۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

واکنش نماینده اصولگرا در فارس نیوز به اظهارات رضا خاتمی: فتنه‌گران باید اعدام می‌شدند

مصاحبه محمدرضا خاتمی، دبیرکل سابق جبهه‌ مشارکت اسلامی در مورد انتخابات اخیر ریات جمهوری و موضع گیری نسبت به دولت جدید و انتخابات ۸۸ واکنش‌های زیادی در عرصه مجازی و غیر مجازی ایجاد کرده، از جمله فارس نیوز که به عنوان پرچمدار رسانه‌های وابسته به نهادهای امنیتی که آفریننده فجایع سال ۸۸ بودند، در پاسخ به این اظهارات، بلافاصله در قالب مصاحبه و خبر و تحلیل دست به تخریب فضا زد. از جمله مصاحبه‌ای که با نماینده تندر مجلس انجام داد، مصاحبه‌ای که در آن از توهین، تا تهدید را شامل حال دبیرکل سابق مشارکت، همچنین دیگر تغییر خواهان کرد.
متن کامل این مصاحبه در ذیل آمده، بی‌ توضیح: 
حجت‌الاسلام سیدعلی طاهری نماینده مردم گرگان در مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس، با اشاره به مصاحبه اخیر محمدرضا خاتمی با یک روزنامه اصلاح‌طلب، گفت: اینگونه اظهارات نتیجه سعه صدر و رأفت بالای نظام جمهوری اسلامی است، کسانی که از سردمداران فتنه سال ۸۸ بودند به جای اعدام در حبس شدند آن هم نه بصورت انفرادی و یا حتی در زندان بلکه در خانه خود و در نهایت آسایش.
وی ادامه داد: نتیجه این کار این می‌شود که فرد خبیثی همچون محمدرضا خاتمی چنین ادعایی را مطرح کند که ما در سال ۸۸ از حق خود گذشته‌ایم و دولت روحانی را ما بر سر کار آورده‌ایم و به گونه‌ای صحبت می‌کند که گویا آنها از مردم طلبکار بوده‌اند در حالیکه اینها بدهکار ملت بوده و هستند.
سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس اظهار داشت: مادامی که فتنه‌گران سال ۸۸ از جنایت خود عذرخواهی نکنند به عنوان مجرم شناخته می‌شوند اما این رأفت نظام ماست که در فضای بعد از فتنه ۸۸ با این مجرمین با عطوفت برخورد کرده است.
طاهری خاطرنشان کرد: امیدواریم اینگونه برخوردهای رئوفانه نظام که نشان‌دهنده روحیه بالای مسئولان نظام است موجب سوءاستفاده امثال محمدرضا خاتمی نشود و آنها حداقل و حداقل از مردم به خاطر فتنه سال ۸۸ عذرخواهی کنند. فتنه‌ای که پشت صحنه آن آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده‌اند.
وی تصریح کرد: اینگونه اظهارات وقاحت، بی‌شرمی و پررویی امسال محمدرضا خاتمی را نشان می‌دهد که اینچنین بزرگواری مردم را با دهن‌کجی پاسخ می‌دهند.
به گزارش فارس، رضا خاتمی در گفت‌وگو با یک روزنامه اصلاح طلب، مدعی شده که انتخاب روحانی به عنوان رییس جمهور، پیروزی اصلاح‌طلبان است.
وی مدعی شده است: «اصلاح‌طلبان در حوادث۸۸ از حق خود گذشتند و مردم هم پاداش طلب اصلاح‌طلبان را در ۲۴ خرداد دادند.»
خاتمی همچنین انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ را شبیه ۲ خرداد ۷۶ دانسته و مدعی شده است که «صحبت‌ها و برنامه‌ها و مواضعی که آقای روحانی گرفته، در عمل نشان می داد که برنامه، برنامه‌ای اصلاح طلبانه است.»
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=۱۳۹۲۰۹۱۰۰۰۰۹۸۴#sthash.۰U۲۳PXx۰.dpuf

۱۳۹۲ آبان ۲۴, جمعه

عاشورای ۸۸، حکایت یک جنایت

هر شهید جنبش جنبش سبزی به دلیلی‌ برجسته بود، به یادماندنی و شهادتش دردناک؛ سهراب، محسن روح الامینی، اشکان، ندا. آن جوان دانشجویی که آمده بود با نجیبانه‌ترین رفتار اعتراضش را بیان کند، تا آن هموطن کارگری که فشار اقتصادی کمرش را شکسته بود و آمده بود ...  

اما عاشورا ۸۸ یک روایت مخصوص به خود داشت: در میان همه این شهدا، علی‌ حبیبی موسوی، خواهرزاده میرحسین کسی‌ بود که علنا، کاملا هدفدار و با نقشه هدف ترور قرار گرفت، پاترول سیاهی که حامل سه جوان سیاه پوش با ظاهر مذهبی‌ بود، مشخصاً آمده بود تا خواهرزاده میرحسین موسوی را بزند، ...

این وسط رفتار و واکنش میرحسین برام دردناک بود، که همین الان که مینویسم هم حتا با بغض مینویسم: سکوت کرد، صبوری کرد، حاضر نشد یک خط نوشته و بیانیه بده، رفت و سر در چاه کرد و گریه کرد، با این استدلال که «او نیز مانند دیگر درگذشتگان جنبش سبز مثل سهراب و اشکان است.»

و این وسط، فارغ از همه نشانه‌‌ها و دلایل و ادعاها، به یک دلیل ساده مسوول این ترور و مسئولیت این جنایت با مجموعه حکومت است: چون هیچ پیگیری برای این جنایت نشد، چون بانیان آن، به مانند بقیه جنایت و کشتارها از معرفی‌ و مجازات مصون ماندند، در حالیکه که پیدا کردنشان برای حکومتی که بقول معروف، عبدلمالک ریگی رو در هوا دستگیر می‌کند کاری ندارد. 

۱۳۹۲ آبان ۲۳, پنجشنبه

حاشیه‌های جلسه کمیسیون سیاست خارجی‌ کنگره: استعمارگران مدرن


دیروز پخش زنده جلسه کمیسیون سیاست خارجی‌ کنگره آمریکا که در مورد تعویق، یا ارجاع به کنگره تحریم‌های جدید ایران بحث میکردند رو نگاه کردم، فارغ از نکات خوب جلسه کمیسیون که بیشتر به بخش اجرایی آن مربوط است، چند نکته به نظرم در مورد نمایندگان حاضر در کمسیون اومد که مینویسم: 

۱- شخصا از این به بعد در مورد خطاب قرار دادن امثال حسین شریعتمداری و کاتوزیان بیشتر دقت می‌کنم، چون امروز با بی‌ شرف تر از اونها برخورد کردم که در نقاطی بسیار حساس تر مشغول اثرگذاری بر سرنوشت امثال منند، جماعتی که براحتی و با کمال وقاحت از کلماتی‌ در توصیف حکومت و رئیس جمهور استفاده میکردند که نمونه آنها را تنها از زبان این مجاهدین خلق شنیده بودم. واقعا نمیدونم اون توصیفاتی که بصورت واحد در مورد کلیتی بنام "ایران" استفاده میکردند قابل پیگیری هست یا نه، ولی‌ بسیاری از جبهه‌ گیری‌های خصمانه مسئولین وقت برایم توجیه شد. 

۲- دردناک‌ترین بخش کتاب "نگاهی‌ به شاه" برای من رفتار‌هایی‌ بود که سفارت انگلیس و روسیه برای تعیین سرنوشت ایران میکردند، نویی احساس حق و مالکیت بر امور ایران، چیزی که نمونه مدرن آن را امروز دیدم: نگام استعمار زده و قیم مآبانه‌ای که این جماعت نسبت به ایران دارند. اینکه خودشون محق میدونند که تصمیم بگیرند که ایران چه داشته باشد یا نداشته باشد، اینکه براحتی خودشون قادر و قائل میدونند که یک حق و از ایران محروم کنند. تو صحبت‌های دیروز، رسما و علنا تاکید میکردند که ایران حق ندارد تکنولوژی غنی‌سازی، حتا برای مقاصد صلح آمیز داشته باشد ، حال اینها کی‌ هستند و به چه حقی‌ برای خود چنین حقی‌ قائل اند بماند.

۳- دروغ، دروغ، دروغ: والله نصف این دروغ‌ها و اتهام‌هایی‌ که من درمورد ایران تو این ۳ ساعت شنیدم تو یک ماه از تریبون‌های نماز جمعه بر علیه آمریکا نشنیدم. سناتور‌های کشوری که در قلب دنیای ارتباطات قرار دارد ایران را مسئول اتفاقاتی دونستند و خواهان مجازاتش شدند که یا کوچکترین اتهامی نصیب ایران نشده، یا ایران از آن تبرئه شده. در ضمن اینکه اگر قرار باشد ایران مسول جنایت حماس و حزب الله باشد، آمریکا هم مسول جنایت‌های پینوشه در شیلی و کنتراها در نیکاراگوئه است، مسول ایجاد طالبان و اقدامات بعدی آن است.  مسئول تک‌تک اعمال گروه‌هایی‌ است که در دهه شصت تا نود با توجه مقابله با کمونیسم، در کشورهای مختلف ایجاد کرد. 

۴- تنها در یک قلم و یک کشور، آمریکا مسول مستقیم مرگ ششصد هزار کودک بر اثر تحریم‌ها در عراق است. حالا از کشته‌های ناشی‌ از ناامنی‌های بعد از آن بگذریم. از افغانستان و کوبا و ویتنام و کره و خیلی دیگر از کشورها هم بگذریم. حالا سوال من این است: آمریکا بیشتر برازنده عنوان "عامل قتل عام" است یا ایران. شخصا فکر می‌کنم که اگر قرار بر مقایسه باشد، حتا عمر البشیر هم پیش حال و گذشته اینها مادر ترزا است.
 

۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

در حاشیه طرح "جمعيت و تعالي خانواده" در مجلس؛ هر دم از این باغ بری می‌رسد ...

فارغ از گرایش سیاسی، مجلس پنجم شورای اسلامی مجلس مدبری بود، متشکل از اکثریتی بود که صدای پای تغییر را درک کرد و در مقابل آن مقاومت نکرد، آبروداری کرد و با درایت دوره خود را تمام کرد. به هر حال بی‌ سبب نیست که با درایت‌ترین محافظه کاران از دل همان جمعیت حال حاضر ایران از دل همان مجلس و مجلسیان اند.

از این طرف مجلس نهم شورای اسلامی، به عنوان یکی‌ از بارزترین نماد‌های توفق اراده شورای نگهبان بر انتخاب مردم، به عنوان یکی‌ از سمبل‌های دوره‌ای که انشا‌الله در حال گذر از آنیم، هنوز در فضای روزهای پس از سال ۸۸ و تسلط افراطی گری زیست می‌کند، مجلس بی‌ تدبیری که در همه شئون، از بحث‌های اجتماعی و خانواده تا منتها علیه اقتصاد و سیاست بر سبیل گذشته شعار میدهد و قانون گذاری می‌کند و هنوز فکر می‌کند با اجبار و فشار، میتواند از حجاب تا زاد و ولد را مهندسی‌ کند.

به هر حال، این بخشی از طرح که توسط ۵۰ نماینده مجلس تهیه شده و در نوبت بررسی است، طرحی که هدفش تبلیغ ازدیاد جمعیت و فرزندآوری است، قضاوت با شما:
ماده ۹:"در كليه بخش هاي دولتي و غير دولتي اولويت استخدام به ترتيب با مردان داراي فرزند و سپس مردان متاهل فاقد فرزند و سپس زنان داراي فرزند مي باشد.به كار گيري افراد مجرد واجد شرايط در صورت عدم وجود متقاضيان متاهل واجد شرايط بلامانع ميباشد."

ماده ۱۰:"پنج سال پس از تاريخ لازم الاجراشدن اين قانون ، جذب افراد مجرد به عضويت هيات علمي در تمامي دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالي و پژوهشي دولتي و غير دولتي و معلمين مدارس در تمام مقاطع تحصيلي ممنوع مي باشد. تنها در صورت نبود متقاضي متاهل واجد شرايط با تائيد بالاترين مقام دانشگاه، جذب افراد مجرد بلامانع مي خواهد بود.

۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه

در حاشیه دیدار رؤسای جمهور ایران و آمریکا؛ پرّ پرواز انتظار

اگر نه سه سال پیش و در زمان احمدی‌نژاد، که حتا ۱۴ سال پیش و دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، به یک تحلیلگر موجه سیاسی حوزه ایران میگفتید که "احتمال دارد در حاشیه یک کنفرانس روسای جمهور ایران و آمریکا با هم دیدار کنند" یقیناً نگاه عاقل اندر سفیهی به شما می‌انداخت و در مورد فضای سیاسی و موانع بزرگ و لاینحل  و تضاد منافع ملی‌ دو کشور صحبت میکرد چنین اتفاقی را محتمل و قریب الوقوع نمی‌دانست. اما اینک، تنها بعد از چند ماه از سقوط احمدی‌نژاد و افول ستاره اصولگرایان تندرو، نه تنها چنین اتفاقی‌ محتمل فرض شد که بسیاری از عدم وقوع آن (تا این لحظه) متعجب شدند.


آنچه که مشخص است این است که به مدد همت دولت و دولتمردان جدید، و البته حمایت ضمنی‌ رهبری (و حداقل نه مواجه آشکار که پتانسیل تقابلی اصولگرایان را به شدت تضعیف کرده) و در سایه اقدامات بزرگی‌ که در این فرصت کوتاه صورت گرفته، توقع مردم چنان بالا رفته که چنین فرضی‌ در ذهن مردم شکل گرفته که "چنین دیدار و اتفاقی‌ نه محتمل، که محتوم است". تا اینجای کار البته مثبت و مبارک است، میتوان با اطمینان گفت پیدایش چنین ذهنیت نشانه‌ عملکرد مثبت و مسیر درست پیمایش دولت جدید است. "امید" حلقه تضعیف شده زنجیره‌ زندگی مردم در چند سال اخیر بود، عاملی که اینک نه تنها احیا شده که گاها، فراتر و جلوتر از واقعیّات و امکانات در حال پرواز است، به عبارتی "تحول" در سطح چنان ملموس و برای عموم جامعه قابل فهم است که ناخودآگاه، منتظران به همه حوزه تسری‌اش دادند، عمق‌اش بخشیدند و از عدم وقوع موردی‌اش احساس سرخوردگی کردند؛ از لحن و کلام و عبارات استفاده شده توسط منصب نشینان و دولتمردان شروع شد و با انتصاب و تغییر مدیران و روش مدیریت‌ها ادامه یافت و اینک در سیاست‌ها و نتایج کوتاه مدت متظاهر است.

به هر حال، این پیدایش این سطح امید و وجود این جنس توقع البته مثبت است، اما باید مدیریت شود؛ آفت بزرگ آن همین سرخوردگی است، نامیدی‌های مقطعی است. ذهن ملت اگر با اطلاع رسانی و خلق مسیر‌های ارتباطی‌ مهندسی‌ نشود، خودبخود برون یابی‌ می‌کند و منتظر میشود، و چه بسا در تهییج این اتفاق اصولگرایان از ابزارهای خود برای حصول این نامیدی استفاده کنند. "واقعیّات"، "امکانات" و "محدودیت ها" سیاست سازند، توجه نکردن به هر کدام از اینها نقض سیاست و نقص سیاست باز است. اینها باید اطلاع رسانی شود.

۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

حاشیه‌ای بر پیام‌های اخیر رییس جمهور و وزیر امور خارجه: تکرار شگفتی



۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱؛  تهدیدی که تبدیل به فرصت شد

سپتامبر ۲۰۰۱، جهان حیرت زده به شعله‌هایی‌ نگاه می‌کرد که اگرچه از دو برج در منهتن نیویورک برمی خاست، اما شکی‌ وجود نداشت که دامنه‌اش جهان را فرا خواهد گرفت، تهدیدی که موجودیت هر کشور مقابل آمریکا را تهدید میکرد. اما ساعتی‌ بعد از این اتفاق و با آغاز اولین واکنش ها، متنی بر روی تلکس خبری جهان قرار گرفت که حیرتی بر حیرت‌های قبلی‌ افزود: «به نام ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران، اقدام تروریستی هواپیماربایی و حمله به مراکز عمومی در شهرهای آمریکا را که شمار زیادی از مردم بی‌دفاع را به کام مرگ کشید محکوم می‌کنم و تأسف عمیق و همدردی خود را با ملت آمریکا به‌ویژه آسیب‌دیدگان و خانواده قربانیان حادثه اعلام می‌دارم.» این متن از طرف رییس جمهور ایران، سید محمد خاتمی صادر شده بود، دیرپا‌ترین و خستگی‌ ناپذیر‌ترین خصم دولت آمریکا، کشوری که تا دو سال قبلش، در روز ملی‌، ارتشیان از روی پرچم پهن شده آمریکا رژه میرفتند و هنوز شعار "مرگ بر آمریکا" پرطنین و پر رونق، از تمامی‌ تریبون‌ها پخش میشد. با این حرکت، سید محمد خاتمی تاریخ ساز شد. تهدید ۱۱ سپتامبر تا مدت‌ها به فرصت تبدیل شد، نزدیکی‌‌ها افزایش یافت و امید‌ها فزونی گرفت، پیام تشکر متقابل آمریکا امید‌ها را افزون کرد، تا روزی که تندرو‌های آمریکایی، به رهبری جان بولتون، عقربه‌ها را دوباره به بدترین روزهای رابطه بازگردانیدند. 

از یک تغییر به تغییر دیگر 
اما انتخابات سال ۸۴ همه چیز را عوض کرد،واقعه‌ای که نه فقط یک رییس دولت که همه ارزش‌های حاکم بر روابط دستگاه خارجی‌ نیز عوض شد؛ تلاش‌های همگرائی جای خود را به سیاست هیجان زده واگرا داد و تکریم متقابل، تبدیل شد به سیاست مواجهه فعال. کار به جایی‌ رسید که "دشمنی و مخالفت" اروپا و آمریکا تبدیل به معیار مشخص درستی‌ مسیر شد و عبارت طعنه آمیزی مثل "چه کرده ایم که اروپا و آمریکا خشنود شده اند" تبدیل به الگویی برای قضاوت گذشته. دوران تبلیغ دشمنی آمریکا هشت سال طول کشید، تا در روز ۲۴ خرداد ماه ۱۳۹۲، در میان حیرت قاطبه تحلیل گران جهان، مردی ردای ریاست جمهوری را بر دوش انداخت که نسبت به هم سلک ماقبل خود، شهره به میانه روی بود، مردی که می‌توانست رویکرد‌ها را عوض کند، اما تا چقدر؟ 

