۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

نظام جمهوری اسلامی ایران سقوط کرد - منتظر فردا‌هایی‌ متفاوت باشید


میرحسین موسوی، نخست وزیر هشت ساله این کشور و شیخ مهدی کروبی، رئیس هشت ساله مجلس دستگیر شدند. به عبارتی: نظام جمهوری اسلامی ایران سقوط کرد، که این که الان هست غیر از آن است که آن نام را داشت. که مگر ساقط شدن چگونه است؟ مگر مشخصات یک انقلاب یا کودتا چیست؟ مگر نه آن است که مجموع افرادی که آن نظام را رهبری میکردند به قوه جبر و زور از راس به کناری نهاده شوند و راهی‌ اسارت گاه‌ها شوند؟ مگر نه آن است که مجموع آن چیز‌هایی‌ که در ابتدا به عنوان ماهیت آن نظام تعریف میشد از محتوا خالی‌ شود و علناً فریاد‌هایی‌ غیر از آنها سر داده شود؟

۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

جنبش باید بتواند از رهبران اش دفاع کند: موسوی و کروبی چه در آن خانه ها باشند یا نباشند قبله ما همان سمت است


در سکوت میلرزم، بلند میشوم و مینشینم و تصمیم میگیرم چیزی بنویسم ولی نمیشود، به تیتر فکر میکنم، ذهنم یاری نمیکند. مینویسم و پاک میکنم، تا جایی که تصمیم میگیرم که قلم را فقط رها کنم که هر آنچه میخواهد بنگرد:
حماقت که همه گیر شود داستان این میشود که هست: انتخاباتی که میتوانست بزرگترین مشروعیت را برای نظام بیافریند تبدیل میشود به بحرانی که ریشه حاکمیت را سوزاند. رهبری که میتوانست روز ۳۰ خرداد شخصیتی جدا از آنچه که هست برای خود بیافریند میشود، شخصی که بعد از تنها چند ماه میشود سیبل تمامی فحش ها و شعار های "مرگ بر ...." جاری بر لب معترضانی که تنها تغییری در یک رکن از ارکان نظام را طلب کرده بودند. حماقت که همه گیر شود داستان میشود همین که من و ماهایی که روزی "معتدل" خوانده میشدیم از عصبانیت بلرزیم و حتا قلم هم به دست نتوانیم بگیریم.
امروز خبر رسید که کروبی را به خانه ای امن منتقل کرده ید. محل ریشه یابی چنین حماقتی نه اینجاست و نه اصلا موردی دارد که این اقدام تنها برگی است بیشتر بر کتاب قطور حماقت هایی که تنها از دو سال قبل به اینور آفریده اید و روزی به پاهایتان بسته خواهد شد و به اعماق نیستی سوق تان خواهد داد، ولی این من و این شما: ذره ای کمک تان نخواهد کرد، ناامید مان نخواهد کرد، آنقدر خشمگین نخواهیم شد که کور شویم و به در و دیوار بخوریم، تجمع ها سر جایش هست و اهداف همان ها است که بوده و باید باشد، موسوی و کروبی چه در ان خانه ها باشند یا نباشند قبله های ما به همان طرف است. دور نیست ان روزی که دیگر تنها تاریخ روایتگر داستان تان باشد.

۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

لشکریان سرلشکر هوشیار و گوش بزنگ باشند که اخباری در راه است - هوشیاری رمز پیروزی ماست


محتمل‌ترین اتفاق حال حاضر تهران، انتقال اجباری موسوی به خانه‌ای امن است که طبق معمول ممکن است خروجی گروهی از تحلیل گران نظام باشد، تحلیل گرانی که حاصل بازی گردانی شان، فرو رفتن هر چه بیشتر نظام در باتلاق بحران بوده است. اتفاقی‌ که انشأ الله حادث نشده باشد.


