۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

شعارنویسی در هفته منتهی‌ به انتخابات - گرگان - اسفند ۱۳۹۰

رسانه‌‌های ما مجوز نمی‌خواهند، اسپانسر نمی‌خواهند، رپورتاژ آگاهی‌‌شان را فلان سازمان نمیدهد تا منت‌اش سر سردبیر بماند، کاغذ سوبسیدی از وزارت ارشاد هم ندارند، آزاد از هر قید و بندی. مدیر مسول‌اش هم ملت است و هیات تحریریه‌اش هر کسی‌ که دل‌ در گرو آزادی دارد؛ تک تک جوانان این کشور.

رسانه‌‌های ما شب به شب نوشته میشوند و صبح به صبح خوانده، مفتی هم هستند، تمام آداب مختصر نویسی رو هم رعایت کرده اند، یک جمله، به اندازه ۲۰ ثانیه نوشته میشوند و به اندازه ۵ ثانیه خوانده میشود و به اندازه یک عمر میتواند تاثیر بگذرد. 

۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

برگی از تاریخ - سخنان عبدالله رمضان زاده، ساعتی‌ قبل از ربوده شدن بعد از انتخابات: ما از این مملکت بیرون نمی‌ریم ، اگه لازم باشه هممون می‌ریم زندان.


سخنرانی‌ رمضان زاده یک روز قبل از دستگیری (عبدالله رمضان زاده روز ۲۳ خرداد، در مسیر بازگشت از جلسه حزب مشارکت توسط چند بسیجی‌ موتور سوار مسلح مورد ضرب و شتم قرار گرفت و دستگیر شد، صورت پسر بزرگ ایشان که همراه ایشان بود بدلیل برخورد مستقیم گاز اشک آور دچار سوختگی شد، خود ایشان هم به شدت مضروب شدند)

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان ما رو گرفتند که ما بترسیم، هیچ دلیل دیگه‌ای واسه دستگیری این دوستان وجود نداره. تصمیم گرفتند یک کارهایی بکنند، به تعبیر آقا سعید تصمیم گرفتند کشور رو بفروشند. داد زدند، فریاد زدند که امتیاز نمی‌دیم، امتیاز نمی‌دیم رسیدند به یک جایی‌ که امتیاز بدن به خارجی‌. وجه المصالحه امتیاز دادن به خارجی‌ گرفتن ماهاست. شروع کردند اول سال اول خانم‌ها رو بترسونند، دیدند نمیشه. بعد گستند اراذل و اوباش رو میترسونند، اونهم دیدند فایده نداره، نوبت ماه رسیده، پشت قضیه چیزی نیست غیر از ترسوندن. تجربه تاریخی‌ هم داریم، دقیقا سال ۵۴ شاه همینجوری عمل میکرد: پول نفت زیاد شده بود، فکر میکرد با پول نفت هر کار بخواد میتونه بیکنه، همه مخالفان و انداخته بود زندان، علم کرده بود هر کس با من نیست پاسپورت بگیره بره بیرون.

(در حالیکه که رو تریبون می‌زنه) ما از این مملکت بیرون نمیریم، این مملکت مال ماست، هر کس بخواد بفروشتش جلوش وایمیستیم، دوستانمون رو هم تنها نمیذاریم، لازم باشه همه با هم میریم زندان.

 تو همه این آدم‌های قدر قدرتی‌ که دارند دستگیر میکنند و تیراندازی میکنند یک نفر پیدا نمی‌شه که بگی به کدوم دلیل این بچه‌ها رو گرفتند ، فقط میخوان بترسونند، ارتباط‌ها رو دارند قطع میکنند، یک خبرگزاری کوچک که آقای حیدری اداره میکرد رو نمیتونند تحمل کنند، میدونند که ناکارآمد  اند و مدیر نیستند، دارند گاز و میفروشند به هندی‌ها با قیمت ده برابر بدتر از ترکمنچای، دارند همه جا رو به باد میدان، خوب باید یک عده‌ای رو هم بگیرند، خوب اگه این حکومت همه چی‌ رو داره به خارجی‌ واگذار میکنه، نتونه چهار تا دانشجو رو بگیره، چهار تا فعال رو بگیره چجوری اسم خودش و میزاره حکومت؟

