۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

نقدی بر اعتدال و رادیکالیسم آقای دلخواسته؛ دنیایی که باید در واقعیت بشناسیم



در تاریخ ۹ فروردین، در سلسله مصاحبه‌های رادیو زمانه با اشخاص صاحب نظر در عرصه‌های مختلف، مصاحبه‌ای با محتوای نقد بر مصاحبه‌ای مشابه توسط آقای بردبار انجام شد که طی‌ آن آقای دکتر دلخواسته ، فارغ التحصیل دکترای علوم سیاسی دانشگاه لندن، نقطه نظرات و انتقادات خود بر عقاید آقای مهندس عبدی، فعال سیاسی، را در قالب این مصاحبه بیان کرد. نقد‌های که علیرغم نظرات به جا و محترم حاوی چند نکته است که سعی‌ خواهم کرد ضمن احترام به نگارنده ذکر شود.

قبل از پرداختن به محتوای انتقادات، موردی که به نظرم کمی‌ شایسته توجه بود جایگاه مصاحبه کننده محترم آقای بردبار است که نه در جایگاه یک پرسشگر، که در کنار آقای دلخواسته مقابل آقای عبدی تلاش میکرد با پرسیدن سوال‌هایی‌ کاملا جهت د‌ار مسیر مناظره را از جاده اعتدال و بی‌ طرفی‌ خارج کند و به گفتگویی دو طرفه برای به چالش کشیدن فردی سوم تبدیل کند، و حتا در لحظاتی در غالب سوال, گزاره‌هایی‌ ‌ را کنار هم گذاشته میشد و تنها در غالب تایید، نظری از جناب آقای دلخواسته پرسیده میشد، بطور مثال:

"اگر خاطرتان باشد عبدی چند سال قبل تاکتیک خروج از حاکمیت را مطرح کرد. سپس به جمع یاران کروبی پیوست تا در انتخابات شرکت کند. من موافقم که در برابر حاکمیت از تاکتیک‌های متفاوت استفاده کرد. اما خروج از حاکمیت که قرار بود به حاکمیت فشار بیاورد با معرفی دکتر معین به عنوان کاندیدای اصلی اصلاح طلبان و سپس چانه زنی برای گرفتن رأی اعتماد او تبدیل به التماس به حاکمیت شد. نظر من این است که عبدی می‌خواهد با هر قیمتی در داخل ایران کار سیاسی کند و بنویسد. البته خواست شخصی او و محترم است اما نگاه معطوف به قدرت یک آفت بزرگ است. در این مورد توضیح بفرمایید"

البته بر این تفسیر سیاسی که در غالب یک پرسش تدوین یافته چندین نقد وارد است که بطور مثل این استنتاج به التماس منتهی‌ شدن تایید صلاحیت دکتر معین خلاف واقع است، جبهه اصلاحات علیرغم آگاهی‌ بر ضدیّت رهبر با شخص دکتر معین، با شعار نخبه سالاری ایشان را کاندیدای اصلح معرفی‌ کرد و شورای نگهبان طی‌ یک فرایند غیر قانونی‌ ایشان را رد صلاحیت کرد، در ادامه مطلقاً دادخواستی مبنی بر تجدید نظر از طرف گروه‌های اصلاح طلب ارائه نشد! رهبر راسا با حکم حکومتی این رای اجرا نشدنی‌ را برگرداند و اتفاقا گروه‌های اصلاح طلب چند روز بر سر قبول این پروسه تایید صلاحیت بحث میکردند! در مورد حمایت آقای عبدی از معین هم گروه‌های اصلاح طلب به این نتیجه رسیدند که باید از مصطفی معین حمایت کنند و قاعدتاً تمامی‌ افراد مظروف علیرغم اختلاف نظر باید به این تصمیم جمعی گردن مینهادند، وگرنه آقای عبدی درگیر در پرونده نظرسنجی‌ها هیچ حمایت صریح و روشنی از جناب آقای معین ننمود که اتفاقا با اصرار بر سکوت بر مسیر همان انتقادات سابق به بدنه اصلاح طلب ماند. به هر حال شاید نتوان به یقین نام این نوشته را مصاحبه نهاد که شاید همان بهتر باشد که آن را گفتگویی دو نفره بنامیم.