وظیفه ما چیست: همانطور که بارها خود میرحسین و جناب کروبی تاکید کرده اند هوشیاری است، هوشیاری برای انجام عاقلانه‌ترین و مفید‌ترین کار و اقدام ممکن و پرهیز از هیجان زدگی. قطعاً حاکمیت باید منتظر واکنشی متفاوت از ما باشد، واکنشی که نظام میداند و ما هم میدانیم از چه جنسی‌ خواهد بود که آن کسانی‌ که تا الان بر طبل آرامش و تعقل میکوبیدند ما بودیم، که آن کسانی‌ که جبهه به جبهه در پنها آرامش و سکوت، و نه انفجار و خشونت مشروعیت نظام را فرو ریخت ما بودیم. قواعد بازی را بلدیم، مهارتی که حاکمیت میداند که میدانیم.


و سخنی با حاکمیت: جهل ودیعه ایست که خدا با بذل و بخشش شما را از آن بهره ماند ساخته، ولی هشداری است از طرف کسانی‌ که این تمام این انقلاب و جنگ تان حاصل فعل نسلی مشبه آنها بوده: چه فکر می‌کنید؟ که اگر رهبران جنبش را حذف کنید بازی تمام میشود؟ باطل بودن این استدلال مبتذل برای تان مشخص نشده است؟ که اگر استدلال تان برای بازداشت محتمل موسوی در حال حاضر یا آینده این است که ممکن است پاستور و خانه موسوی هدفی‌ برای تظاهر کنندگان باشد، منطقی‌‌ترین راه جایگزین این است که تظاهر کنندگان ناامید از یافتن رهبر معتدل‌شان بنیان‌های حاکمیت را هدف خواهند گرفت، که همان خیابان پاستور ده‌ها هدف دیگر دارد که که موسوی تنها یکی‌ از آنهاست که تصرف هر کدام از آنها هزینه بس فراتر برای نظام خواهد

داشت

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

بعد از مدت ها خانواده آقای تاج زاده موافق به دیدار ایشان شدند


در میانه این خبر های شوم، یک خبر خوب هم رسید که بلاخره بعد از مدت ها، خانواده آقای تاج زاده موافق به دیدار ایشان شدند. به خانواده آقای تاج زاده و همسر شیرزن ایشان، خانوم محتشمی تبریک میگوییم. در ضمن اینکه یادمان نخواهد رفت که مرز های رضایت ما آزادی تمامی زندانیان سیاسی و آزادی کامل فعالیت های سیاسی است.

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

در مقابل انحصار صدا و سیما چه می‌توان کرد؟ - با ابزار‌های خودمان بجنگیم


شعار‌های شبانه الله اکبر، استفاده از مناسبت‌های حاکمیت برای اعتراض، پخش اعلامیه و شعارنویسی، اسکناس نویسی، درخواست مجوز برای مناسبت‌هایی‌ مانند اعتراض به پاره کردن عکس امام و حمایت از مصر و تونس و ده‌ها راهکار ابتکاری دیگه از جمله اقداماتی بود که جنبش ما را زنده نگاه داشت، ابتکاراتی که پشت حاکمیت را هر دفعه به لرزه درمیاورد و عاجز از برخورد مجبور به دست زدن به اقداماتی میکرد که معمولاً کارا نبودند. اینک نیز راه استفاده هر چه بهتر از همین امکانات و کشف راه‌های جدید و عملی‌ و مطابق با هویت جنبش مان است.

صدا و سیما و توپخانههای تبلیغاتی طرف مقابل شبانه روز افکار عمومی‌ را بمباران میکنند، چه کنیم؟ در خواب و خیال منفجر کردن و تصرف، که حتا بر فرض عملی‌ بودن بازی در زمین حریف و با ابزار‌های آنها است بخوابیم؟ یا اینکه بهتر است رسانه‌ای‌های خودمان را تقویت کنیم؟ صدا و سیما که همیشه ابزارهای آنها بوده که تنها علتی که اینک تقویت شده این است که ما رسانه‌ای‌های خودمان را تقویت نکردیم و در سایه عدم توجه به آنها، آنها را در موضع ضعف قرار دادیم. شبکه‌های اجتماعی مان را نیز باید تقویت کنیم، شبکه‌هایی‌ که دو تجمع اخیر شاهدی بر کارایی آنهاست. استفاده از روزنامه‌های تک‌ برگی و اعلامیه‌های سهل الچاپ هم راه دیگری است که در تهران و شهرستان‌ها باید پیگیری شود