دولت مردان در عرصه‌های نو؛ شگفتی تکرار میشود 
در کشوری که شبکه‌های مجازی عامل نفوذ استبداد خوانده میشود و خطرات آن را، پاره از خطیبان رسمی‌ کشور از بی‌ حجابی و فحشا هم بالاتر می‌دانند، حضور رسمی‌ و علنی وزیر امور خارجه یک اتفاق عجیب و جالب بود. حضوری که تنها به یک نام محدود نمی‌شد که وزیر امور خارجه متواضع کشور، از کامنت گذاری و بحث صبح‌های جمعه با مخاطبین هم ابایی نداشت. اما جواد ظریف شاید اولین، اما تنها‌ترین فرد دولت نبود که قبح حضور آنلاین را شکست: بیژن نامدار زنگنه، اسحاق جهانگیری و سپس مرضیه افخم، سخنگوی امور خارجه از جمله کسانی‌ بودند که رسما و علنا، به دنبال هم صف شکن شدند. تویتر هم به موازات فیس‌بوک میزبان دولتیان شد؛ صفحاتی که به مانند صفحات شخصی‌ مقامات فعالیت میکنند و با تکذیب مقامات مواجه نمیشوند. اما شگفتی نه این صفحات، که محتویاتی است که به واسطه آنها منتشر میشود. اولین اتفاق: "در حالیکه خورشید در تهران غروب می‌کند، برای همه یهودیان به ویژه یهودیان ایرانی، روش هشانای مبارکی را آرزومندم." این نه پیامی از طرف یک فعال مدنی مستقل حکومت ایران، که متنی است که از طرف شیخ حسن روحانی، رییس جمهوری ایران اسلامی در صفحه توئیتر منصوب به ایشان منتشر شده، پیامی که به قول هاله اسفندیاری مدیر برنامه خاورمیانه در مرکز بین المللی وودرو ویسلون در آمریکا ، حتا در زمان شاه هم اتفاق نیفتاده است. اما این تنها شگفتی نیست که شگفتی دوم، با صراحت بیشتر و دامنه وسیع تر در راه بود، محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در صفحه توئیتر خود، در جواب فردی که می‌گوید "اگر ایران دست از تکذیب هولوکاست برمیداشت سال نو شیرین تر بود" ضمن تبریک سال نو یهودی می‌نویسد "ایران هیچ گاه هلوکاست را تکذیب نکرده، مردی که این کار را می کرد دیگر رفته است ..."، پیامی که میان شک و بهت مخاطبین، به سرعت پخش شد و با بازخورد‌های مثبت زیادی مواجه شد. از همان ابتدا تردید‌هایی‌ نسبت به اصالت خبر مطرح شد که البته با انتشار تائیدیه کریستین امانپور برطرف شد. 
شکی‌ نیست که امروز رییس جمهور و وزیر امور خارجه ایشان تاریخ ساز شدند، پیام‌هایی‌ که همانند پیام ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ سید محمد خاتمی، می توانند نقش مهمی در بهبود وجهه سیاسی ایران را در میان افکار عمومی‌ جهانی‌ که تاثیر قدرتمندی در شکل دهی‌ سیاست‌های کلان کشور‌هایشان دارند ایفا کند. این متن‌ها به درستی‌، پیام تغییر قلمداد شده است، پیام چرخش در روش. یقیناً از فردا افراطی‌های داخلی‌ و جنگ طلبان خارجی‌ که منفعت خود را در شعله ور نگاه داشتن آتش میان ایران و غرب و وجود چنین ذهنیت‌هایی‌ جستجو میکنند، شروع به شلیک خواهند کرد و انواع و اقسام اتهام‌ها را روانه دولت خواهند کرد، اما با توجه به روند ثابت و قاطع رفتاری دولت مردان، باید انتظار شگفتی‌های بیشتری را بکشیم.

لینک مطلب در جرس: http://www.rahesabz.net/story/75230/

۱۳۹۲ شهریور ۱۴, پنجشنبه

در حاشیه تکذیب پیام روحانی برای یهودیان جهان توسط مشاور رئیس جمهور؛ آنجا که حماقت طلا را به خاک تبدیل می‌کند

یک سری اظهارنظر‌ها بی‌ تدبیری محض و حماقت آشکار است، تبدیل فرصت به تهدید است:

یک حساب توییتری که بنام رئیس جمهور فعالیت می‌کند و تصور غالب این بود که تحت نظارت ایشان فعالیت می‌کند طی‌ پیامی سال نو یهودی را تبریک می‌گوید، با این عبارت که ""در حالیکه خورشید در تهران غروب می‌کند، برای همه یهودیان به ویژه یهودیان ایرانی، روش هشانای مبارکی را آرزومندم." پیامی که بلافاصله در صفحات مجازی و رسانه‌های جهانی‌ با بازخورد مثبت و توام با تحسین و تامل آنها مواجه شد. مورد تفسیر قرار گرفت و حمل بر تغییر رویه کلامی‌ و نحوه تعامل ایران با جهان شد. این در حالی‌ است که این پیام در داخل چندان بازتابی نداشت، چرا که به هر حال آن تصویر تبعیض آمیز تبلیغات شده در خارج از کشور، در داخل کمتر به چشم میاید و کمتر جلب توجه می‌کند. 

حال اتفاق نامبارک و بی‌ تدبیری و بی‌ سیاستی محض آقای مشاور اینجا همه چیز را به خطر می‌اندازد: "محمدرضا صادق، مشاور رئیس‌جمهور در واکنش به انتشار اخباری درباره پیام تبریک روحانی به یهودیان جهان در توییتر تاکید کرد: حسن روحانی حساب توییتر ندارد" و در ادامه تاکید می‌کند " ما خبری در این رابطه که رسانه‌های خارجی آن را منعکس کرده‌اند نداریم."

سوال من از آقای صادق این است که چرا باید چنین چیزی، با این ادبیاتی تکذیب شود؟ ایشان میداند معنای این روش تکذیب چیست؟ یک زمانی‌ هست که اتفاقی‌ نمیفتد و تبریکی گفته نمیشود و تکذیبی صورت نمی‌گیرد، خوب به هر حال حساسیتی نیست. یک زمانی‌ هست که چنین تبریکی گفته میشود و چنان حساسیتی ایجاد می‌کند و بعد تکذیب میشود. نتیجه آن میشود که به درست، موضع رئیس جمهور را در مقابل موضع تکذیب شده تعبیر میکنند. یعنی‌ در این مورد خاص، "رئیس جمهور سال نو کلیمیان را تبریک نمی‌گوید"، نمی‌خواهد بگوید، موردی ندارد که بگوید. تعبیر این تکذیب همین است. آنهم در حالیکه یهودیت در ایران دین رسمی‌ است که پیروان آن از حقوق قانونی برخوردارند و در مجلس نماینده خود را دارند و مناسک خود را میتوانند برگزار کنند. آنهم در حالیکه که یکی‌ از کلیدی‌ترین شعار‌های رئیس جمهور اعاده حقوق اقلیت‌های قومی و دینی است و بر همین اساس، رای مطلق همه این اقلیت‌ها را نیز کسب کرد.آنهم در حالیکه که رسانه‌های جهان نشسته اند تا افکار رئیس جمهور را از اعمال‌اش رمزگشایی کنند و بر همین اساس، افکار عمومی‌ جهان را شکل دهند. ایشان به راحتی‌ می‌توانست با اعلام بی‌ خبری از ماهیت این حساب توییتری و حتا تکذیب چنین رابطه ارگانیکی، تبریک و توجه دولت به این عید و کلیمیان را گوشزد کند و برای‌شان سال خوبی‌ آرزو کند ...

انشا‌الله که با تدبیر دولتمردان بازتاب و انعکاس این بی‌ سیاستی کمتر شود، اما در حالیکه که در آمریکا سال نو فارسی را عید رسمی‌ میدانند و در کاخ سفید سفره هفت سین پهن میکنند تا از فواید اجتماعی و بازتاب‌های مثبت آن بهره‌مند شوند، دولت باید بتواند به وظیفه خود در رسمیت دادن شعار "ایران برای همه ایرانیان" عمل کند و با توجه به حساسیت‌های اقوام و اقلیت ها، این حس که رئیس جمهور، رئیس جمهور همه شهروندان است، را در همه ایجاد کند.

حاشیه‌ای بر فاجعه اشرف؛ به جسد‌ها شلیک میکنند تا زنده‌شان کنند


بعد از دو روز مقاومت، بالاخره امروز عکسی‌ از حادثه اخیر اشرف دیدم؛ عکس جسد زهره قائمی؛ محافظ شخصی‌ مسعود رجوی، معاون مریم رجوی و مسئول تیم ترور شهید صیاد شیرازی، و سپس فیلمی در شرح حادثه؛ دوربینی که می‌چرخید و جسد‌ها را نشان میداد و ...

پینوشت - تأسف خوردم، سه مورد تأسف بار بود:
اول برای انسان‌هایی‌ که به آن صورت مقتول شده اند و نفس جنایتی که رخ داده است؛ چنین مرگی سزاوار هیچکس نیست، حتا جنایتکارانی در سطح مجاهدین خلق

دوم برای بی‌ تدبیری کسانی‌ که چنین فاجعه‌ای را شکل داده اند: مجاهدین مرده‌های سیاسی هستند که دنیا فقط مانده با باقیمانده‌هایشان چه کند، نه میتوانند دفن‌شان کرد و نه به صلاح هست که همین شکلی‌ رها شوند. چنین اقداماتی یعنی‌ زنده کردن شان، یعنی‌ بازتاب دادن‌شان که نوع رفتار این جماعت نشان داده که خود حاضرند خودخواسته سلاخی شوند تا چنین محصولی درو کنند.

سوم برای نوع برخورد سازمان با کشته هایشان: یک نفر یک دوربینی گرفته و با صدایی که کوچکترین اندوهی از آن مشاهده نمی‌شود، یک به یک دوربین را از کشته‌ها عبور میدهد و انگار فیلم راز بقا گزارش می‌کند، از طریقهٔ کشتن‌شان صحبت می‌کند. برای این جماعت این اتفاق یک فرصت است، اصلا نگاه‌شان به چنین حوادثی یک مزرعه پر محصول آماده درو است، حس کسی‌ که با دینامیت ماهیگیری می‌کند.