ما وجه المصالحه شدیم، دوستان ما رو هم اگر ما بترسیم آزاد نمیکنند. بایستیم، اختلافات رو کنار بزاریم، مثل برشت و یادتون باشه که میگه اول کمونیست‌ها رو میگیرند، بعد یهودی‌ها رو میگیرند، بعد لیبرال‌ها رو میگیرند، بعد میان ما رو میگیرند. ما باید روی یک نقطه تکیه بکنیم: هر کس تو این کشور فعالیت قانونی‌ مسالمت آمیز میکنه حق آزادی فعالیت آزاد سیاسی داره، و هر کس مخالف این رفتار عمل میکنه مستبده، به هر نامی‌ که میخواد باشه (صدای تشویق حضار).

ممکنه نتونیم دوستانمون رو آزاد کنیم، ما رفتار غیر مدنی نشون نمی‌دیم، ما رو به خارجی‌‌ها نمیاریم مثل اینها، ما امتیازی به خارجی‌ نمی‌دیم، اگه مقاومت کنیم این فنری که دارند بهش فشار  میارند که بشکنه میجهه، وقتی‌ جهید مملکت رو آزاد می‌کنه، مقاومت کنیم، این وسط پیروز مائیم. 



۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

روز جهانی‌ زبان مادری مبارک همه ایرانیان باد

امروز روز جهانی‌ "زبان مادری" است، روز زبان فارسی، زبان ترکی‌، کردی، ترکمنی، بلوچی و عربی، ... . زبان‌هایی‌ هم عرض، جا گرفته در گستره مقدسی بنام "ایران"، شکل دهنده فرهنگی‌ بنام ایرانی‌، پاره‌هایی‌ که با هم چنین لباس زیبائی رو بر تن این پهنه کرده اند که اگر هر کدام به علتی نباشند، به علتی نفی شوند و نادیده گرفته شوند دیگر این لباس برازنده این تن نیست. "زبان فارسی" زنجیر پیوند دهنده این مردمانی است که "زبان مادری"‌شان یکی‌ از مهمترین مولفه‌های هویت ساز‌شان است؛ باید دیده شوند، به رسمیت شناخته شوند و آموزش داده شوند تا در پناه تقویت فردی و قومی تک تک اعضای جامعه، هویّت جمعی ایرانی‌ قدرتمند تر شوند 

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

بهاره هدایت از ناکجا آباد اوین نوشت تا ما بخوانیم و بدانیم: چرا نمی فهمن که من چی گذاشتم اون بیرون و اومدم اینجا؟



از ناکجا آباد اوین نوشت، در حالیکه که میگوید "راضی‌ ام، خوشبختم و امیدوار"، در حالیکه که خط به خط و کلمه به کلمه روایت هجران است و یاد روزهای خوشی‌ که داشت و اگر هر زمان اراده کند میتواند داشته باشد، روایت عاشقی است که دارد و آغوشی که برای گریه ...، این نامه روایت یک نسل است که در میانه میدان ایستاده است، نسلی زمینی‌، موجوداتی عاشق، انسان‌هایی‌ که از عشق به اوین رسیدند و ماندند تا از آن چشمه  مواظبت کنند، روایتی نسلی که ایستاد و ماند و مایی که تنها نظاره گریم، نظاره گرانی مدعی، تحلیل گرانی بی‌ خطر. 


نامه را بخوانیم، شاید اندکی‌ تکان مان بدهد: 