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

اول اسفند و درس‌هایی‌ برای حاکمیت نابینا


اتفاقات امروز شهر‌های ایران تنها یک برگ از دفتر وقایعی است که در سایه حماقت‌های حاکمیت و حوادث بیش از انتخابات آغاز گشت و گام بگام با پیش آمدن اتفاقات مختلف چهره عوض کرد و ناگزیر محیط اطراف خود را تحت تاثیر قرار داد. انتخاباتی که می‌توانست بزرگترین منبع مشروعیت حاکمیت باشد تبدیل شد به بزرگترین بحران حاکمیت که وجود و دوام آن را به چالش کشید و هر روز بیش از پیش آن را در خود فرو داد. امروز نیز بیش از آنچه که عقلای قوم پیشبینی‌ کرده بودند حادث نشد که با نگاهی‌ گذرا بر آنچه که امروز حادث شد چند نکته برجسته را می‌توان استخراج کرد که به تفصیل در ذیل میاید. نکاتی‌ که اگرچه مخاطب آن بیشتر حاکمیتی است که اصرار دارد گوش‌هایش را ببندد، ولی‌ بیان باید بشود تا شاید کسی‌ از جایی‌ آن را بشود!

۱- اولین نکته این است که اشتباه بودن این باور حاکمیت که همه اتفاقات فتنه گروهی فتنه گر است را به اثبات رسانید. شکی در آن نیست که موسوی و کروبی و دیگر رهبران سبز نقشی‌ غیر قابل انکار در تولد و بلوغ این نهال بازی کردند، ولی این نکته لازم به ذکر نیست که بالش این درخت حاصل ناکارائی حاکمیتی است که در سالهای اخیر به آرمان‌های خود نیز خیانت کرد و به هر حال تا زمانی‌ که این متغیر وجود دارد نارضایتی و به تبع آن جنبش اعتراضی ایران نیز ادامه خواهد داشت. این درست است که جنبش با هدف انتخاب موسوی متولد شد، ولی از میانه میدان هویتی مستقل برای خود تعریف کرد، با آنکه حضور و تاثیر شخص میرحسین که اینک شیخ اصلاحات را هم در کنار خود داشت غیر قابل کتمان است، تاثیری دو جانبه که باعث ایجاد نوعی دیالوگ انتقادی و در نهایت رشد طرفین شد.

به هر حال اتفاقات امروز حاصل دعوت گروه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بود که در غیبت موسوی بخشی از وظایف ایشان را بر عهده گرفتند، گروه‌هایی‌ که دیگر نمی‌توان به زور دری فلزی، امید به حصر‌شان بست و در خیال باطل تمام شدن اثر گذاری‌شان خوابید. این اولین و مهمترین پیام امروز به حاکمیت بود، پیام‌هایی‌ که امید هست حاکمیت به مانند گذشته از کنار آنها ساده لوحانه نگذارد.

۲- ایران فقط تهران نیست و اعتراضات دامنه‌ای فراتر از این مرز جغرافیایی میتواند داشته باشد. این نتیجه دوم اتفاقات امروز ایران است که خود ریشه در چشم بستن حاکمیت به حقایق و عواملی است که باعث پیدایش اعتراضات در بیش از یک و نیم سال اخیر گشته. وضعیت نابسامان اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی‌ کشور محدود به تهران نیست که اتفاقا تهران سهمی کمتر از آنها برخوردار بوده است و این عوامل دیر یا زود بر موانع سر راهِ راه افتادن اعتراضات در شهر‌های کوچکتر از قبیل کنترل و تسلط بیشتر دستگاه‌های امنیتی بر شهر و مردم آن و سهولت بیشتر تعقیب معترضین فائق میامد. مفسران حاکمیت با ساده انگاری، آگاهانه یا ناآگاهانه سعی‌ کردند جنبش را به گروهی از مردم که در اصطلاح خودشان "مرفه بالا نشین" میخوانند محدود کنند که به میانه میدان آمدن شهر‌هایی‌ مثل مریوان و مهاباد و رشت و حتی کرمان مهر باطلی زد بر این باور باطل. امروز دیگر فقط تهران نبود که در آتش اعتراض مردم ناراضی شعله کشید که در جای جای ایران، از شمال گرفته تا جنوب، فارغ از هر قومیت و فرهنگ در آن مشارکت کرد. این پیام دومی‌ است برای حاکمیت که چشم بر این موج پیش رونده نبندد که این ندیدن‌ها داستان مشترک تمامی‌ مستبدانی است که تنها وقتی‌ صدای انقلاب‌ها را میشنوند که آنها پشت درهای کاخ‌هایشان ایستاده اند.