۱۳۹۲ شهریور ۸, جمعه

نسبت به پارسال؟ فرسنگ‌ها پیشرفت داشته ایم؛
حصر و نام میرحسین و شیخ و جنبش سبز را در مجلس، صدا و سیما و جامعه و کمپین‌های تبلیغاتی و انتخاباتی طنین بخشیدیم
نام و چهره بزرگان واقعی‌ انقلاب و کشور را به اخبار و جامعه بازگردانیدیم
بسیاری از پست‌های مدیریتی حساس و سرنوشت ساز را از چنگال مافیای کوتوله پرورِ رانت خور آزاد کردیم و بدست مدیران امتحان پس دادهِ صالح سپردیم
جسد نیمه جان هنر و سینما را به کناری کشیدیم تا دمی بیاساید
ابعاد سرازیر اموال از جیب ملت و دولت به نهادهای امنیتی را کاهش دادیم
"اقتصاد" را در صحنه اجرائی کشور، دوباره، حرمت بخشیدیم

اما

کافی‌ نیست، ابداً کافی‌ نیست. باید ادامه بدهیم، راضی‌ نباید شویم تا روزی که: 
- همه محصوران و اسیران سیاسی به ناحق دستگیر شده آزاد شوند، از آنها اعلام برائت شوند و به جایگاه‌هایی‌ که شایسته آنند بازگردانیده شوند
- بزرگان کشور در جایگاه بزرگی‌ بنشینند و غاصبان کنونی این مناصب، از صحنه‌های سرنوشت ساز کشور حذف شوند 
- همه پست‌های مدیریتی سطح بالای کشور در دست شایستگان قرار گیرد
- هنر از لوث حضور و دخالت سیاست و سیاست مداران پاک شود تا بتواند به رسالت خود، بی‌ دغدغه، بپردازد
- از جلوی دزدی گرفتن، به دزد گرفتن برسیم، اموال ملت از دست نهاد‌های شبهه امنیتی آزاد شود و صرف بهروزی همه ملت گردد
- از "اقتصاد" به "رشد اقتصادی" برسیم و بتوانیم بهبود حال و روز مردم را عینی ببینیم

۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

دوباره صدای پای دموکراسی خواهان به گوش می‌رسد ...


هنوز صدای شیون آن فلسطینی که خانه‌اش را به هیچ از دست داد قطع نشده ...
هنوز بوی گاز ساردین و خردلی که در میان اطلاع و کمک "دموکراسی خواهان" جهان، بر سر و روی زن و کودک حلبچه‌ای و سردشتی فرود آمد به مشام می‌رسد... 
 هنوز افغانستان داغدار صدهزار نفر کشته روس و طالبان و بعد از طالبان است ...
هنوز داغ پانصد هزار کودک کشته شده حاصل تحریم "دموکراسی خواهان" در عراق، بر دل‌ مادران‌شان سرد نشده ...
 هنوز القاعده و بنیادگرایان شیعه و سنی، در پناه امنیت ایجاد شده "دموکراسی خواهان"، در منطقه جولان میدهند ...
 چه میشود کرد؟
 نمی‌بینید چگونه بحرین و عربستان دمکرات شدند؟ 
نمی‌بینید چگونه به کمک دموکراسی خواهان، مصر و لیبی‌ از چنگال خفقان دیکتاتور‌هایشان راحت شدند و به بهشت برین تبدیل شدند؟!!!

و اینک دوباره پای دموکراسی میاید، صدای پای دموکراسی خواهان، تا سوریه را به جزیره‌ ثبات راهنمایی کنند، همانطور که فلسطین را کردند، مصر را کردند، لیبی‌ و افغانستان و عراق را کردند ...

۱۳۹۲ مرداد ۱۷, پنجشنبه

روز خبرنگار مبارک


یکی‌ از معضلات دوران اصلاحات اول*، توزیع نامناسب فعالیت‌ها و بالطبع آن، هزینه توسعه سیاسی و ایجاد پایه‌های اولیه یک جامعه مدنی در میان بخش‌های مختلف فعالین اجتماعی بود، بطوریکه در کمترین زمان ممکنِ بعد از دوم خرداد و در غیاب نهاد‌های مدنی مستقل و مسئول، نشریات و خبرنگاران در صف اول تبلیغ و آگاهی‌ بخشی و توسعه قرار گرفتند و نتیجتاً، در مقابل رقیبِ قدرتمندِ پر امکانات، که میدان فعالیت فرهنگی‌ را با میدان کارزار و جنگ و فعالین متعهد آن را با خط شکنان دشمن اشتباه گرفته بودند، متحمل هزینه‌های ناجوانمردانه سنگینی‌ شدند که تا زمان فعلی ادامه دارد، برخوردهایی که با تذکر شروع شد و با بازداشت ادامه پیدا کرد و به زندان‌های طویل المدت و شکنجه و انواع و اقسام محرومیت‌ها و حتا قتل** ختم شد، اما چه با ابهت که این قشر سرفراز پا پس نکشیدند. 
امروز روز خبرنگار است، روز قشری که سیصد و شصت و پنج روز سال روز آنهاست. به یاد تک‌تک فعالین این عرصه، از مهدی محمودیان سرفراز تا احمد امویی و ژیلا بنی یعقوب، از زهرا کاظمی که مظلومانه به قتل رسید تا فرد به فرد فعالین این عرصه که به اجبار، ترک یار و دیار کردند و آواره اقصی نقاط دنیا شدند. 

* خوش بینم به دوران حسن روحانی. امیدوارم سالهایی مشابه دوران سید را شاهد باشیم، البته با مختصات همین روزها. 
** زهرا کاظمی نمونه خبرنگرنی است که به علت فعالیت اطلاع رسانی خود به قتل رسید. غیر از ایشان نام‌هایی‌ دیگر نیز ذکر شده که اغلبأ قابل تایید است. 

۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه

توهم "احمدی‌نژاد قدرتمند" و کار سخت دولت منتخب

در ایرانی‌ که ساختار‌های حقیقی‌ بر ساختار‌های حقوقی در تعریف حد و حدود و قدرت جایگاه‌های نظام توفق دارد، قدرت فردی یک مسول میتونه یک نهاد را به عرش عزت، یا به فرش ذلت ببره.

داستان اینه که آقای احمدی‌نژاد، به عنوان بی‌ عرضه‌ترین و ضعیف‌ترین رئیس قوهٔ اجرایی، نهاد ریاست جمهوری رو به ضعیف‌ترین حالت خودش در تاریخ جمهوری اسلامی تبدیل کرد. کار به آنجا رسیده بود که در سالهای آخر، همه وزرای کلیدی (غیر از وزیر کشور) گزارششون و به بیت می‌دادند و شخص رئیس جمهور و اصلا داخل آدم حساب نمی‌کرد که بخواهند باهاش صحبت کنند (سر عوض کردن رئیس دانشگاه تهران، رئیس دولت حتا در حد حد یک مدیر کلّ هم نتونست اعمال قدرت کنه. وزیر علوم بجای هیئت دولت، تو مطبوعات جواب احمدی‌نژاد و میداد. این داستان به وزارت اطلاعات، وزارت ارشاد، امور خارجه و حتا آموزش و پرورش قابل تعمیم است). 

- این رو نوشتم تا بگم آقای روحانی چه کار سختی داره: همه سر ویژگی‌ وزرا و حتا نام شون مدعی اند. کار به اونجا رسیده که سر خیلی‌ از وزارتخانه ها، خیلی‌‌ها منتظرند که بیت لیست بده. با اینکه به قدرت آقای روحانی ایمان داریم و می‌دانیم که ایشان می‌داند که برای تحقق‌ شعار ها، استقامت لازم است. رمز کار "توافق" است، نه "تسلیم". 

- شرایط فعلی جایگاه ریاست جمهوری در حالی‌ است که در دوران خاتمی، ایشان از سه وزیر بیت شروع کردند و در سال آخر به صفر رسیدند، یعنی‌ سر جریانات مختلف همه وزیران را با وزیران مورد نظر خودشان (یا حداقل یک گزینه توافقی) جایگزین کردند. وزیر زمان خاتمی، وزیر ایشان بود. در آن سطح حداقل اقتدار قابل توجهی‌ نشان میداد. 

- "احمدی‌نژاد قدرتمند" یک افسانه است، یک خیال. ایشان تقریبا در هیچ حوزه چالشی هیچ غلطی نتوانست بکنه و همیشه به ضرر ایشان، دعوا‌ها مغلوبه شد. ایشان رئیس جمهور ذلیل است، کسی‌ که عاقبت قبول کرد که در دیدار آخر، مشایی رو تو صف آخر بنشاند و زبان در کام بگیرد و خفه شود تا خاطر آقا مکدر نشود. 

۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

حبس یا حصر؟

آنچه که بر سر میرحسین و شیخ و خانم رهنورد آورده اند یقینا "حصر خانگی" نیست: حصر خانگی تعریف دارد، محصور در چهارچوب یک خانه، از آزادی عمل برخوردار است، به امکاناتی دسترسی دارد که محبوسان ندارند. بدترین حصر‌های خانگی جمهوری اسلامی که سکونت در خانه‌های امن بود هم یک حداقل استاندارد‌هایی‌ داشت. هدف از حصر قطع ارتباط است، دور نگاه داشتن از بستر جامعه است و به این وسیله، از حیث تاثیر خارج کردن. نه اینکه ابزار شکنجه باشد، نه اینکه ابزار انتقام گیری باشد ...

آنچه که بر سر این سه عزیز آمده "حبس" هم نیست: بدترین محبوسان جمهوری اسلامی هم از مزایایی برخوردارند؛ محل نگهداری‌شان مشخص است، در بدترین حالت هم مشخص است که چه نهادی مسول سلامتی‌‌شان است، غذاشان چه هست و چه کسانی‌ از آنها مراقبت میکنند. اگر کاهلی در درمان پیش بیاید، اگر اعتراضی باشد  قابلیت اطلاع رسانی هست. اصلا در کمترین حالت دادگاه داشته اند، هر چند غیر عادلانه. وکیل داشته اند، هرچند با دسترسی ناقص ... 

