۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

ما مسئولیم

پدرانی که کمر خم کرده‌اند، مادرانی که اشک و ضجه‌هایشان گوش فلک را کر کرد، برادران و خواهرانی که از عزیزان‌شان فقط یک خاطره برای‌شان ماند، اتاقی‌ خالی‌ با بویی قدیمی‌ و دوستانی که ... . ما مسئولیم، تک تک ما مسئولیم، در برهه‌های مختلف و برحسب شرایط نحوه بروز این مسئولیت متفاوت است، و اینک در آستانه انتخاباتی دیگر: ما مسئولیم، مسئولیتی فراتر از "تنها به پای صندوق نرفتن"، که آنها که به پای "صندوق‌ها رفتند" و به پای این "صندوق رفتن"‌شان در خیابان‌ها ماندند و به هزینه این "در خیابان ماندن"‌شان خون دادند. حق نداریم سکوت کنیم، حق نداریم زبان در کام بگیریم و از عرصه عمل قهر کنیم و نام آن را مبارزه بگذریم و در پسش انتظار چیزی بهتر از شرایط فعلی داشته باشیم. اگر نمی‌خواهیم به پای صندوق‌ها برویم باید هزینه این نرفتن را بپردازیم، باید عواقب آن را قبول کنیم تا آن را توجیه پذیر کنیم، تا شرمنده این عزیزان نباشیم، تا بتوانیم پیش وجدان خودمان آسوده باشیم که راه ما با آنها که به پای صندوق‌ها رفتند یکی‌ است، فقط روش مان متفاوت است

۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه

بازی تکراری دیکتاتور ها - نگاهی‌ اجمالی به سیر تحولات بهار عربی‌ در کشور‌های منطقه