۳- پیام سوم عدم اصرار بر راهکارهایی است که حاکمیت در یک و نیم سال اخیر به آنها دست زده و هر بار با شکست مواجه شده؛ در جواب تجمع اعتراضی ۲۵ بهمن تا امروز چه اتفاقاتی افتاد: مجلس شورای اسلامی که قأعدتاً باید محلی باشد برای عقلای قوم، مهمی‌ که در سایه رد صلاحیت‌ها به یک آرزوی دست نیافتنی در چارچوب حاکمیت فعلی تبدیل شد خواستار اعدام موسوی و کروبی و خاتمی شد و همصدا با آنها پیاده نظام‌های خیابانی با استفاده از امکانات لجستیکی و مصونیت آهنین دست به اجرای یک تئاتر بزرگ خیابانی کردند، از بر پا کردن چوبه دار به قصد مرعوب کردن رهبران سبز بگیرید تا حضور‌های روزمره و فحاشی‌های قابل انتظار که اینبار دامن هاشمی‌ رفسنجانی‌ را هم گرفت و به محدوده حفاظت شده پاستور هم سهمی داد. از طرف دیگر حاکمیت مفتون در سحر و اسیر در دام مفسران خام اندیش، همه اتفاقات را به دو بزرگمرد؛ میرحسین و کروبی کاهید که در نتیجه با حصر این دو عزیز انتظار داشتند همه چیز بخوابد. از طرفی‌ دیگر رسانه‌های حاکمیت دست به اجرای یک سناریوی رسانه‌ای‌ای کرد که که شامل مصادره شهدای سبز با پشتوانه بمباران خبری و در سایه تهدید خانواده‌های داغدیده بود! اجرای مراسم مضحک تشییع جنازه و سخنرانی‌‌ها و تجمع‌های خیابانی قسمت بعدی این برنامه بود که البته پیش بینی‌ فرجام آن سخت نبود که مگر در عصری که رسانه‌ای‌ها امنیت هر گوشه تاریکی‌ را به خطر میاندازند مگر می‌توان هویت یک فرد را دزدید؟ مگر می‌توان گذشته و عقاید یک فرد که به هر حال آنقدر در عرصه اجتماعی فعال بوده که با وجود تبلیغات و تهدید‌های حاکمیت پا به میدان اعتراض گذشته را به چوب مصادره حراج کرد؟ البته باور به وجود چنین گمانی برای حاکمانی که روشنی روز را انکار میکنند سخت نیست. به هر حال اینها تنها نمونه‌ای از اقدامات حاکمیت طی‌ هفته قبل است، افعالی که میانداری آن و فاعلینی که به آنها دست میزنند باعث انزوای هر چه بیشتر مصلحت اندیشان قوم و بزرگ تر شدن بیش از پیش بحران میشود، بحرانی که تا همین الان خروجی تجمعات آنها را که شاید بهتر باشد نام آنها را تظاهرات بگذریم از شعار "رای من کو" به "مرگ بر دیکتاتور" رسیده است. تا کی‌ حکمیت می‌خواهد گوش بر آن ببندد؟

