا در رشت" کاهیدند، خبری که ترجمه شد و در برخی‌ از وبسایت‌های خبری انگلیسی‌ زبان نیز انعکاس یافت. 


بحث این است که عمده این رسانه‌ها نون مخالفت با ایران را میخورند، نون ضدیّت با نظام ایران، و آنقدر در این نقش فرو رفته اند که خود تبدیل به موجوداتی شده اند بدتر از بدترین بخش‌های همین نظام، دشمنانی که از همه ابزارهای در اختیار استفاده میکنند برای سیاه نمایی، قلب واقعیت، دروغ گویی. برای اینها هرچه ایران زشت تر و سیاه تر باشد کاسبی پر رونق تر است، سودشان در صورتگری یک جامعه فرو رفته در ارزش‌های دوران بربریت است، با قوانین جاری قرون وسطایی که در آن هر روز سنگسار میکنند، دست و پا قطع میکنند و بساط شلاق و اعدام در کوچه و خیابان پهن است. زبان زنان را قطع میکنند و همجنسگرایان را با طناب بر روی زمین میکشند. حالا هی‌ قسم بخور که مجازات "سنگسار"عملا در ایران غیر قانونی است، ختنه زنان مجازات دارد، هیچ خبر موثق و قابل استنادی در مورد اعدام کسی‌ به جرم همجنسگرایی در دهه اخیر موجود نیست، مگر این دوستان باور میکنند؟ برای‌شان بگو که البته نظام ایران بصورت سازمانمند زنان را محدود می‌کند و همه تلاشش را می‌کند تا وجودشان را به نقش سنتی‌ صرف "مادر خانواده" بکاهد، با اینحال زنان قدرتمند و تاثیرگذار در جامعه حاضرند و حضور دارند، بطوریکه شصت درصد دانشجویان دخترند و یک سوم راننده‌های تهران زن، مگه میخ کج‌شان راست میشود؟ 

البته ممکن است دوستان انقلت بیاورند که شما از کجا میدانی‌ که اینها همجنسگرا نبوده اند، جواب من این است که همانقدر که مطمئنم که بن لادن عامل انفجار ساختمان مرکز تجارت جهانی‌ است، همانقدر اطمینان دارم که اتهام اینها تجاوز است، چرا که فهم و اطلاع ما از یک جنس مجاری خبری است، یعنی‌ منابع رسمی‌ قضایی مملکت، بدون آنکه روایت معتبر مخالفش موجود باشد. از طرفی‌ شخصاً نه قاضی‌ام و نه در روند دادرسی حاضر بودم، اما وقتی‌ میبینم که بدون هیچ منبع خبری جدیدی و بر مبنای همان وبسایت‌هایی‌ که خبر اعدام را کار کرده اند، خبر این‌گونه تغییر شکل پیدا می‌کند چاره‌ای ندارم غیر از اینکه به مطلب برسم که دوستان دروغ گویند، دروغ سازند، خبر سازند. 

پینوشت: 
چندین مورد سنگسار در سالهای اخیر در ایران واقع شده که دو مورد در مشهد و قزوین از آن جمله اند که هر دو مورد برخلف دستور رئیس قوهٔ قضا مبنی بر توقف این حکم انجام شد. در مورد مشهد اطلاعات ما ناقص است، اما در مورد قزوین با قاضی برخورد شد. به امید روزی که کلا این دست مجازات‌ها از لیست امکانات قضات حذف شود.