قصّه این دستمال کاغذی مالِ ملاقات آخریمون هست، یه چیزهایی به گوشش رسیده بود از بعضی حرف های بیرون زندان..ازم پرسید، من هم یه مختصری گفتم براش..از معدود دفعاتی بود که اشکش رو دیدم..حالا این دستمال کاغذی رو برام نوشته..خصوصی بود ولی نمی دونم چرا دوست داشتم به اشتراک بذارم..
————————–————————–—–
امین جانم،عزیزترینم
امروز خیلی غصه خوردم،تو هم پریشون بودی،به خدا تقصیراز من نیست،من اصلا فکر و ذکرم جای دیگه است،بعد یکهو می بینم یه چیزی آوار میشه رو سرم..
فریبا می گه از حسادته،اینها به ]—-[ حسادت می کنن،و به ]—[.
فریبا رو خیلی دوست دارم، و مهمتر از اون شخصیتش رو می پسندم،الگوی خیلی خوبیه،یه آدم شریف،”منطقی”،با محبت،پرجذبه، زیرک،واقع بین،مقاوم،به شدت صبور،مومن به انسانیت…کاش ببینیش…کاری ندارم،این حرفی که زد برام دلگرم گننده بود،شاید به نوعی خودخواهیم رو ارضاء کرد نمی دونم..
اما تو می دونی من از اینجور نامردی دیدنها چقدر آسیب می بینم،غر نزن سرم اگه که می گم امروز چقدر حرص خوردم و گریه کردم،به تو اگه نگم برای کی بگم؟ اینقدر ازم دوری که حسرت درددل کردن برام می مونه،حسرت اینکه تو بغلت گریه کنم و آروم بگیرم،می دونم گریه کردن دردی رو دوا نمی کنه.شایدم دلتنگی برای تو تحملم رو کم کرده-یا کمتر کرده- اون هفته وقتی داشتی از کابین ملاقات دور می شدی و می رفتی،داشتم نگات می کردم..یه لحظه وایستادی و با یکی حرف زدی،دلم گرفت گرفت گرفت…فکر کردم من چقدر این صحنه رو دیده ام، چقدر روزها و روزها و روزهای بی شمار دیدم که داری می ری،دیگه تمومه،دیگه آخر خطه،حسرت خوردم که داری دور می شی..تمام جزئیات سر و صورت و شکل و شمایل قد و قواره ات توی ذهنم حک میشه: “شاید آخرین بار باشه،خوب نگاش کن”
“نرو نرو امین،هزار بار می گفتم،دلم فریاد می زد،هر غروبی که از هم جدا می شدیم،هر روزی که قرار بود تا فرداش نبینمت،هروقت،هرجا…حسرت می خوردم،…حالام حسرت می خورم. اون هفته یهو اون تصاویر اومد جلوی چشمم با خودم گفتم تا کی؟ چند سال شد…
یادته تو مرخصی که بودم یه شب بهم گفتی تو چرا اینقدر عشقت به من غمگینه؟چون هر بار که می بینمت به خودم می گم بوش کن لمسش کن، تا مدتها باید با همین خاطره زندگی کنی،حالا فکر کن ملاقات کابینی برام چه معنی می ده،گو اینکه تلالو چشمهات رو دیگه نتونستن ازم بگیرن، ولی اونم ۲۰ دقیقه برای ۷ شبانه روز نشخوار عشقی که نمی دانم این آخرین بزنگاه فرساینده رو چطور از سر رد می کنه..
گاهی به بچه هایی فکر می کنم که اون طرفن،به سعید فکر می کنم به عباس،مهدی و نسیم…اونها هم حتما گاهی به ما فکر می کنن.. چقدر دوریم از هم،فکر می کنم چرخ زمان هر کدوممون رو به یه گوشه ای پرت کرد،انگار دیروز بود که پشت میزهای پارک لاله جلسه می ذاشتیم،…بهمن ۸۷ تو پارک،ظهر یه روز جمعه جمع شدیم تا در مورد بیانیه تحلیلی انتخابات حرف بزنیم،عباس پیش نویسش رو آورده بود،به بند نقد تحریم که رسیدیم،من گفتم من حرف دارم راجع به این،خندید و گفت می دونستم!….میلاد و نسیم هم بودن، بعدش رفتیم ناهار رو سر جمالزاده خوردیم…چقدر خوش بودیم،چقدر وقت می ذاشتیم…یک ماه نشد که عباس رو گرفتن- از کجا رسیدیم به اینجا؟
آره داشتم ازدلتنگی هام می گفتم برای تو، تو که چشم و چراغ زندگیمی، تو که به خاطرت زنده ام، نفس می کشم ، به عشق تو می خوابم،راه می رم، ورزش می کنم ، کتاب می خونم…حتی حبس می کشم. به خدا به عشق تو تاب می آرم.
چرا این آدما نمی فهمن؟!چرا این صبوری رو به گند می کشن؟چرا نمی فهمن که من چی گذاشتم اون بیرون و اومدم اینجا؟! تحسین نمی خوام- لازم هم نیست واقعاً- ولی تخریب آخه واسه چی؟!
بهشون بگو نامردا، من- والبته خیلی های دیگه – قیمت اینجا موندنمون خیلی گزافه،یه جو شرف داشته باشین لطفا!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
فردا ولنتــــاینه. اینجا بچه ها با کاموا یا نخ ابریشم عروسک درست می کنن که خیلی با مزه اس، می خواستم یکی برات درست کنم با چشم های آبی و پوست گندم گون برزیلی D:
ولی بلد نیستم درست کردنش رو، و لباس دوختنش رو،و مو کاشتنش رو و…باید می دادم هر تیکه رو یه نفر انجام می داد و اونوقت کادوی من نبود- اینکه اونا خودشون تصمیم بگیرن بهت کادو بدن یا نه رو من نمی دونم بخیل هم نیستم D: – به هرحال فرصت هم نیست حالا یاد بگیرمش،این روزا خیلی سرم شلوغه،هفته پیش کنفرانس جنگ جهانی اول رو داشتم،این جمعه و جمعه ی بعد هم کنفرانس دارم در مورد جنگ جهانی دوم و دارم اون کتاب ظهور و سقوط رو می جَوَم طبق اوامر حضرتعالیp:
خلاصه اینکه خیلی دوستت دارم ماه و روزشم مهم نیست..
همونی بودی که می خواستم، آرزوش رو داشتم، بزرگترین معجزه ی زندگیم دیدن تو،عشق تو و ازدواجمون بود.
۱۴ فوریه مبارک
راضی ام،خوشبختم و امیدوار
بهارِ تو
۲۴/بهمن/۹۰
ناکجاآباد -اوین
رهسا نیوز 