صفحه اخبار را که باز می‌کنیم خبر اول همه خبرگزاری‌ها سوریه است و درگیری‌هایی‌ که اینک در پشت درهای ساختمان ریاست جمهوری بشار اسد در جریان است. مولفه‌های بازی تغییر کرده و روند آن بگونه متفاوت از گذشته به پیش میرود؛ دیگر میدان بازی آن نه روستاهای دور افتاده هم مرز با ترکیه که خیابان‌های دمشق است و قربانیان آن نه فقط مردم معترض بی‌ اسلحه که کسانی‌ مثل وزیر دفاع کابینه بشار اسد است. دیگر نه اینگونه است که یک طرف بکشد و تک تیرانداز پشت بام‌ها مستقر کند و دانه به دانه مردم معترضِ بی‌ اسلحه را سیبل خود سازد که آنچه که امروز میبینیم یک جنگ تمام عیار داخلی‌ است که کشتن قاعده و هدف هر دو طرف آن شده است.
اینکه چه شد که از آنجا به اینجا رسید نه عجیب است و نه تازه که روندی است که بارها و بارها در چهار دهه اخیر تکرار شده و به یک نتیجه منتهی‌ شده، با کمی‌ تاخیر و تسریع. نقطه شروع داستان تا حد زیادی مشابه است: مردم ناراضی و خواهان تغییر شرایط، معمولا با ابزار‌های صلح طلبانه و متاثر از شرایط منطقه. آنچه که نتایج پسینی و این نارضایتی و محتوای فصل‌های بعدی این داستان را متفاوت می‌سازد در درجه اول پاسخ و رویکردی است که حاکمیت در قبل این نارضایتی در پیش می‌گیرد، در درجه بعدی شرایط منطقه‌ای و جهانی‌ حاکمیت فوق الذکر. قسمت اول تعیین کننده جنس سرنوشت است و قسمت دوم تعیین کننده زمان و هزینه آن. قسمت اول است که مشخص می‌کند که آن حاکمیت تداوم می‌یابد یا متلاشی میشود و قسمت دوم است که تعیین می‌کند که این اتفاق چقدر زمان میبرد و چقدر هزینه بر آن مردم و ملت و کشور تحمیل می‌کند. شاید برای درک بهتر اثر این دو پدیده بهتر است سراغ چند مثال مشابه در منطقه و زمان مشابه برویم و نگاهی‌ گذرا به آنها بیاندازیم
تونس: کشوری با درجه اهمیت پایین برای قدرت‌های جهان، دارای اقتصادی ضعیف و موقعیت سوق الجیشی نه چندان پر اهمیت برای جهان. انگیزه اصلی‌ اعتراضات ضعف شدید اقتصادی کشور بود. واکنش اولیه زین العابدین بن علی‌، حاکم وقت کشور مقاومتی غیر مرگبار بود. بعد از اوج گرفتن اعتراضات و در پاسخ به آن، در فاصله یک ماه، نخست وزیر تونس تغییر کرد که منتهی به فروکش کردن اعتراضات نشد، اعتراضاتی که در ادامه و تنها در فاصله کمتر از دو ما به خروج حاکم ۲۵ ساله تونس و تغییر حاکمیت انجام شد. عملی‌ که به شدت هزینه‌های تغییر را پایین آورد. قانون اساسی جدید در روندی کم چالش نگاشته شد و کشور به منطقه آسایش بازگشت.
مصر: کشوری با جمعیت بالا، اقتصادی ضعیف و اهمیت بالای سیاسی برای جهان بواسطه نقشی‌ که در تحولات کشور‌های عربی‌ و همچنین اسرائیل بازی می‌کند. این کشور با فلسطین مرز مشترک زمینی‌ دارد و نقشی‌ پر اهمیت در وضعیت شکننده روابط میان اسرائیل و کشور‌های عربی‌ بازی می‌کند. اعتراضات متاثر از راهپیمایی‌های تونس آغاز شد و حتا جرقه اول آن در روز ۱۵ جوی سال ۲۰۱۱ در جلوی سفارت تونس زده شد و در فاصله ده روز کشور را دچار بحران کرد. برخورد اولیه حسنی مبارک برخورد شدید با همه ابزار‌ها بود که بطور مثال در روز ۲۸ جون منجر به کشتن حدود ۸۰ نفر در سه شهر قاهره، اسکندریه و سوئز شد. به علت ترس جامعه جهانی‌ از تکرار وقایع ایران، دنیا سیاست محتاط تری در این زمینه پیش گرفت و از نفوذ خود و وابستگی شدید مالی‌ دولت مصر استفاده کرد و ارتش آن کشور را به بی‌ طرفی‌ مجبور ساخت، اهمیت این بخش در تضمین عدم فروپاشی گسترده مصر حتا بعد از تغییرات گسترده است، چرا که  ارتش بی‌ طرف قادر به جلوگیری از سقوط مجموعه است. در ادامه حسنی با مبارک با همه ابزار‌های در دست اقدام به سرکوب مردم زد که افاقه نکرد و در نهایت در فاصله حدود ۲۵ روز از آغاز درگیری‌ها استعفا داد و به پناهگاه خود در شرم الشیخ پناه برد و تغییر را پذیرفت و در نهایت دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. نقش آمریکا در بی‌ طرفی‌ ارتش و همچنین اقناع مبارک به استعفا غیر قابل کتمان است، بطوری که لحن صحبت‌ها و توصیه‌های این کشور به دولت مبارک گاهاً غیر دیپلماتیک و غیر معمول میان دو دولت هم عرض و هم سطح بود.
لیبی: کشوری با ثبات و نسبتا مرفه، با اقتصادی متکی‌ بر نفت و حکومتی نیمه دیوانه که سابقهٔ حمایت از فعالیت‌های تروریستی نیز در کارنامه دارد. روابط‌اش با دنیا به شدت متزلزل و متاثر از رفتار‌های بی‌ قاعده رهبر مادام‌العمر و مطلق آن، معمر قذافی بود. ولی‌ با همه اینها به لطف نفت فراوان و ارزشمند آن رفاهی‌ نسبی‌ و امنیتی متفاوت از آن منطقه برای مردم آن فراهم آمده بود. اولین نشانه‌های بهار عربی‌ جایی‌ دور از پایتخت، در شهر بنغازی، در اواسط فوریه آغاز شد که از همان ابتدا با خشن‌ترین ابزار‌های ممکن سرکوب شد که البته منجر به خاموش شدن آن نشد. به فاصله کمتر از ۱۵ روز با سرعتی عجیب شورای امنیت تشکیل جلسه داد و با اجماع کامل خواهان محاکمه معمر قذافی به اتهام جنایت بر علیه بشریت شد. در فاصله کمتر از یک ماه شهر‌های مصراته و اسکندریه در کنترل مخالفان قرار گرفت و از طرفی‌ ناو‌های جنگی آمریکایی در اطراف لیبی موضع جنگی گرفتند. به فاصله کمی‌ بیشتر یک ماه قطعنامه دوم به تصویب رسید که طی‌ آن لیبی منطقه پرواز ممنوع شد و واحد‌های شورای امنیت مامور حفاظت از این منطقه شدند که البته شواهد حاکی است که به آن قناعت کردند و به کاروان‌های زمینی‌ نیز حمله کردند. و بالاخره در ۲۱ مرداد ۱۳۹۰ طرابلس به دست مخالفین فتح شد و در روز ۲۸ شهریور، بعد از اشغال شهر بنی ولید فتح شد و معمر قذافی دستگیر و بلافاصله کشته شد. بعد‌ها شواهد بسیاری از نحوه آموزش مخالفین توسط کارشناسان فرانسوی منتشر شد که هیچ گاه تایید رسمی‌ نشد.