چیزی که مسلم است این است که امروز تنها برگی دیگر از حدیث این بحران است که حدت و شدت مرحله بعدی را میزان فهم حاکمیت از آنچه که باید درک کند تعیین می‌کند، حدت و شدتی که میتواند آنقدر تند شود که جنبش را به مسیری غیر قابل بازگشت هدایت کند و سطح خشونت را تا آنجا بالا برد که کنترل شرایط را حتی برای سران جنبش مشکل سازد که در چنین شرایطی بازنده اول و مسلم آن سردمداران فعلی حاکمیت ایران است، نقطه‌ای که آنقدر به آن نزدیک شده ایم که بتوان فرض کرد که هم اکنون نیز در آن قرار داریم.

http://www.rahesabz.net/story/32982/

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

میرحسین منِ ملتی است که داستان دانستن را آغاز کرده ایم، مگر می‌توان حصر مان کرد؟


موسوی موسوی است، موسوی من است، موسوی من مردمی است که روزی بنیان‌های ظلم این کشور را به باد نیستی‌ دادیم، از ما مردمی است که از دیوار سفارت بالا رفتیم و هشت سال قهرمانانه سینه در مقابل گلوله تجاوز سپر کردیم تا گرمای لوله هاشان شرمنده از استقامت ما شد و خاموش و سرد گشت. از نسل من دانشجویی است که آن‌هنگام که صلاح دانستم امنیت میز دانشگاه را به پای عشق سنگر قربانی کردم و دفتر سفید را با رختی خونی عوض کردم.

موسوی من است، من ایرانی‌، ایرانی‌ که معنایش مقاومت است، معنایش مشروطه است، ستار خان و باقر خان است، میرزا کوچکی است که پشتوانهٔ‌اش تفنگی بود و اعتقادی و مقابلش سپاهی تا بن دندان مسلح، معنایش من مردم ایران ۵۷ است که به خیابان‌ها آمدیم، در مقابل حاکمیتی که افتخارش به دستگاه امنیتی بود، به ارتش بود، به خیابان آمدیم و حاکمیت را به زیر کشیدیم که در برابر آن اراده تغییر نه دستگاه امنیتی شاه کارساز بود و نه ارتش و نه همه آن تبلیغی که تحت عنوان رفاه وجود داشت. من از آن نسلم.

دیواری کشیده اید از آهن و آجر تا موسوی را به بند اسارتان بکشید که نمیدانید، شاید هم میدانید که آگاهی‌ اسارت پذیر نیست، که مگر می‌توان مردمی که داستان دانستن را خوانده اند را به عقب بازگردانید؟ که مگر می‌توان دیواری آنقدر بلند ساخت که وجدان بیدار یک ملت شهید و اسیر داده را به بند کشد؟ اندیشه بند پذیر نیست که موسوی یک اندیشه است، اندیشه که این دیوار‌ها قادر به حذف و حصرش نیستند که آوایش از هر دیواری گذر خواهد کرد و تاثیرش را خواهد گذاشت.

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

مگر فریاد حمایت از میرحسین سر نمیدادیم؟ مگر وعده قیامت کردن ایران نمیدادیم؟


مگر فریاد نمیزدیم که اگر تار مویی از میرحسین کم شود کابوسی برایشان تدارک میبینیم که جهنّم را آرزو کنند؟ مگر در هر تجمع و هر شب شعار، یا حسین‌هایمان را با پسوند میر حسین تقدیم این بزرگمرد نمی‌کردیم؟ اینک آن هنگامه است، اینک آن هنگام است که حاکمیت شکست خورده از خواباندن فریاد اعتراض و هراسان از زنده یافتن آن چیزی که ماه‌ها در شوق کشتنش زندگی‌ میکرد طمع حصر میرحسین و خانم رهنورد و شیخ شجاع مان را کرده، دل‌ در این گمان باطل بسته که با حصر و بند و قطع ارتباط، جنبش را به یکی‌ از دو مسیر مرگ تدریجی‌، یا براندازی خشن بکشانند تا در پناه آن مشروعیت در حال از دست دادن خود را برای برخورد هر چه شدید تر در میان نیروهای حامی‌ کسب کنند.