درس‌هایی‌ از ۲۵ بهمن: انتخابات و محدودیت برخورد حاکمیت


نیروهای امنیتی مسئول اراده برخورد آشکار با جمعیت را نداشتند، به نظر می‌رسید که دستور داشتند تا در حد امکان وارد درگیری مستقیم و برخورد آشکار نشوند:

چرا؟

می‌توان اینگونه تحلیل کرد که نزدیک بودن انتخابات و لزوم بازسازی مشروعیت از بین رفته حاکمیت مسئولین را وادار کرده که حداقل موقتاً از یک سری رفتار‌ها دست بکشند. شرایط فعلی ظرفیت چنین برخورد آشکاری را به شدت کاهش داده که اصلا و ابداً به این معنا نیست که در صورت بالا رفتن ریسک به آن پایبند باشند. فضای امنیتی مشارکت را به شدت کاهش میدهد، مشارکتی که حاکمیت بیش از هر زمان دیگر محتاج آن است، پس اگر فضای امنیتی نیز باشد نباید آشکار باشد، نباید به چشم بیاید، نباید مردم احساس ناامنی کنند. رفتار‌ها در عین اینکه متضمن کنترل فضا باید باشند، ولی‌ باید کنترو شده و سازمان یافته تر و کمتر رعب آور باشند. 


شواهد:
- حجم نیروهای موجود در خیابان‌ها به اندازه سال قبل که حتا بیشتر بود، ولی‌ بسیاری از آنها حتا وسایل سرکوب معمول را آشکارا حمل نمی‌کردند. حاکمیت آماده یک برخورد بود، ولی‌ ترجیح میداد با حداقل تنش نیروها تنها به حالت آماده باش قرار گیرند.

- مغازه‌ها در ساعت پیشیبینی حادث شدن تجمع بسته شد که با حادث نشدن آن دوباره باز شد. 

- دستگیری‌ها به نحوی اتفاق افتاد تا حداقل تنش را ایجاد کند: به خیابان‌های فرعی هدایت میکردند و با برخورد نه چندان تند سوار ماشین‌های از پیش پیشبینی‌ شده میکردند، در حالیکه در نمونه‌های قبلی‌ از دستگیری کردن به عنوان ابزاری برا رعب استفاده میکردند و سعی‌ میکردند به نحوی انجام آاش دهند که خود یک مانور وحشت باشد. (۲۵ بهمن سال قبل در یک برخورد رهگذران ساکت را آشکار با دستبدن به نرده‌های کنار خیابان برای ساعت‌ها متصل میکردند)

- مسئولین از هفته‌های قبل از به زبان آوردن اظهارات تحریک کننده خودداری کردند، در صورتی‌ که در چنین مواردی بازار جنگ‌های زبانی به اندازه باقی‌ عرصه‌ها داغ بود. 