اردن: موج بهار عربی‌ در اواسط ژانویه به اردن سرایت کرد که با استقبال گروه‌های تحول خواه اردنی مواجه شد. سیاست ملک عبدالله، پادشاه اردن در این زمینه نه بسان همرده‌های عربی‌ مواجه و تقابل که همراهی بود، بطوری که به فاصله ۱۵ روز دولت را منحل کرد و نخست وزیر را عوض کرد و رئیس دستگاه امنیتی را با کسی‌ که مورد وثوق مخالفین بود جایگزین کرد. انتصاب "عون الخصاونه"، نخست وزیر جدید اردن که سابق اشتغال در دیوان بین المللی را داشت همراه شد با وعده تغییر ساختار قانون اساسی آن کشور و افزایش اختیارت نهاد‌های انتخابی که منجر به عبور این کشور از بحران شد
بحرین: کشوری کوچک با اقتصادی ضعیف، با اکثریت شیعه که توسط اقلیتی سٔنی مذهب اداره میشوند. خیزش‌های اعتراضی در اواسط فوریه آغاز شد که از همان ابتدا با کشته شدن دو نفر از مخالفان و دستگیری گسترده آنها همراه شد. در روزهای بعد این اعتراضات ادامه یافت که اگرچه سرکوب آنها با اعتراضات لفظی کشور‌های دیگر همراه شد، اما عملا غیر از همراهی آشکار عربستان که در قالب اعزام نیروی کمکی‌ به قصد سرکوب اعتراضات انجام شد هیچ واکنش عملی‌ صورت نگرفت. با ادامه اعتراضات و گزارشات حاکی از کشته شدن بعضی‌ از معترضین دستگیر شده زیر شکنجه، هیلاری کلینتون به ابراز تاسف و انتقاد از خشونت‌ها اکتفا کرد. سرنوشت تغییرت و بهار عربی‌ در بحرین فراموشی بود،ِ بطوری که با ندیده گرفتن جهانی‌ و حتا مواردی مانند ادامه فروش اسلحه به دولت بحرین توسط دولت‌های اروپائی انتقاد‌های آشکارا در رسانه‌های معتبر دنیا به انتشار رسید.
یمن: کشوری با اقتصاد بسیار ضعیف، دولت مرکزی نه چندان مقتدر که سالها است درگیر مقابل با گروه‌های شورشی شیعی "الحوثی" در شمال و نفوذ روز افزون گروه‌های نزدیک به القاعده در جنوب است. درگیری‌ها در اواسط سال فوریه سال ۲۰۱۱ آغاز شد که با سرکوب شدید حاکمیت به ریاست علی‌ عبدالله صالح همراه شد که به فروکش کردن تظاهرات و ناآرمی‌ها منتهی‌ نشد. ۲۳ نوامبر روزی بود که بعد از کشته شدن صدها نفر از معترضین طی‌ توافق نامه‌ای در ریاض، علی‌ عبدالله اعلام کرد که بعد از ۳۳ سال از قدرت کناره خواهدگرفت و بدین ترتیب دوره گذار دو ساله ریاست جمهوری "منصور هادی" آغاز شد
اگر از مثال بحرین به عنوان مورد فراموش شده بگذریم (که بررسی علت علاقه دنیا به عدم بررسی آن خود محل یک نوشتار مجزا است)، در تمام اینها سرکوب حاکمیت منتهی‌ به سقوط آن میشود و گوش فرا دادن به آنها موجب دوام. شدت سرکوب هم تعیین کننده شدت فروپاشی است که از انهدام کامل حاکمیت لیبی مشاهده شده تا تنها تغییر ریاست تونس و تغییر آرام قانون اساسی. در اولی‌ حاکمیت ابایی نکرد حتا از استفاده از هواپیمای جنگی و در دومی‌ هنوز تعداد قربانیان به عدد ۲۰ نرسیده بود حاکمیت تسلیم شد. یک دلیل آن این است که الگوی مقابله حاکمیت قابل تکثیر است، به این صورت که چون حرکت‌های اعتراضی جواب و تا حدودی بی‌ ریشه اند و عموما حول محور مخالفت با شرایط موجود حیات دارند به شدت تحت تاثیر فضا تغییر راویه میدهند و از رفتار‌های حاکمیت متاثر میشوند.
مورد دوم موقعیت کشور و موضعی است که دیگر کشور و قدرت‌های جهانی‌ و منطقه‌ای نسبت به آن دارند. مثال لیبی و بحرین دو مثال کاملا متفاوت است که در اولی‌ دنیا با سرعتی عجیب و مشکوک دست به تغییر حاکمیت زد و بحرین موردی است که علی‌رغم کشتار‌های حاکمیت، دنیا با سکوتی رقت برانگیز شاهد اعزام نیروهای عربستانی برای سرکوب معترضان بحرینی بود. مصر نیز کشوری بود که حمایت کنترل شده جهانی‌ تعیین کننده جنس واکنش‌های حاکمیت در قبال معترضان شده بود که در نهایت با تعمیق مخالفت‌ها منجر به برکناری حسنی مبارک شد.
در تمام این مثال‌ها اردن تنها کشوری بود که با درک زود هنگام لزوم تغییر، این بحران را به یک فرصت تبدیل کرد و با ایجاد تغییرات، مشروعیتی غیر قابل خدشه برای خود ایجاد کرد.
سوریه امروز و روند آنچه که تا الان گذشته و آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد نیز چیزی مجزا از سایر کشور‌ها نخواهد بود: سوریه کشوری است با حکومت سکولار، با اقتصادی نه چندان ضعیف، اما وابسته. از لحاظ ژئوپلیتیک به شدت در منطقه‌ای حساس واقع شده که باعث شده شده تا سرنوشت‌اش برای بسیاری از کشور‌ها اهمیت داشته باشد. از لحاظ سیاسی دشمن اسرائیل و دوست ایران، ولی‌ به هر حال در مقام مقایسه با مخالفین اش، مخالفی قابل اعتماد برای اسرائیل و آمریکا است و این شاید مهمترین دلیلی‌ باشد که حتا کشور‌های غرب خواهان فروپاشی آن نباشند. از طرفی‌ سوریه با شدید‌ترین ابزار‌های ممکن دست به سرکوب مخالفت‌ها زده و برای چنین کاری از حیثه درجه کشتاری فروگذار نبوده. این نسخه تا الان نه تنها موثر نبود که باعث هر چه رادیکال تر شدن مخالفین و پیشروی آنها به سمت پایتخت گردیده است، بطوری که اینک جنگ در دو شهر حلب و دمشق با شدت هر چه بیشتر در جریان است. با نگاهی‌ گذرا به الگوهای موجود پیشبینی‌ این قضیه که دیر یا زود سوریه فرو خواهد پاشید سخت نیست، آنچه که محل نگرانی است این است که با توجه به برخورد‌های حاکمیت و دگردیسی مخالفین و گرایش روزافزون آنها به خشونت، آینده سوریه چیزی بهتر از گذشته آن نشود. این نگرانی وقتی‌ شدید تر میشود که در نظر بگیریم که چه از لحاظ قومیتی و چه مذهبی‌، این کشور به شدت متشتت و پراکنده و تا حدودی رادیکال است.

۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

اولین بانگ اذان صبح ماه رمضان

از ۷-۸ سالگی کامل و بی‌ نقص، ماه رمضون میهمان خدای زیبای بچگی‌‌هایم بودم، انگیزه‌ام نه شاید خیلی‌ مذهبی‌ که این بود که مسحور سحر سحری و فضای جادوئی‌اش بودم؛ کنار سفره، با پدر و مادر و خاله و احیانا برادران بزرگ ترم، صدای آرام قرآن، سمفونی جادوئی قاشقی که چای رو به هم میزد و زمزمه مادری که آخرین توصیه‌ها رو میکرد. لحظات آخر همیشه با شتاب بیشتری طی‌ میشد تا به اذان برسیم و وضو بگیریم و پشت پدر نماز نیمه جماعتی بخوانیم. از آن روزها سالها گذشت، خیلی‌ چیزها عوض شد، در من و آن فضا، ولی‌ سحر سحری و آن فضای جادوئی سر جایش بود، حتا اگر گاه گاهی‌ اعتقاد روزه مستحکم نبود؛ نیمه شب کنار سفره بودم، اینبار ولی‌ در حسرت نماز کنار پدر. 

چند دقیقه قبل بانگ اذان اولین شب ماه رمضان زده شد، تنها نشسته‌ام و بزور اشکم و نگاه داشتم و به چائی زل زده‌ام که نیمه کاره مانده، لعنتی یک سری خاطرات چنان به دیوار ذهن آدم میخ میشه که هیچ جوره نمیشه با هیچ چیز جایگزین‌اش کرد، معصومیت‌هایی‌ که قصد ندارم با هیچ استدلال مدرن و هیچ اصطلاح امروزی جایگزین‌اش کنم، که مگر این عطر دنیای مدرن چه به من میدهد؟ آرامش میدهد؟ بوی خانه قدیمی‌‌ام را میدهد؟ احساس تنها نبودن میدهد؟ نمیدهد، بوی خشک منطقی‌ میدهد که اجازه نمیدهم پایش به حریم خانه‌ام باز شود، به دلم، به ...