در مورد اختلاف نظر‌های آقای دلخواسته و آقای عبدی هم اولین موردی که به چشم میاید اختلاف جایگاه این دو عزیز است که اولی‌ کنشگری عملگرا در عرصه عملی‌ سیاست ایران است و آن یکی‌ پژوهش گری است دانشگاهی، این یکی‌ در محیط سیاست ورزی ایران نشو و نما کرده و آن یکی‌ سیاست را از کتاب فرا گرفته، این یکی‌ در مورد واقعیت‌های شدنی سخن میراند و آن یکی‌ در مورد آرمان‌ها داد سخن میگستراند و بطور کلی‌ این یکی‌ سیاست کار است و آن یکی‌ سیاست خوانده! وجود هر دو نفر لازم است که آن یکی‌ واقعیت را یادآوری کند و آن یکی‌ آرمان را، ولی‌ در عرصه عمل تضاد این دو نوع اندیشه چیزی غریبی نیست, ولی‌ اختلاف زیستگاه فکری این دو عزیز منتهی‌ به این میشود که برداشتی کاملا متفاوت از اتفاقات و در نهایت محصولی متفاوت را طلب کنند. به هر حال قسمتی از نقد‌های ذکر رفته بر نظرات آقای آقای عبدی به نظر من وارد نیست که سعی‌ میشود در ادامه به آن‌ها پرداخته شود. در ابتدا لازم است که ذکر کنم که این نقد حدود دو ماه پس از انتشار مصاحبه آقای عبدی نگاشته و منتشر شده و مبرهن است که متن فوق نه کاملا ناظر بر صحبت‌های آقای عبدی که قسمتی ناقد بر در درجه اول شخص آقای عبدی و در درجه بعد مفاهیم ذکر رفته بر مصاحبه آقای عبدی است.

در ابتدا ایشان استدلال آورده اند که "جنبش ایران در پی‌ احقاق حقوق انسانی‌ خود است، پس چگونه میتواند رادیکال باشد؟" و در جایی‌ دیگر از جنبش دانشجویی فرانسه مثال آورده اند. به اختصار؛ هدف, رادیکال میتواند باشد یا نباشد، پروسه نیل به آن هدف, رادیکال میتواند باشد یا نباشد و در نهایت ساختار شکل گرفته در صورت موفقیت آمیز بودن پروسه هم میتواند رادیکال باشد یا نباشد، سه متغیره نسبتا مستقل! مثال زیبا اتفاقا همان اتفاقات دانشجویی فرانسه است که دانشجویان از ابزار‌های رادیکال برای نیل به یک هدف غیر رادیکال سود جستند و اتفاقا انتقادات ذکر رفته در متن مصاحبه آقای دلخواسته (ریختن به خیابان‌ها و اشغال کردن کارخانه ها) ناظر بر استراتژی بکار رفته در آن جنبش بود، نه مطالبات آن (که در متن به عنوان غیر ممکن بودن رادیکال بودن آن ذکر شد) در مورد خاص جنبش اعتراضی ایران هم نقد عبدی نه ناظر بر رادیکال شدن استراتژی‌ها که ایشان به وضوح حول محور رادیکال کردن سطح مطالبات بحث میکنند و نقد خود را بیان میکنند; ایشان معتقدند که ناکامی در دستیابی به مطالبه نباید منتهی‌ به افزایش آن شود، و یا حداقل این افزایش کمکی‌ به پیشبرد جنبش مبتنی‌ بر آن مطالبه نمیکند. در مورد رادیکال بودن مطالبه هم شاید اقای دلخواسته با بنده هم عقیده اند که باید به زیستگاهی که این مطالبه بروز پیدا می‌کند توجه کرد، باید ظرف مکان و جغرافیایی سیاسی آن را شناخت! البته ممکن است آقای دلخواسته در جواب بر جهانشمول بودن ارزش‌های انسانی‌ و حقوق مردم در حاکمیت در همه محیط‌ها تاکید کنند که به نظر من چنین جوابی‌ یک مقدار زیاد آرمانی است. در مورد آن جمله که فرض وجود حکومت رادیکال و جنبش اعتراضی رادیکال در یک زمان باطل است هم نفهمیدم که این رادیکالیسم ذکر شده مربوط به مطالبات است و یا استراتژی‌های بکار گرفته شده، که به نظر من در هر دو مورد ممکن است واقع شود که مگر انقلاب‌های خونین حادث شده در تاریخ غیر از تقابل دو نوع استراتژی رادیکال مقابل هم است؟

بحث زیاد است و مقال محدود، ولی‌ اختصارا احساس میشود که آقای دلخواسته در محیط عملی‌ سیاسی ایران زیست نکرده و مولفه‌های حاکم بر ذهن کنشگران آن را بطور کامل از نزدیک درک نکرده، مثلا این عبارت که "جنبش مردم ایران مترصد آن بود که طومار این حکومت غاصب را به یکباره در هم بپیچد" شاهد هیچ بر مستندی نیست و در خوشبینانه‌ترین حالت فقط از ذهن نگارنده در غالب یک تحلیل راه خروج یافته، وگرنه کدام فعال سیاسی را میشناسیم که در زمینه سیاست ایران فعال بوده باشد و برآیند بخشی از جمعیت فکری سیاسی در ایران باشد و قبل از مثلا سال ۸۴ خواهان سرنگونی نظام باشد؟ و یا کدام گروه‌های سیاسی را میشناسیم که بخشی از مردم را نمایندگی‌ کنند و چنین خواسته باشند؟ یا اینکه "خاتمی چون میدانست که خواندن مردم به خیابان‌ها باعث سوق دادن مردم به سمت خواهش اصلی‌ که همان سرنگونی نظام است..." هم شاهد بر هیچ مستندی نیست، چگونه است که خاتمی چنین است و چنان کرد و موسوی که هنوز خمینی را قبله آمال خود میداند مردم را به خیابان‌ها می‌خواند؟ به نظر نگارنده حقیر آقای دلخواسته اندکی‌ از فضای فکری ایران بدور است، وگرنه تقریبا قریب به اتفاق فعالین داخل کشور، حداقل قبل از این کودتا، معتقد به پیگیری مطالبات در همین چارچوب بودند.