روزهای پیش رو:

 برای در نظر گرفتن برنامه‌های پیش رو باید دو مطلب را در نظر داشت: ۱- ما زیاد بودیم، جمعیت در خیابان‌ها بیش از آن بود که انتظار داشتیم، این را هم ما دیدیم و هم حاکمیت شاهد بود و یقینا دو طرف در روزهای آینده در ذهن خواهند داشت. ۲- دو دلیل فضای انتخاباتی و لزوم بازسازی مشروعیت حکومت تا روز انتخابات پابرجا خواهد بود و اتفاقا تاثیر آنها در تصمیم‌گیری حاکمیت افزایش خواهد یافت، یعنی‌ تا آن‌روز روز به روز ظرفیت "برخورد آشکار" حاکمیت کاهش خواهد یافت و در روز انتخابات به اوج خود خواهد رسید. توجه شود که در تمام این متن از "برخورد آشکار" سخن میرود، وگرنه کیست که نداند که شرایط امنیتی روز انتخابات نیروها را در آمده باش کامل قرار میدهد. 

در روز انتخابات یکی‌ از این دو دلیل منقضی میگردد، ولی‌ کماکان بحث بازسازی مشروعیت حکومت هست و پربرجاست. با این شرایط و این تحلیل تا روز انتخابات حضور خیابانی هزینه آشکار کمتری خواهد داشت و حکومت سعی‌ خواهد کرد با سعه صدر بیشتری با آن برخورد کند. حاکمیت می‌داند که بسیاری در روز انتخابات تصمیم میگیرند که در انتخابات مشارکت کنند یا نه، پس ترجیح میدهد که حس ناامنی را به کسی‌ القا نکند، نتیجتا تلاش در جهت امنیتی کردن فضا در آن‌روز، فارغ از حادث شدن یا نشدن یک تجمع یک بازی برد‌برد است. هر یک ماشین سرکوب و هر یک دسته موتور سوار "حیدر گوی" در خیابان‌ها یعنی‌ کاهش مشارکت. 

۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سه‌شنبه

نامه جمعی از وبلاگ نویس­ها، کنشگران آنلاین و گردانندگان وبسایت­های سبز به خانواده­های رهبران جنبش


خانواده‌های محترم موسوی و کروبی

نامه دردمندانه شما را خواندیم و ندای حق‌طلبانه‌تان را شنیدیم که یادآور پیام دل‌نشین بزرگ‌همراهان سبزمان بود. همراهان شریف و بزرگواری که امروز در بند و حصری غیرقانونی و ظالمانه‌ گرفتارند تا صدایشان خاموش و پیام‌شان در دل‌ها فراموش شود. و چه سودای خامی که استبداد در سر پرورانده‌ است. یک سال است که ما شاهد این بی‌داد هستیم، همان‌گونه که از نخستین روزهای پس از کودتای انتخاباتی شاهد سرکوب خونین هم‌وطنان‌مان بودیم. پس اکنون به عنوان شاهدان عینی تمامی این حوادث شهادت می‌دهیم. 
شهادت می‌دهیم که بزرگ‌همراهان سبزمان جز به ندای مردم و به نمایندگی از مطالبات آنان قیام نکردند.
شهادت می‌دهیم که آنان با مردم خود صادق بودند. صادقانه پیمان بستند و شرافتمندانه بر سر پیمان ایستادگی کردند.
شهادت می‌دهیم که آنان جز دغدغه اصلاح امور کشور و آسایش و رفاه مردم را نداشتند.
شهادت می‌دهیم که جز به دلسوزی، خیرخواهی و از سر احساس وظیفه قدم در این راه دشوار نگذاشتند.
شهادت می‌دهیم که آنان هیچ نگفتند و هیچ نکردند، مگر در چهارچوب «قانون اساسی».
و شهادت می‌دهیم که آنان هیچ نخواستند جز در راه تحقق شعار «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» و احیای حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و اصلاح روند انحراف از مسیر تحقق آرمان‌های انقلابی که با رویای شیرین آزادی و استقلال شکل گرفته بود اما امروز به اسارتی در حقارت وابستگی و ضعف و انزوا انجامیده است.
ما بر همه این حقایق شهادت می‌دهیم و اکنون، در آستانه ۲۵ بهمن ماه و نخستین سالگرد حبس غیرقانونی بزرگ‌همراهان سبزمان، نه تنها با شما، که با خانواده تمامی اسرای جنبش و با بازماندگان تک‌تک شهدای سبزمان پیمان می‌بندیم.
با شما پیمان می‌بندیم که همچنان بر سر آرمان‌های سبز خویش ایستاده‌ایم و همراهان خود را تنها نخواهیم گذاشت.
با شما پیمان می‌بندیم که یاس و ناامیدی در قلوب ما راهی نخواهد داشت. سرشار از امیدیم و مومن به روز پیروزی.
با شما پیمان می‌بندیم که خستگی در ما راه نخواهد یافت که ما مبارزه را زندگی می‌کنیم.
با شما پیمان می‌بندیم که جای خالی همراهانمان را پر خواهیم کرد. که زدن و بریدن و کشتن چاره‌گر نیست تا آن زمان که ما تبلور «رویش دوباره جوانه» باشیم.
با شما پیمان می‌بندیم که قلم‌های خود را بر زمین نگذاریم که شعار ما آگاهی بخشی است و این قلم‌ها تنها سلاح ما در مبارزه با جهل و جور و فساد برآمده از حاکمیت استبداد است.
پس هرکجا که باشیم و با هر روش که بتوانیم ندای مظلومیت همراهان‌مان خواهیم شد. پیام‌رسانان آزادگی سرافرازان در بند و میراث‌داران جاودانگی شهدای سبز تا آن روز که دوباره بهار سبز آزادی ایرانمان را در بر بگیرد.