حالا یک نفر به خیل پرسشگران با یک اطمینان بالا بگه میرحسین و خانم رهنورد کجا نگهداری میشوند؟ چه میخورند؟ شرایط نگهداری‌شان چگونه است؟ ملاقات؟ وضعیت سلامت؟ اصلا اگر فردا بخواهند اعتصاب کنند، چه کسی‌ خبردار میشود؟ اصلا اگر اتفاقی‌ برای‌شان بیفتد و خدای ناکرده خللی در شرایط سلامتی‌شان پیش بیاید، دقیقا کدام نهاد مسول است؟ اصلا کدام نهاد مسئولیت قبول کرده؟ سپاه؟ اداره زندان ها؟ اطلاعات؟ دادگاه داشته اند؟ دفاع؟ اصلا به چه محکوم اند؟ از وکیل بگذریم، خانواده‌شان چقدر از روند برخورد‌ها اطلاع دارند؟ این شرایط شامل حال شیخ هم هست، حصر ایشان هم یکی‌ از بدترین حصر‌های تاریخ این نظام است، غیر از بحث مکان و ارتباط هفتگی با خانواده، تک‌تک مسائل بالا در مورد ایشان صدق می‌کند. 

این سه عزیز نه حصرند و نه حبس؛ ربوده شده اند، دزدیده شده اند، کاملاً سازمان مند و توسط بخش‌هایی‌ از نظام، به طریقی که حتا نمیتوان آن را به پای همه نظام نوشت که اگر این‌گونه بود و مجموعه نظام از ابعاد و مختصات آن اطلاع داشتند، باز نگرانی کمتر بود که با وجود ساختار غیر یکدست، میشد انتظار داشت که حداقل در بخش اطلاع رسانی شرایط اینقدر فاجعه آمیز نبود. به نظر می‌رسد بخش‌هایی‌ از نظام مسول این ربایش اند و باقی‌ بخش‌ها ارعاب شده اند، تنها نظاره گرند. و نگران کننده‌ترین بخش این است که به نظر می‌رسد نگهداری از ایشان به دست نهاد‌ها و شخصیت‌هایی‌ سپرده شده است که از ایشان کینه تاریخی‌ دارند  ...

۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

۸۸۸ روز گذشت: قصه‌ای که کلاغش هنوز به خونه نرسیده

یک داستان، یک حکایت، خیالی؟ نه، واقعی‌ِ واقعی‌، اونقدر که همه ما یک زمانی‌ با پوست و استخونمون، ذهن مون و احساس مون درکش کردیم، اصلا بخشی از اون بودیم، بخشی از افرینش اون، با همین دست‌ها و مشت ها، با حنجره هامون ساختیمش، کنار هم، با هم. واقعیتش اینه که شاید خوب یادمون نیاد، اما یک زمانی‌ شده بود زندگی‌مون، شده بود حال مون و همه امید به آینده مون. اسم این قصه "جنبش سبزه"، خاطره نیست، یعنی‌ هنوز تموم نشده که بشه نام خاطره روش گذاشت و گوشه ذهن به دست بایگانی زمانش سپرد، همون بگیم قصه بهتره، حکایت.

این قصه هم، مثل همه قصه‌های دیگه، قهرمان داره؛ کسائی که با این قصه "دوباره" به دنیا میان، به این معنا که اگرچه این شخصیت‌ها قبلا حضور داشته اند، یا در خاطره و حافظه اجتماعی، یا در لباسی دیگر، با اینحال شخصیت و هویت شون رو دوباره در غالب این قصه باز تعریف میکنند، همراهش زندگی‌ میکنند و رشد میکنند و رشد میدهند. و در نهایت بسته به پایان داستان دچار سرنوشتی میشوند. 

  
قصه ما هم قهرمانان خاص خودش رو داره، نام‌هایی‌ مثل "عرب سرخی"، "تاج زاده"، "قدیانی"، "توکلی" و "نظرآهاری" و صد‌ها نفر دیگه. هر کدام از این قهرمانان تا الان سرنوشت خودشون رو طی‌ کردند: یکی‌ زندانی شده و انفرادی میکشه، یکی‌ حبس شده و آزاد شده و دوباره حبس شده. یکی‌ یک گوشه‌ای منزوی شده و بعضی‌‌هاشون درگیر بیمارستان و دوا و درمون. اما بین همه اینها سه نفر هستند که سرنوشت شون رفته به راهی‌ دیگه؛ ربوده شده اند، دزدیدنشون. چرا؟ چون آدم بد‌های این قصه القضا آدم ترسو‌ها هم هستند، حتا اونقدر جرات نداشتند که حبس شون کنند، زندان شون کنند. زندان کردنشون محاکمه می‌خواست، دادگاه می‌خواست و قاضی و قضاوت و احتمالا یک مکالمه، هرچند یک طرفه. اما اینقدر اینها "وجود" نداشتند که جسارت کنند و چنین خطری کنند، خودشون و بندازند وسط پرسش‌هایی‌ که هیچ پاسخی براشون نداشتند. پس خیلی‌ راحت، در روز روشن دزدیدنشون، از ملت، از مردم، از حافظه اجتماعی. با همون منطق ساده‌ای رفتار کردند که قبلا خیلی‌‌ها رفتار کردند: "صورت اگر از مساله حذف بشه، جواب منتفیه"، فقط مشکل اینجاست که این منطق‌های سادهِ پر استفاده، خیلی‌ تا الان موفق نبوده اند، کار نکرده، سرنوشت استفاده کنندگان اون این و نشون میده. یعنی‌ خیلی‌ وقت‌ها پیش میاد که این آدم بد‌های قصه، که آدم ترسو‌ها هم هستند، آدم باهوش‌های داستان‌ها هم حتا نیستند، واسه همینه که ته داستان ازشون معمولا هیچی‌ نمی‌مونه، هیچی‌ِ هیچی‌، غیر از یک خاطره نفرت انگیز.

قصه ما هم مثل همه قصه‌ها با عبارت "یکی‌ بود، یکی‌ نبود" شروع شد، با ادامه "یک جایی‌، در یک سرزمینی که اسمش ایران بود، مردمی زندگی‌ میکردند که تغییر می‌خواستند ..." اما قصه ما "هنوز" پایان نداره، یعنی‌ تموم نشده،کلاغش هنوز به خونه نرسیده، ادامه داره. درسته که بهترینِ قهرمانان مون رو دزدیدند، درسته که ۸۸۸ روزه که مثل باقی‌ قصه ها، جایی‌، در گوشه، داخل دخمه‌ای از یک قصر زندانی شون کرده اند، اما همه می‌دونیم، بهتر از ما آدم بد‌های ترسوِ نادان، که فردایی که درهای این دخمه‌ها باز بشه دور نیست، دور نیست. 

۱۳۹۲ تیر ۳, دوشنبه

باید در وصف سید محمد خاتمی نوشت ...

اگر هنر امیرکبیر این بود که با اصلاح دربار، قصد کرد از آن مظهر فساد و تجمّل ابزاری سازد برای اصلاح جامعه خرافات زده ایران، و اگر همت سید جمال مصروف این شد تا به میان مردم برود و آجر به آجر بنایی بسازد و نسلی بیافریند برای فردای بهتر ایران، و اگر مصدّقی بود که در مقابل استعمار خارجی‌ و استبداد داخلی‌ به نام ملت سر خم نکرد و ایستاد ...

تاریخ ایران شهادت خواهد داد که مردی بود بنام سید محمد خاتمی، روحانی روشنفکری از دیار کویر که سالها در این کشور سیاست ورزی کرد، هم از جایگاه دولت و دربار و در ردای رئیس جمهور، و هم در میان مردم و جامعه و در لباس یک سیاست ورز مستقل از قدرت، سالها، به همراه جمع بزرگی‌ از همرهان، ایستاد و مقاومت کرد تا از سیاست و قانون و اعتقاد و اصول ملغمه سازد تا از دل آن نسلی بیافریند که بکار فردای آزاد تر این سرزمین آید. و در همه این سالها، خاتمی ایستاد؛ در کنار همراهان و یاران و سرافرازان این قوم و در مقابل شیفتگان قدرت و خواب زدگان استبداد، خم نشد؛ در مقابل خیل عظیم آشنایان و بیگانگانی که در رویای نابودی این سرزمین خوابیده اند، و رقصید، بر سیاست کاخی ساخت که ملاتش سیاست مبتنی‌ با تعاملش بود و اجرهایش منش بر مدار تعادلش

۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

فارس نیوز و تلاشی که با حضور مردم شکست خورد؛ اقبال اصلاح طلبان در مقابل رای اصولگرایان

با نزدیک شدن به ساعات اعلام نتایج ریاست جمهوری توسط نماینده دولت در وزارت کشور، خبرگزاری فارس نیوز با تعبیه یک تولبار در بالای وبسایت، اقدام به اعلام مستقیم نتایج انتخابات کرد. این تولبار از سه قسمت تشکیل شده بود که به ترتیب از چپ به راست شامل نتایج کّل، نتایج به تفکیک آرای هر نامزد و در نهایت توزیع گرایشی آرای نامزد هاست. در این قسمت سوم آرای سه نامزد جلیلی، قالیباف و ولایتی به عنوان "اصولگرا"، دو نامزد رضائی و غرضی به عنوان "مستقل" و تنها روحانی به عنوان نماینده طیف "اصلاح طلب" معرفی‌ شد.
دلیل فارس نیوز برای تعبیه این بخش سوم این بود که با آنکه تحلیل‌های تحلیلگران نزدیک به این رسانه وابسته به نهاد‌های امنیتی به این سمت بود که آرای "حسن روحانی" بالاتر از باقی‌ کاندیدا‌ها خواهد بود، اما با توجه به آمار هایشان، مجموعه آرای ریخته شده به سبد سه کاندیدای "جلیلی، قالیباف و ولایتی" بسیار بیشتر از ایشان تصور میشد و به این وسیله و با تعبیه این بخش میتوانستند این ادعا را کنند که مجموعه حمایت اجتماعی اصولگرایان بیشتر از اصلاح طلبان خواهد بود و باخت احتمالی‌ شان، تنها به علت پراکنش آرا است. گمانی که با حضور مردم و مشخص شدن اولیه آرا باطل بودنش مسجل شد، بطوریکه از همان ابتدا ۴۷ درصد آرای اصلاح طلبان در مقابل ۳۷ درصد مجموعه درصد آمار سه نامزد اصولگرا، این ترفند را ناکام گذشت. در ادامه و با شکست خوردن این پروژه، فارس نیوز اقدام به حذف این قسمت کرد و تنها به نشان دادن آرای کّل و آرای هر نامزد کفایت کرد، چرا که حذف این نمایه، بسیار سهل تر از مواجهه و اطلاع رسانی با این حقیقت است که حتا در شرایط فعلی و با توجه به همه سیاست‌های حکومت در مهندسی‌ فضا، باز هم اصلاح طلبی اقبال بیشتری نسبت به سایر گرایشات دارد.

۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

تایید رئیس جمهور شدن روحانی توسط عضو تیم رسانه‌ای قالیباف در مرحله اول

میثم زمان آبادی، عضو تیم رسانه‌ای باقر قالیباف، در صفحه فیسبوک‌اش ضمن تبریک به حسن روحانی، انتخاب شدن ایشان در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری را تایید کرد. متن ایشان این است: 
عجالتا یک تبریک غیر رسمی و نصفه نیمه به «آشیخ» و طرفدارانشون

پ.ن: در عین رقابت باهم بداخلاق نبودیم ، خوش گذشت 

۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

در حاشیه انتخابات فردا: تقلب و مهندسی‌ انتخاباتی

چرا انتخابات فعلی را مهندسی‌ شده میدانیم؟ چرا احتمال تقلب سازمان یافته در در مرحله شمارش آرا در این انتخابات مهندسی‌ شده زیاد نیست؟ چرا از دل‌ این انتخابات مهندسی‌ شده میتوان امید داشت که نامزد غیر همراه با خواست حاکمان کنونی خارج شود؟
مهندسی‌ انتخابات و تقلب انتخاباتی:
اصولا جداسازی دو واژه "تقلب انتخاباتی" و "مهندسی‌ انتخابات" آنقدر سخت است که خیلی‌‌ها آن را هم معنا، یا در طول هم تعریف میکنند، بطوری که تقلب در انتخابات را بخشی از پروسه مهندسی‌ آن تعریف میکنند. مجید محمدی، جامعه شناس ایرانی ساکن آمریکا در تعریف مهندسی‌ انتخابات می‌نویسد که مهندسی‌ انتخابات عبارت است از "از مجموعه‌ای به هم پیوسته، چند وجهی و چند منظوره از دستکاری‌ها در فرایند انتخابات برای موفقیت یک یا چند فرد یا جریان خاص". و در تعریف مراحل متصور برای آن می‌نویسد "تغییر آمار تعداد رأی دهندگان و شرایط آنها، تغییر قانون انتخابات در هر دوره، دستکاری ایجابی و سلبی در تعداد و نوع نامزدها (بگویند چه کسانی بیایند و چه کسانی نیایند)، چینش هیئت‌های اداره کننده‌ی مکان‌های رأی گیری و نظارت، چگونگی چینش ناظران نامزدها یا جلوگیری از حضور آنها، نوع شمارش صندوق‌ها، میزان برگه‌‌های آرای چاپ شده، پمپاژ منابع مالی عمومی و دولتی به یک یا چند نامزد، محدود کردن رسانه‌ها یا تجمعاتی خاص، تبلیغ برای یک یا چند نامزد با استفاده از امکانات عمومی و دولتی، زمان و نحوه‌ی ارسال برگه‌های رای، تصمیم گیری در مورد نوع و تعداد صندوق‌ها و محل‌های قرار دادن آنها، نحوه‌ی سرجمع کردن آرا، نحوه‌ی اعلام آنها و بعد بازشماری و ابطال صندوق‌ها". در تعریف تقلب انتخاباتی هم صاحب نظران مختلف دامنه‌های متفاوتی را ذکر کرده اند که از کشور تا کشور، و انتخابات تا انتخابات متفاوت است. اما ساده‌ترین تعریف، همان شناخته شده تعریف عمومی‌ است که عبارت است از "عدم صداقت درشمارش و اعلام آن"، یا به عبارتی عدم تمکین در مقابل نتایج شمارش صادقانه آرا است که در تعریف مجید محمدی، آخرین مرحله مهندسی‌ آرا است.

چرا انتخابات دوره یازدهم مجلس مهندسی‌ شده است؟ 
از اولین مراحل آغاز زمزمه‌های آغاز انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری، چه دولت به عنوان نهاد مجری برگزاری انتخابات، چه نهاد‌های نظارتی ناظر بر حسن اجرای مراحل مختلف انتخابات، چه نهاد‌ها و بخش‌های حاکمیت که به هر دلیلی‌، نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را بر روند کاری خود موثر میدانستند تلاش‌های خود را برای تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات آغاز کردند. این تلاش‌ها از تصویب قوانین انتخاباتی و استفاده از امکانات غیر مجاز از امکانات دولتی برای تبلیغات یک فرد خاص را شامل میشد تا ارعاب و استفاده از امکانات امنیتی، اطلاعاتی و قضایی برای تحت فشار قرار دادن منتقدان؛ ارتباط مابین شخصیت اصلاح طلب به شدت مهندسی‌ شد و با ابزار‌های حصر و فشار از ارتباط آزاد آنها با هم جلوگیری شد، بارها به بهانه‌های مختلف حاکمیت مانع برگزاری کنگره اصلاح طلبان شد، شاخص‌های اصلاح طلب فعال در زمینه انتخابات دستگیر شدند و مورد تهدید واقع شدند، سید محمد خاتمی به عنوان شخصیت مورد اجماع گروه‌های مختلف بارها هدف حمله‌های لفظی و تهدید‌های نهاد‌های امنیتی قرار گرفت، و در نهایت هاشمی‌ رفسنجانی‌، به عنوان شخصیتی‌ که با فشار گروه‌های اصلاح طلب وارد عرصه انتخابات شد ردصلاحیت شد تا در آخر انتخاباتی داشته باشیم که گزینه‌ای از اصلاح طلبان پیشرو در میان آنها مشهد نمی‌شود. در ادامه می‌توان از توزیع نامتوازن و نامساوی امکانات تبلیغاتی به عنوان جنبه‌های دیگر مهندسی‌ انتخابات اشاره کرد که تا به امروز ادامه داشته است.

چرا احتمال تقلب سازمان یافته در در مرحله شمارش این انتخابات زیاد نیست؟
تقلب در مرحله ریزش آرا یا شمارش آرا به علت گستردگی نیروهای فعال و دستاندرکار، عمل بسیار سخت و پر ریسکی‌ است، به صورتی‌ که اصولا امکان انجام اینکار بدون درز خبری ناممکن است. اولین و مهمترین پیش نیاز این عمل هماهنگی‌ کامل نهاد‌های مجری و ناظر انتخابات است که با توجه به اتفاقات چهار سال خیر و شکاف عمیق کنونی مابین این نهاد ها، چنین همکاری و همراهی ناممکن به نظر میاید. شاید به عنوان مثال موضع گیری‌های کنونی وبسایت شبکه ایران که به عنوان مهمترین پایگاه خبری نزدیک به محور احمدینژاد - مشایی را می‌توان ملاک نظر مجموعه مجری انتخابات گرفت.
 چرا می‌توان از دل‌ این انتخابات مهندسی‌ شده میتوان امید داشت که نامزد غیر همراه با حاکمیت کنونی خارج شود؟
با علم ظرفیت پایین تقلب در مرحله شماره، نهاد‌هایی‌ که وظیفه اصلی‌ خود را نه تمکین و صیانت از آرای مردم، که تعیین رئیس جمهور می‌دانند، دست به طراحی‌ مجموعه مراحلی زدند که در انتها انتخاباتی داشته باشند که مخففا "انتخابات آزاد درون خانواد‌گی" نامیده شود: یعنی‌ مجموعه کاندیداهای نهایی رای آور تنها شامل کلکسیونی از اصولگرایان باشد، در کنار چند نامزد متفاوت بدون رای. در این راه ابایی نکردند از حتا تشویق علنی و حمایت سازمان یافته بعضی‌ از نهاد‌های امنیتی از شخصیت‌های خاص منتسب به اصلاح طلبان. به هر حال، نتیجه نهایی همان شد که برنامه ریزی کرده بودند، با این تفاوت که در تاثیرپذیری و تاثیرگذاری متقابل بدنه اجتماعی اصلاح طلبان و نامزدهای حاضر، دچار خطای محاسباتی بزرگی‌ شدند، بطوریکه مرحله به مرحله، فشار‌های اجتماعی نامزد‌های اصلاح طلب حاضر را به گونه‌ای صیقل داد که حرف‌ها و مواضع امروز شان، زمین تا آسمان با چهار سال قبل فرق کرد، بطوریکه که حرفهای امروز روحانی را (و یا عارف) نه البته میانگین و تعادلی از حرف‌های اصلاح طلبان، اما در همان راستا، در سطوح پایین تر می‌توان ارزیابی کرد. این تغییرات نتیجه فشار‌های اجتماعی بود که جلب توجه و نظر آنها، یگانه راه پیروزی ایشان است. خوشبختانه از این مرحله به بعد، تنها تقلب در سر صندوق‌های رای و مرحله شمارش است که میتواند نتیجه را تغییر دهد که ظرفیت انجام آن مشاهده نمیشود
در پایان: همه این تحلیل‌ها در مورد امکان پیروزی تنها زمانی‌ حادث خواهد شد که استقبال گسترده اجتماعی را در روز رای گیری مشاهده کنیم، استقبالی که بتواند اقدامات بعدی نهاد‌های ناظر، مثل شورای نگهبان را نیز خنثا کند


رای نمیدهیم چون ...