میرحسین اینک اسیر است، اینک در چارچوب یک خانه اسیر است، در بند کسانی‌ است که منتظر لحظه‌ای هستند تا همه کینه ماه‌های اخیر را بستانند. و اینک هنگامه عمل ماست، هنگامه این است که به حاکمیت نشان دهیم که جنبش تنها در میرحسین خلاصه نمی‌شود، اگرچه ایشان رهبر آن است. که جنبش از خیلی‌ مردان و زنانی تشکیل شده که به هنگامه عمل خود میتوانند میرحسینی باشند که همه حاکمیت را به چالش بکشند. که من دانشجو، من کاسب، من کارمند، من خسته از ظلم و جور این نامردمان، من مذهبی دلشکسته از جفای به اعتقاد، من ایرانی‌ دل‌ آزرده از مشاهده سقوط روز به روز وطنم باید عمل کنم، اینک آن هنگام است. وعده ما یکم اسفند، در تمامی‌ میادین شهر‌های کشورم

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

در حاشیه انتشار مطلبی جدید بنام ابطحی: ابطحی عزیز، همداستان بازجوهایت نخواهیم شد


این نوشته نه تحلیل است و نه دفاع از شخصی‌ بنام محمد علی‌ ابطحی که خاطرات خوش و حس‌های زیبا و لبخندی دلنشین شاید تنها تصویری باشد که فعالین عرصه فرهنگ از ایشان در ذهن داشته باشند. این نوشته صرفا بیان یک آگاهی‌ است، آگاهی‌ از فشاری که بر ایشان است و تاکید بر درکی که ما از شرایط ایشان داریم و دادن این اطمینان که آقای ابطحی، همداستان بازجو‌هایت در فشردن خرخره ات نخواهیم شد، که آقای ابطحی، شناخت ما از شما بیش از انی‌ است که نفهمیم که این تک‌ نوشته‌های شما تحت چه شرایطی نگاشته میشود.

البته که آن‌هنگام که برخلاف رسم و قولی‌ که لابد زیر رفت اسلامی برادران دادی دوباره سیاسی نوشتی‌، هر چند کوتاه و پر طعنه، که مقایسه‌ای کردی و مخالفت با جنبش و شعار مرگ بر موسوی و کروبی پخش شده در صدا و سیما را مشابه کار منافقین (مجاهدین خلق) و لابد عاملین آنرا مشابه آنها قلمداد کردی (۱)، باید میدانستی که بازمیگردند، بازگشتند و تو در صفحه فیسبوکت دوباره پیغامی گذاشتی که "میگن توبه گرگ مرگه.هزار و سیصد بار نوشتم که تو فیس بوک از سیاست ننویسم"(۲) و در نوشته‌ای مفصل تر مجبورت کردند که بنویسی‌؛ آن چیزهایی که به آن اعتقادی نداری. شاید هم خودت نوشتی و شاید چون اجبارانه ننوشتی ردی از ادبیات آشنایت در این نوشته دیده نمی‌شود (۳).

به هر حال، نوشته کوتاه که آقای ابطحی نیازی به گفتن ندارد که عزیزی، جایگاهت محفوظ است که ما از تو انتظار بهزاد نبوی بودن و تاج زاده‌ای ماندن نداریم. ابطحی ابطحی است، همون فرد دوست داشتنی اهل رسانه‌ای و فرهنگ.


۱- پخش کردن شعار مرگ بر موسوی و کروبی وخاتمی وهاشمی از تلویزیون رسمی و حکومتی یعنی مرگ بر کسانی که همیشه در این ۳۱ ساله انقلاب یا رئیس جمهور ویا رئیس مجلس و یا نخست وزیر نظام بر آمده از انقلاب اسلامی بودند. وقتی من آن را شنیدم، کاملا طعم و بوی تلویزیون منافقین را می داد که به همه ارکان نظام همیشه مرگ میگفتند.- از صفحه فیسبوک شخصی‌