جمعی از وبلاگ‌نویسان، گردانندگان سایت­های سبز و کنشگران فضای آنلاین

وبلاگ­نویس­ها و کنشگران آنلاین:
آزاده اسدی وبلاگ «آزاده گریزپا»/ میراردوان  اسدی  / رشید اسماعیلی نویسنده وبلاگ «یک کلمه» / سید کوهزاد اسماعیلی نویسنده وبلاگ «تاسیان» / مرتضی اصلاحچی نویسنده وبلاگ «کورسو» / آرمان امیری نویسنده وبلاگ «دیوانه سرا» / میثم بادامچی نویسنده وبلاگ «نیکوماخوس» / فاریا بارلاس نویسنده وبلاگ «فاریا» /  احمد باطبی نویسنده وبلاگ «احمد باطبی» / کامیار بهرنگ نویسنده وبلاگ «دلشوره» / رضا بهزادیان نژاد / آرش بهمنی نویسنده وبلاگ «مرثیه‌های خاک» / علی تقی­پور / فرشاد توماج نویسنده وبلاگ «شوره زار» / هَماد جمشیدی / لیدا حسینی­نژاد / احمدرضا حکمی /  محمدحافظ حکمی / آرش حسینی­پژوه نویسنده وبلاگ «سائس نبشت»/ اشکان ذهابیان / امیر رشیدی نویسنده وبلاگ «ورق پاره‌های زندان» / مهدی سحرخیز / صدرا سمنانی رهبر / روح­الله شهسوار وبلاگ «روح سوار» / شهاب­الدین شیخی / محمد صادقی وبلاگ «منبر آنلاین» / سامان صفرزایی وبلاگ «محاوره»/ علی طباطبایی / علی عبدی نویسنده وبلاگ «گاه نوشته‌های علی» / ساجده عرب­سرخی / مسیح علی نژاد نویسنده «نوشته‌های مسیح علی نژاد» / محسن عمادی / حمزه غالبی نویسنده وبلاگ «رتوریک» / علی فتوتی وبلاگ «کاکتوس» /  علی­حسین قاضی­زاده نویسنده وبلاگ «قاضی­نوشته ها» / آیدا قجر نویسنده وبلاگ «زن فردا» / علی قلی­زاده / مهدی قلی­زاده اقدم / آرش کمانگیر نویسنده وبلاگ «کمانگیر» / حنیف مزروعی / علی مزروعی نویسنده وبلاگ «متولد ماه مهر» / میثم مشایخ نویسنده «تارنمای میثم مشایخ»  / احسان مقدسی / سمانه موسوی وبلاگ «کابوس کبوتر» / علی نکویی نویسنده «وب­نوشته­های نم­نم» /  فرخ نگهدار نویسنده تارنمای «فرخ نگهدار» / شاهین نوربخش  / علی هنری نویسنده وبلاگ «از سرزمین پست» / مهدی یارمحمدی