رای نمیدیم چون معتقدیم خونده نمیشه؟ خوب اون کسی‌ که رای داده شده رو میتونه عوض کنه، میتونه برای رای داده نشده هم آمار بسازه و هم نتیجه بده بیرون. تازه وقتی‌ صندوق رای دهنده و صاحب نداره که راحت تره. اتفاقا یکی‌ از راه‌هایی‌ که میشه از نتایج آرا حفاظت کرد مشارکت است، مشارکت اجتماعی مسئولیت عمومی‌ ایجاد میکنه، هزینه تقلب و دستکاری آرا رو بالا میبره، مخصوصا در ایرانی که نهاد‌های ناظر و ارگان‌هایی‌ که وظیفه صیانت از آرا را دارند خود متهم درجه اول مهندسی‌ اند. امروز حکومت ابزارهای کمتری برای تقلب داره، اما با توجه به شور عمومی‌ انگیزه بیشتری داره، من و توییم که نباید بگذریم این اتفاق بیفته.

          
رای نمیدیم چون برای حکومت مشروعیت ساخته نشه؟ کدوم دیکتاتوری دنیا هست که مدعی انتخابات کم شور باشه؟ اصلا معمولا آمار‌های منتشره صندوق با سطح دیکتاتوری نسبت مستقیم داره. بطور مثال مشارکت اعلام شده عمومی‌ در انتخابات ریاست جمهوری ترکمنستان ۹۷ درصد بود. توضیحش هم ساده است: باید برای یک حکومت مشروعیت ساخت، مخصوصا وقتی‌ که در مورد آن شک وجود داشته باشد. و در کنار اینها: این انتخابات تجمیع شده است، یعنی‌ به هر حال مشارکت ۶۰-۷۰ درصد بدون تقلب را خواهیم داشت، پس چه بهتر از دلش تلاش کنیم نتیجه دلخواه را حاصل کنیم.
          
رای نمیدیم چون رئیس جمهور کاره‌ای نیست؟ همه تفاوت دوران خاتمی با احمدی‌نژاد، چه در بخش سیاسی، اقتصادی یا فرهنگ یا سیاست خارجی‌ حاصل تغییر یک رئیس جمهور است، وگرنه رهبر همان است که بود، سپاه همان است که بود و باقی‌ نهاد ها. همه تلاش حاکمان فعلی این است که به مردم القا کنند که خامنه‌ای کنترل کننده همه چیز است، اما واقعیات تاریخی‌ چیزی کاملا متفاوت بیان می‌کند.

رای نمیدیم چون نمی‌بریم؟ در اکثر نظرسنجی‌های معتبر ما یا اولیم، یا با فاصله کمی‌ دومیم، در حالیکه که سرعت رشد ما قابل ملاحظه است، برابر با مجموعه رشد همه کاندیداهای دیگر. و با توجه به آمار چهل درصدی تصمیم نگرفته ها، به یک فاصله زیاد با نفر دوم میتونیم فکر کنیم.

- در کنار این چهار دلیل بسیاری از دلیل‌های دیگر هستند که محترم اند. خیلی‌‌ها از حضور عزت مندانه در پای صندوق‌ها صحبت می‌کند، خیلی‌‌ها از پایبندی به ... . همه اینها درست است. انشا‌الله این صحبت‌ها و دلایل با صدای بلند بیان بشوند که انعکاس همین‌ها هم مبارک است. انشا‌الله روزی برسد که همه با هم، و در کنار هم تعیین کننده و تعریف کننده آینده کشور باشیم. 

۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

یک تفاوت امروز حضور نظرسنجی هاست

یکی‌ دیگر از تفاوت‌های امروز و سال ۸۸ افزایش نفوذ اجتماعی "نظرسنجی" هاست. با آنکه به سبب محدودیت و ممانعت‌های شدید حاکمیت بر سر انجام نظرسنجی‌های آزاد و غیر مجاز بودن نظرسنجی‌های خصوصی، همچنین خطای ناشی‌ از ارائه نادرست اطلاعات توسط جامعه مورد بررسی، اصولا نظرسنجی‌ها خطای زیادی دارند، با اینحال با افزایش کمیت و کیفیت، امروز این نظرسنجی بیشتر مورد استناد و اقبالند و مردم بواسطه پیگیری، تصویری روشن تر از شرایط نامزدها در ردهبندی آرا دارند، و این کار حکومت را برای خیانت در شمارش و اعلام نتایج می‌بندد.


- یک مشکل سال ۸۸ این بود که واقعا تصویر واحد و درستی‌ از حجم سبد رایی نامزدها در دست نبود و نتایج نظرسنجی تنها کارکرد ستادی داشت. امروز آمارها مورد استناد مردم در سطح جامعه و همچنین کاربر‌های جوامع مجازی است.

- با آنکه نتایج نظرسنجی‌ها هنوز متفاوت است، اما با نزدیک شدن به انتخابات یک روند همگرائی معنا دار مابین آنها مشاهده میشود. بطور مثال در نظرسنجی‌های شبکه ایران (نزدیک به احمدی‌نژاد) و ایپوس (مستقل)، از امروز کمیت آرا حسن روحانی از قالیباف پیشی‌ گرفت، با درصد هایی‌ تقریبا نزدیک بهم.

- نکته دیگر تفاوت نظرسنجی‌های وبسایت‌های خبری - تحلیلی و نظرسنجی‌های تخصصی است. خصوصیت نظرسنجی‌های وبسایت‌های خبری محدودیت کیفیت مخاطبین است، بطوریکه هر وبسایت مخاطبین خاص و محدود خود را دارد که باعث میشود کمتر مورد استناد قرار بگیرند. اما نظرسنجی‌های میدانی، یا نظرسنجی‌هایی‌ که توسط نهاد‌های تخصصی انجام میشود کمتر تحت تاثیر این خطا هستند. 

۱۳۹۲ خرداد ۱۹, یکشنبه

در حاشیه اخبار بررسی مجدد صلاحیت حسن روحانی؛ وقتی‌ یک خبر نفس یک کمپین انتخاباتی را می‌گیرد

در یک حرکت هماهنگ، گروهی از وبسایت‌های نزدیک به جناح اصولگرا از جمله فارس نیوز اقدام به انتشار خبری به نقل از منابع ناشناس کردند که در آن از احتمال بررسی مجدد صلاحیت دکتر حسن روحانی سخن به میان آمده است. در بیان علت‌های آن به حمایت‌های تلویحی این نامزد از آنچه که آنها سران فتنه می‌نامند، همچنین اتفاقات حادث شده در کمپین‌های ایشان و البته آنچه که درز اطلاعات امنیتی نامیده میشود، نام برده شده است. هیچ پایگاه خبری تا این لحظه آدرسی بهتر از عنوان "منابع ناشناس" به عنوان منبع این خبر گزاف نداده است که البته چیزی از این موضوع کم نمیکند که طبق ماده ۵۸ فصل پنجم "قانون انتخابات رياست جمهوري اسلامي" ، شورای نگهبان حتا پس از سپری شدن موعد احراز صلاحیت‌ها هم میتواند اقدام به رد صلاحیت یک نامزد انتخاباتی کند، موردی که چندین بار در سطح بررسی نمایندگان مجلس اتفاق افتاده است. به علت شرایط پیچیده این روزهای فضای سیاسی ایران، تا زمان برگزاری نشست خبری عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان، امکان حدوث هیچ اتفاق عجیب و غریبی را از ذهن نمی‌توان از ذهن دور دانست. اما فارغ از میزان صحت این خبر اجازه بدهید نتایج و تاثیرات این خبر بر آرایش کمپین انتخاباتی حامی‌ این نامزد، و در سطحی بالاتر فضای کلی‌ انتخابات و ایران را بررسی کنیم:

از الان تا جلسه خبری سخنگوی شورای نگهبان:
- اولین تاثیر در سطح نیروهای فعال ستادی است: اولین اتفاق تمرکز کلّ مجموعه نیروهای حامی‌ دکتر دکتر حسن روحانی و مجموعه کمپین انتخاباتی ایشان بر روی این خبر و غفلت از امور انتخابات و نتیجتاً، توقف کامل روند تبلیغات و پیشرفت است: تا پایان امروز هیچ کاری غیر از بحث در مورد میزان صحت این خبر و احیانا بحث‌های درون گروهی حول محور میزان احتمال و چرایی این عمل نخواهد شد، و این یعنی‌ انتظار، یعنی‌ عدم تلاش برای جذب، مخصوصا در شرایطی که یک صف طولانی‌ در جامعه وجود دارد که یحتمل میخواهند در انتخابات شرکت کنند و هنوز انتخاب نکرده اند.
- تاثیر بعدی در سطح نیروهای مشورتی اصلاح طلبان است: در حالیکه که نیروهای اصلاح طلب گردهم می‌آیند تا در مورد اجماع و کناره گیری یک کاندیدا بحث کنند، آنهم در حالیکه که احتمال قدرتمند تر ماندن حسن روحانی است، بناگاه این شایعه در همان ساعت می‌پیچد. چه اتفاقی‌ می‌افتاد؟ همه چیز متوقف میشود. کسی‌ نمی‌خواهد بدون علم و اشراف بر نتیجه این اتفاق مهم وارد گود تصمیم گیری شود.
- تاثیر سوم در سطح نیروهای اجتماعی جذب شده است: تخریب چهره اقتداری است که این نامزد در مناظره آخر نشان داد: کاندیدایی که سرنوشتش در دستان کسانی‌ است که در ذهن بخش بزرگی‌ از حامیانش، ایشان قرار است مقابل‌شان قد علم کند. معین ۸۴ که یاد مان هست.
- تاثیر چهارم در سطح نیروهای در صف پیوستن به کمپین‌های انتخاباتی است: تعلیق در شرایط و بالطبع آن فعالیت یک کاندیدا یعنی‌ توقف جذابیت، یعنی‌ بالا آمدن گزینه‌های بعدی، مخصوصا برای کاندیدایی که همه امید موفقیتش به جذب همین دسته است.

