۱۳۹۴ خرداد ۵, سه‌شنبه

اقتصاد شاهنشاهی در دو نظام پهلوی و جمهوری اسلامی ایران


نمودار مقایسه‌ای تورم در ده سال آخر محمدرضا شاه پهلوی و ده سال منتهی‌ به سال ۲۰۱۲، دو سال آخر محمود احمدی‌نژاد: آن افسانه هویدا و خودکار بیک را بذارید کنار، اقتصاد ایران در سالهای پایانی حکومت پهلوی، به دلیل سیاست‌های شدید انبساطی‌ و بی‌ انضباطی‌های مالی‌ و از همه مهمتر، بی‌ توجهی‌ مسئولین به هشدارهای کارشناسان امر و کوتاه کردن دستشان از امور، دچارِ تکانه‌های شدیدی شد، بطوری که تورم در آستانه‌ انقلاب به نزدیک ۲۵ درصد رسیده بود و نرخ بیکاری با یک شیب ثابت در حال افزایش بود. انقلاب یک پدیده چند عاملی بود، منتها معتقدم بی‌ ثباتی‌های اقتصادی و عدم برنامه ریزی دولت در این زمینه، سهم زیادی در ایجاد و گسترش اغتشاشات سیاسی و اجتماعی داشت. شاه به معنای کامل کلمه "شاه" بود؛ اقتصادش شاهنشاهی بود، سیاست گذاری‌های اجتماعی ا‌ش شاهنشاهی بود و حتا تنظیم سیاست‌های فرهنگی‌ ا‌ش هم شاهنشاهی، بطوریکه که "والامقام، به مثابه یک دانای کل بر صندلی حکمرانی جلوس میکرد و امر می‌فرمود و رعایا باید اطاعت میکردند"، کارشناسی و کارشناسان و دانشگاهیان که ارجی نداشتند تا حرف‌شان شنیده شود. و این سیاست به تعارض عجیبی‌ شبیه سیاست‌های دوران احمدی‌نژاد است، البته با شدت متفاوت.


پی‌نوشت۱: البته اگر خط تورم در زمان محمود احمدی‌نژاد را ادامه می‌دادیم، به عدد چهل درصد تورم میرسیدیم که رکوردی در تاریخ ایران زمین است. و البته اگر آن عدد را با منابع مالی‌ در دسترس مقایسه کنیم، به عظمت کار محمود احمدی‌نژاد بیشتر از پیش پی‌ خواهیم برد!

پی‌نوشت۲: کاتوزیان دربارهٔ توسعه اقتصادی سالهای شکوفائی درآمدهای نفتی‌ زمان شاه می‌نویسد: «آنچه در ایران رخ داد نه پیشرفت اجتماعی و اقتصادی بود و نه مدرنیسم، بلکه شبه‌مدرنیسمی بوده که عواید نفت آن را تسریع کرد. به همین شکل تغییرات ساختاری اقتصاد نیز نه به علت شهرنشینی که به واسطه شهرزدگی بود. هنگامی که کشور در آستانه دروازه­های تمدن بزرگ قرار داشت سهم کل تولیدات صنعتی (شامل تولیدات دستی و روستایی و سنتی) در تولید ناخالص داخلی غیر نفتی ۲۰ درصد بود. در حالی که سهم خدمات ۵۶ درصد بود. با این همه حمل و نقل شهری در همه جا به ویژه تهران به قدری خراب بود که غیر قابل توصیف است وضع مسکونی جز برای وابستگان دولت و جامعه تجار وحشتناک بود و یا مشکلی هولناک. اغلب شهرهای کوچک و بزرگ از جمله تهران فاقد سیستم فاضلاب کار آمد بودند، خدمات درمانی و بهداشتی برای اغنیا بسیار گران و نامطمئن بود و برای فقرا گران و خطرناک».

پی‌نوشت۳: سال ۱۳۵۳، شاه متکبر از رشد اقتصادی ناشی‌ از درآمدهای بادآورده نفتی‌، هشدارهای لازم در مورد تورم و حتا قریب الوقوع بودن بی‌ ثباتی سیاسی در صورت استمرار سیاست‌های جسورانه اقتصادی دریافت کرد، منتها گوش شنوا نداشت. شرح برخورد شاه و نخست وزیر را به زیبایی احمد اشرف، در مکاتبات شخصی‌ ا‌ش بیان کرده: پیشنهادات و مصوبات کنفرانس گارجه برای تصویب نهایی در جلسه‌ای در شهر رامسر تقدیم شاه شد. این کنفرانس روز دهم مرداد ۱۳۵۳ [۱۳۵۳/۰۵/۱۰] آغاز شد و دو روز ادامه داشت. شاه، در حالی که انگشتان دو دستش را در جیب حلیقه‌اش فرو کرده بود، و مشت هر دست را در هوا تکان می‌داد، جلسه را با ذکر این نکته افتتاح کرد که، البته در مورد برنامه‌ریزی‌های آینده، او خود در موقع مقتضی، رهنمودهای لازم را صادر خواهد کرد. می‌گفت چون شما به هر حال در این زمینه‌ کارهای کرده‌‌اید، بیایید و حرفهایتان را بزنید. با این حال، تنها پس از شنیدن بخش‌هایی از چند گزارش آشکارا به خشم آمد. اقتصاد دانان را به مسخره گرفت و به تصریح گفت که دولت باید فکر آهنگ متوسط رشد را یکسره از سر بیرون کند. تاکید داشت که آنچه بیشتر خود گفته بود به اجرا در آید، و پیشتر اصرار کرده بود که دولت عملا باید همه‌ی درآمد نفت را هزنیه کند. گرچه کارشناسان سازمان برنامه، و قاعدتا هویدا و دیگر وزرای کابینه او که در جسله بودند، همه می‌دانستند که سیاست پیشنهادی فرجامی جز "تورم مضاعف" نخواهد داشت، گرچه می‌دانستند که سیاسی بالقوه خطرناک و انقلاب‌زا است، اما همه سکوت کردند. هویدا هیچ مقاومتی نکرد. وزرای کابینه‌اش هم همه سکوت اختیار کردند. برخی ازآن کارشناسان امروزه می‌گویند هویدا و وزرای کابینه‌اش می‌بایست در همان جلسه استعفا می‌دادند. در عین حال، به گمانم به درستی می‌گویند که زعمای قوم "نمی‌توانند ادعا کنند که در مورد پیامدهای احتمالی سیاستی که پیش گرفته بودند. هشدار کافی دریافت نکردند."