۲- میگن توبه گرگ مرگه.هزار و سیصد بار نوشتم که تو فیس بوک از سیاست ننویسم. مگه میشه؟اصلا خوبین شما؟شایدم چند روزی بود که اینترنت شبیه قطع بود و نتونسته بودم بیام فیس بوک قلمبه شده بود.همش یاد آقای لاریجانی بودم که به حکومت مصر گفته بود با قطع اینترنت مشکلی حل نمیشه.استغفرالله باز هم سیاسی شد گویا - از صفحه فیسبوک شخصی‌

۳- بلاگ شخصی‌ ایشان




۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

در حاشیه توهین شریعتمداری به شهید صانع ژاله: روزی خواهد رسید که دیگر بی شرفی کالای رایج بازارتان نباشد


خدایا، فرزندانت را میکشند و بدن هایشان را به یغما میبرند و هویت شان را به تاراج میگذارند! سلاخی میکنند و چنان بی شرمانه اجساد را مظلومانه به دوش میکشند که انسان حیران میماند از حد بی شرافتی و باز هم به این بسنده نمیکنند و از هرانچه که میدانند و میتوانند هزینه میکنند تا به هدف از پیش رسوای شان برسند: میخواهد آبروی جوانی آرمیده در خاک باشد یا تمام ته مانده اعتقادی مردمی که روزی به پی اعتقاد شان تمام رفاه شان را قربانی کردند.
جرمش شرکت در تجمعی اعتراضی بود و مجازاتش گلوله ای داغ بر سینه! کشتند و بر دوش کشیدنتش و از بدنش بتی ساختند برای قربانی کردن عقایدش. دوستانش را به رافت اسلامی و ابزارهای ان که لابد چماق است و باتوم نواختند و در پایان از ایشان جاسوسی ساختند در نزد افکار مردم. مرز بعدی بی شرافتی تان کجاست؟

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

لرزه تن‌ مستبدان زمان گواه پیروزی ماست - پیروزی مان مبارک


ما از الان پیروزیم، فارغ از هر آنچه که فردا حادث شود ما از الان میباید پیروزی مان را جشن بگیریم. لرزه تن‌ مستبدان زمان گواه پیروزی ماست که اگر تا هفته قبل وعده به مراسم تدفین جنبش میدادند، اینک از هیچ کاری برای به سکوت واداشتن زمزمه‌هایی‌ که کم کم رنگ فریاد به خود میگیرند ابا ندارند. فریاد‌هایی‌ که چون نفیر، امشب تن‌ سیاهی آسمان تهران را پاره کرد و لرزه بر تن‌ مستبدان ایران انداخت. الله اکبر‌هایی‌ که بزرگی‌ خدا را در برابر حقارت حاکمیت یادآوری میکردند و مرگ بر دیکتاتور‌هایی‌ که تنها بازگویی عاقبت محتوم جانشینان خودخوانده خدا را میکردند. پیروزی مان مبارک

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

حجت تمام شد، موسوی و کروبی دعوت کردند، دست بکار شویم


موسوی و کروبی تکلیف را بجا آوردند و ما را دعوت کردند، این است وعده ما: ۲۵ بهمن ماه، به سمت آزادی
درخواست مجوز پیامی بود به حاکمیت و صد البته به ما، که این مگر نه آنچیزی است که از مدت ها قبل میخواستید؟ که مگر نمیخاستید روزی دیگر به مانند ۲۵ خرداد تنها برای خودمان و اهداف مان بیافرینیم؟ این همان روز است.
تبلیغ کنیم، نامه بنویسیم، دیوار نویسی کنیم، پچ پچ کنیم، زمزمه هایمان را سراسر شهر پخش کنیم، این روز شاید روز خشم مان نباشد، ولی روز حضور مان خواهد بود.
این برنامه حتا ممکن است ظاهرا از طرف این دو عزیز به بهانه "ندادن مجوز" لغو شود، ولی یقین داشته باشد این پیام لغو به معنای لغو حضور ما نخواهد بود، بازی است که دست های حاکمیت را ببندد. پس بی هراس از کنسل شدن آنها تبلیغ کنیم. بسم الله.