از زمان انتشار خبر جلسه تا چندین ساعت پس از آن: فرض را میگذاریم بر تکذیب یا اشتباه درآمدن این خبر، چرا که اگر این خبر اتفاق بیفتد کمپین انتخاباتی برای بسیاری به پایان خواهد رسید، حتا برای بخش بزرگی‌ از نیروهای حامی‌ عارف
- اولین اتفاق بعد از این نشست خبری و تکذیب این خبر، ایجاد موج مثبت تبریک و ذهنیت فتحی است که در جامعه مجازی و غیر مجازی شکل می‌گیرد. مثبت است، اما نه تا جایی‌ که بدانیم که فقط کسانی‌ را شامل شود که قبلا در این کمپین بوده اند. روند جذبی و مثبت این خبر تنها جامعه‌ای را در بر می‌گیرد که قبلا در این کمپین حضور داشته اند؛ در بهترین حالت به نقطه سر به سر ۲۴ ساعت قبل خواهد رسید؛ ملت به هم تبریک خواهند گفت و احتمالا پوستر و بازار شایعاتی که حول این راه خواهد افتاد، اما کمپین را به پیش نخواهد برد

و در نهایت دوره بعد از سپری شدن این موج تا روز انتخابات:
- مهمترین تاثیر این اتفاق و خبر بر کمپین انتخاباتی این نامزد ابتداً ایجاد بحث‌های تحلیل و تقابل‌های فرسایشی حول محور این اتفاق است: عده‌ای یادآور خواهند شد که به روز انتخابات رسیدن ایشان ارجحیت دارد و گروهی استدلال خواهند کرد که باید حرف‌ها گفته شود. گروهی ادعا خواهند کرد که شورای نگهبان اخطار داده و ناظر بر شرایط است و باید جلوی آنچه که تندروی و افراط است گرفته شود و باید خودمان، دست بکار نظارت و سانسور شویم و طرف مقابل استدلالات معکوس. به هر حال نتیجه ریزش است، چه در نیروهای ستادی و چه در بدنه اجتماعی.
- تاثیر بعدی شیفت کامل فضای انتخاباتی به قسمی است که رضایت شورای نگهبان هم تبدیل به یکی‌ از اولویت‌ها میشود. تمرکز از بحث جذب آرا (که اولین و آخرین وظیفه یک کمپین است)، به بحث ماندن در عرصه انتخابات تقلیل می‌یابد، چیزی که کاملا خودکار در سطح ‌ستاد‌ها انجام خواهد شد.

به هر حال، باید تا چند ساعت دیگه صبر کرد و بعد تحلیل کرد، اما با توجه به شرایط، تحلیل نویسنده این است که ضرر‌های ناشی‌ از انتشار این خبر و عدم تکذیب آن و تعلیق بدنبال آن، کمتر از رد صلاحیت نیست. اما در شرایط امروز ایران که روابط نامشخص در جریان درون قدرت و رفتار‌های عجیب مردم در سطح اجتماع بستری غریب برای اتفاقات خارقالعاده ایجاد کرده، کسی‌ چه می‌داند که فردا چه میشود. شاید همین فردا از دل این خبر یک موج بلند شد، هر چند که بسیار دور از ذهن است.






۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

شوره زار: در جواب بخشی از دوستان که می‌‌پرسند؛ من هم سوال دارم

سوال دارم؛ نفیی نیست، در جواب بحث‌های نفیی دوستان است: شخصا فکر نمیکنم که کسی‌ از دوستان شک داشته باشه که "حصر" مساله شخصی‌ کسی‌ مثل من است و فارغ از بستگی‌های سیاسی، "میرحسین" یک اتفاق مهم در زندگی‌ کسی‌ چون من. بحث ما و میرحسین حکایت مصلحت سنجی‌های سیاسی هم نبود: "ما" میرحسین و به عنوان یکی رهبر سیاسی قبول داشته و داریم، به عنوان کسی‌ که حرف ما را زد و ما هم از قرائت سیاسی ایشان دفاع کرده و باز هم می‌کنیم، به عبارتی زاویه دفاع کسی‌ مثل من از ایشان تنها "حقوق بشری" نیست، اصلا این نیست که "یک آدم اسیر شده که باید آزاد شود"، نه، ما آزادی میرحسین را به معنای برائت ایشان از اتهام‌ها و تلاش برای برآورده کردن مطالبات بیان شده ایشان (که البته متعلق به ما هم هست) می‌دانیم. اصلا هم وارد این بحث نمی‌شم که کسی‌ مثل من از کی‌ و کجا و به چه طریق از میرحسین، خواست‌ها و شعارها و روش سیاست ورزی ایشان دفاع کردیم، و اینکه دوستانی که بنام میرحسین الان به بسیاری از ما حمله میکنند موضع‌شان نسبت به اندیشه‌های میرحسین چگونه بوده و هست. در این مسیر، در این چهار سال هم خیلی‌ کارها کردیم: تجمع شرکت کردیم، شعار نویسی کردیم، کار تشکیلاتی کردیم، نهاد سازی کردیم، سعی‌ کردی نشریه بزنیم، به هم بپیوندیم، یک شبکه تشکیل بدیم، ...، به عبارتی بخش بزرگی‌ از زندگی‌ شخصی‌ مان را وقف این قضیه کردیم، وقف کسانی‌ که همه زندگی‌‌شان را نثار ملت کردند. نتایج بدی هم نگرفتیم، اما به هر حال کافی‌ تشخیص‌شان ندادیم.

از طرفی‌، ما سیاسی هستیم، سیاسی به این معنا که سالهاست که در حال مشاهده اتفاقات جاری ایرانیم. به ما می‌گویید "اصلاح طلبان حکومتی". چرا؟ چون اسطوره‌های سیاسی ما سالها در حکومت و نهاد‌های قدرت به خلق الله خدمت کرده اند. پس ما می‌دانیم قدرت در ایران چیست و چگونه است، ما می‌دانیم خامنه‌ای کیست و چه کارهایی میتواند کند، ما میدانیم سپاه چیست و چه ابزارهایی دارد، ما می‌دانیم مسجد کجاست، حلقه‌های صالحین در حال انجام چه هستند، شبکه‌های تشکیل شده کجاها به هم پیوند میخورند، ...، و از همه مهمتر: ما می‌دانیم انتخابات چیست و مهندسی‌ آن به چه طریقی انجام میشود، که این ماییم که سالها قربانی آن بودیم. پس ما را متهم به ندانستن نکنید، ما را متهم به ندیدن نکنید که هیچ بخشی از منتقدان به اندازه ما با ساختار قدرت در ایران آشنا نیست.

حالا، بسیاری از ما با یک شعار و یک مطالبه دو شقه شده ایم: با یک شعار مشترک بخشی از ما در انتخابات شرکت نمیکنند و بخشی میکنند. در پناه این همه وقت همزیستی‌ و افتخار بحث، زاویه نگاه هم و درک می‌کنیم و محترم میدانیم؛ با هم بحث زیادی نداریم، به هم نمیپردازیم، چون می‌دانیم که یک چیز می‌خواهیم، فقط سلیقه سیاسی مان متفاوت است. اما این میان دوستانی هستند که از حلقه‌های خارجی‌ تر وارد میشوند و بلافاصله با ابزار حصر و بنام اسیران محصور ما را به چالش میکشند. سوال مشخص من این است: دقیقا از این بحث‌ها بدنبال چه هستید؟ در این اقناع ما چه سودی می‌بینید؟ کمکی‌ به مطالبات ادعایی شما می‌کند؟ معتقدید شرکت در انتخابات بی‌ فایده است و آنها خود انتخاب میکنند؟ بسیار خوب، پس شرکت یا عدم شرکت ما هم توفیری ندارد که آنها که قادرند که نامزد از صندوق در بیاورند، آمار‌ها قادرند بالا و پایین کنند. معتقدید نباید رای داد تا مشروعیت بالا نرود؟ می‌گویم میدانید "تجمیع" انتخابات چیست و چه نتایجی به دنبال دارد؟ چرا حاکمیت اینکار را کرد؟ چون نمی‌خواست دغدغه مشارکت عمومی‌ داشته باشد، یک پروژه صدرصد موفق. اصلا یک سوال کلیشه: من نمیخواهم رای بدهم، حصر هم برایم مهم است، دقیقا باید چه کاری انجام بدهم؟ این رای دادن کسی‌ مثل من چه ضرری برای آن دارد؟

من زاویه نگاه کسانی‌ که از داخل مجموعه‌های اصلاح طلب بحث میکنند که "حمایت اصلاح طلبان از یک نامزد و ورود به انتخابات آسیب‌های بلند مدت دارد" را درک می‌کنم و فارغ از موافقت یا مخالفت، به شدت وارد می‌دانم. من نوع نگاه دوستانی که از اصول اصلاح طلبی صحبت میکنند و عزت مندی را میفهمم و همراهم. اما صحبت‌های کسانی‌ که هیچگاه دغدغه اصلاح طلبان و عزت و حرمت و آبرو‌شان را نداشته اند نمی‌فهمم، جدا نمی‌فهمم.

این انتخابات هم خواهد گذشت و فردای انتخابات ما در همین سطح باقی‌ خواهیم ماند که نه پیروزی ما ما را به عرش خواهد برد و نه شکست مان به جایی‌ پایین تر از همین فرش. باشد که به طریقی عمل کنیم که فردای روز شرمنده خودمان نباشیم.