گردانندگان وبسایت های:
ادوارنیوز / امروز / تحول سبز / جمهوری­خواهی / چمران نیوز / شبکه اجتماعی سبزلینک / ندای آزادی / ندای سبز آزادی / نوروز 

گردانندگان صفحات فیسبوک:
۱۰ اسفند / اگر بازداشت شدیم، چه کنیم؟  / ایران برای همه ایرانیان / ایرانیان فیسبوک / ایستاده با مشت / بابا اقتدار / برابری­طلبان مخالف زن­ستیزی و مرد­ستیزی / برای آزادی میرحسین موسوی از حصر خانگی عضو شوید / به یاد هاله سحابی / به یاد هدی صابر / پی‌گیری وضعیت زندانیان سیاسی استان فارس / تحریم فعال انتخابات مجلس / جنبش دانشجویی / حامیان مجتبی واحدی / حصرشان را خواهیم شکست / حمایت از رامین پرچمی، هنرمند سبزمان / حمایت از محمود وحیدنیا / حمایت از هنرمندان سبز / دموکراسی سکولار برای ایران / سال ۹۰ سال آگاهی تا رهایی / ستاد سبز امید / شهروند سبز / کمپین خانواده زندانیان سیاسی / کمپین درخواست از هنرمندان برای شکستن سکوت / گروه فیسبوکی ایرانیش نیوز / گروه هنری عصیان / گرین­توث؛ رسانه شهروندی / گزارش یک آدم ربایی‌حال و هوای یک رئیس جمهوری درحصر / ما مخالف حمله نظامی به ایران هستیم / مجید توکلی‌شرف جنبش دانشجویی- را آزاد کنید / من در انتخابات شرکت نمی­کنم / من میرحسین موسوی هستم / مهدی کروبی / مهدی کروبی را آزاد کنید / نهضت بازگشت­های غیرمقوایی /



۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

طنین الله اکبر امشب نشان فردای روشن این مملکت و ملت است



امشب دوباره شب شکافته شد، به تیر "الله اکبر" و "مرگ بر دیکتاتور"، به سفیر "یا حسین میرحسین" و "زندانی سیاسی آزاد باید گردد"، به امید شکافته شده، به اعتقاد، به پایبندی به آرمان.
مهم نیست که فردا این در باز شود و این حصر و دیوار‌ها بریزد یا دیرتر، مهم نیست که فردا دیکتاتور شهر ما بساط دیکتاتوری‌اش را از کوی ما جمع کند یا کمی‌ بعد تر، مهم آن است که بعد از دو سال، بعد از این همه بی‌ شرفی ها، کشتن ها، شکنجه کردن ها، زجر‌ها باز هم گفتیم که هستیم، باز هم به بزرگی‌ خدا قسم خوردیم که هستیم، بر همان آرمان ها، همان شعار ها، همان منش، همان روش

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

آخرین پیام مصطفی تاج زاده، بزرگمرد اسیر جنبش سبز از زندان: انتظار این بود که رهبر جمهوری اسلامی از مردم پوزش بطلبد


بی‌ کم و کاست از صفحه فیسبوک این عزیز: 

مصطفی تاج زاده در جدید‌ترین پیام خود از زندان اوین با انتقاد از سخنان رهبری در نماز جمعه این هفته تهران، خواهان عذرخواهی رهبر جمهوری اسلامی از مردم شده است.
این زندانی سیاسی که در قرنطینه اوین و به صورت انفرادی نگهداری می شود همچنین با فرمایشی خواندن انتخابات پیش رو مجلس برآمده از این انتخابات را مجلسی بله قربانگو و نمایشی خوانده است.

متن کامل این پیام در پی می آید:

"انتظار این بود که اگر رهبری از خطاهای گذشته خود و قوای سه گانه که ایران و مردم را با مخاطرات و مشکلات فراوانی مواجه کرده است، عذرخواهی کنند و اگر به هر دلیلی برایشان سخت است که پوزش بطلبند، لااقل خطبه نمازجمعه بهمن ماه را به گونه‌ای ایراد کنند که همگان و به ویژه منتقدان اوضاع کنونی، نشانه‌های حاکمیت عقلانی و تمکین حکومت به اجرای کامل قانون اساسی و تأمین و رعایت حقوق و آزادی‌های اساسی شهروندان و اتخاذ سیاستهای عاقلانه و مصلحت جویانه را به وضوح مشاهده کنند. اما با کمال تأسف رهبری این فرصت را هم از دست داد و به این ترتیب نه تنها در این شرایط دشوار باری از دوش میهن و مردم برنداشت بلکه با تأکید بر راهبرد غلط و خطرناک تهدید در برابر تهدید راه را برای گسترش و تقویت اجماع قدرت‌های بزرگ علیه منافع و حتی امنیت ملی کشورمان هموار کرد و آنان را به ایجاد ومحدودیت و تحریم بیشتر علیه جمهوری اسلامی ایران و مردمش تحریک کرد.

این سخن کاملا درست است که انتخابات مصونیت بخش است، اما انتخابات ازاد این خاصیت را داراست نه انتخابات فرمایشی. چرا که در ایران زمان شاه و حتی دربرخی کشورهای عربی که حکومت‌هایشان ساقط شده مانند مصر، انتخابات برگزارمی شد اما به دلیل آن که نمایشی و فرمایشی بود و منتخبان عده‌ای بله قربان گو بودند، هیچ نقش مصونیت بخشی نداشت. متأسفانه با شرایط موجود،در انتخابات ۱۲ اسفند نیز انتخابانی نمایشی خواهیم داشت و مجلس برآمده ازآن نیز فرمایشی و بله قربان گو خواهد بود و نه تنها بنا نیست تا هیچ باری از دوش ملت بردارد بلکه دستاوردهای انقلاب را هم نابود خواهد کرد."


۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

روزی که امام را متفاوت آوردند

امروز امام را آوردند، متفاوت، بر دستان نظامیان، در میان سلام نظامی نظامیان، با هواپیمای ایران ایر و از همه مهمتر به خواست نظامیان.

اما امام یکبار، قبلا ها، حدود ۳۲ سال قبل خودش آماده بود، با پاهای خودش، سوار بر ایرفرانس و دست در درست خلبان فرانسوی آن، در میان یارانی که امروز منزوی اند، اگر اعدام نشده باشند، تبعید نشده باشند یا به مرگ‌های مشکوک در نگذشته باشند. آن‌روز امام در میان خوشامد نظامی نظامیان نیامد که بوی تن دریای بی‌ شما مردم آمد، در میان هزاران هزار گل سرخی که هر کدام به نشانه یک شهید در خیابان‌ها گذشته بودند.

امروز امام را آوردند و مستقیم به مجلس بزرگان بردنش، به مکانی که در آن وزیر نشسته بود و بر دیوار عکس‌های خودش را آویخته بودند، به جایی‌ که جای هر کسی‌ نبود، امام امروز مستقیم در حالیکه در قابی‌ ثابت و چهره‌ای بشا‌ش تصویر شده بود میهمان جایی‌ بود که قبلا نبود، به روالی که رسم این روزهای کشور است، سابق بر این آن‌روز‌ها که امام خود و به اراده خود آمد داستان به این شکل نبود؛ میزبان مجلسی شد که میزبانان‌اش مردم بودند و زمینی‌ که در خود هزاران شهید داشت، مکانش بهشت زهرا بود و حلقه محاط‌اش مردم. 

امروز امام را آوردند، به رسم این روزهای کشور، به روشی‌ که امروز بزرگان درجه یک و دو میپسندند، بر دیوار‌ها عکس خود و بر گرداگرد خود خواص ثناگو، استقبال کنندگان هم نه مردم مشتاق و واقعا در فضایی خودجوش که در میان نظامیان به خط و نظم. این امام را امروز آوردند تا مشت محکمی زده باشند بر دهان کسانی‌ که روایتی متفاوت از امام داشتند، کسانی‌ که تک تک چهره‌هایش از عکس‌های یادگار آن‌روز‌ها پاک شد و دانه به دانه از کتاب‌ها روایت‌شان حذف. امامی را آوردند که از دیدن عکس خود بر اسکناس بر خود میبالد و از ثناگویی جماعت و حتا امام زمان نامیدن‌اش قند در دلش آب میشود.