در پایان، پس از ذکر دغدغه، شایسته است که ذکر شود که مصاحبه حاوی نکات برجسته‌ای بود که در این برهه حساس معمولا نادیده گرفته میشود، آقای دلخواسته تیزبینی گرانقدری در مورد کارامدی ابزار‌ها و واقع بینی‌ ارزشمندی در مورد روند جنبش داشتند، دید تحلیلی ایشان بر "آنچه تا الان کردیم" مبتنی‌ بر آرامشی است که اتفاقا مقابل بلند پروازی‌های بسیاری دیگر از دوستان، در کنار امثال آقای عبدی است که تنها تفاوت، ادبیات صریح و گاه گزنده آقای عبدی است

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

بهاران می‌رسد و معجزه سبزی که سیاهی از رخ این سرزمین خواهد کشید



فصل سبز بهار میرسد و معجزه آن تکرار میشود، زمین سرد و سخت میشکافد و جای به جای ساقه های لطیف سبز سر بر میکشند و به سوی آفتاب ره میگشایند! ساقه هایی که هیچ عقل جزم اندیشی آن را هماورد زمین سخت سیاه نمیداند؛ آنقدر لطیفند و ظریف که باد طمع شکستنشان را دارد و آفتاب خیال سوزانیدنشان، ولی در نهایت قد میکشند و شاخه به شاخه و رنگ به رنگ از دل این سرزمین سیاه و سرد سر بر میاورند و معجزه بهار را میافرینند.

در سرزمین سرد و سیاه و دلمرده در سایه حاکمان سخت ما هم چند صباحی است نسیمی وزیدن گرفته، نسیمی که نه سختی سنگ را دارد و نه صلابت طوفان را، نه دلسنگی سیل را دارد که بشورد و ببرد و نه هیبت زلزله را که در لحظهای همه چیز را بتاراند و بند از بند هر سازه ای جدا کند، نسیمی که آرام میوزد و همه جا آواز تغییر را زمزمه میکند، در گوش سنگ، صخره و حتا یخ هایی که سرما را به این دشت هدیه داده اند، در گوش خاک که باروری را مدت هاست فراموش کرده و درختانی که سبزی را مدت هاست بر شاخسار ندارند و حتا شاید به یاد ندارند و چه عجیب که همین زمزمه هاست که ولوله به این حاکمان انداخته و لرزه بر تن و پایه های نه چندان استوار آنها؛ راه میروند و نعره میزنند و سختی و دلسنگی خود را فریاد میزنند و به رخ میکشند، که نمیفهمند که اینها نیست که نسیم را قدرتمند میسازد! میپندارند که باید همان کنند که قبلا کرده اند که مگر برخورد طوفانهای سهمگین با صخره از آنها چه باقی گذشت و یا آتش سوزنده چه گزندی به تن سرد صخره میتوانست برساند، میخواهند همان کنند که کرده اند، سرد چشم بر بندند و سخت برخورد کنند که نمیدانند که نسیم چرخیدن را زیبا میداند و سحری که در مهربان گذشتن است، آنقدر آرام است که مهلت هر چرخشی را دارد و آنقدر استمرار دارد که هر سختی را بخراشد و شکل دهد و این است رمز هراسی که بر تن این حاکمان گستاخ و گردنکش افتاده و کابوس سبزی و سرزندگی این دشت خاموش را همراه هر شبه آنها کرده!

بهار میرسد، فصلی که سبزی را در آستین دارد و چنان پیراهنی بر تن این دشت خواهد کرد که تنها میتوان نام معجزه را بر آن نهاد، به امید آن روز دل به نسیم تغییر و گوش به نجوای آن دهیم

طرحی زیبا از نوید فهیمی

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

چهارشنبه سوری جشنواره نور علیه تاریکی‌ است و آقای خامنه‌ای حق دارد آن رو مغایر با شرع و آئین خودشان بداند



آقای خامنه‌ای در اقدامی قابل تحسین حساب شرع مورد تعریف خودشان را از چهار شنبه سوری جدا کردن و حساب خودشان را از آداب و رسوم مورد احترام در میان جامعه ما ایرانیان که البته کیست که نداند و نفهمد رابطه ایشان را با نور و روشنی و دوستی‌ ایشان را با ظلمات شب! کیست که نداند که ظلمات است که بودن ایشان را دوام میبخشد و قوانین و هنجار‌های ایشان و دینی که ایشان پیامبر ایشان است را بر جامعه مسلط می‌سازد! کیست که نداند که در آئین ایشان چه کارهایی قبیح است و چه کارهایی شایسته تقدیر، چه اعمالی بندگان حلقه به گوش ایشان را به بهشت می‌رساند و چه کارهایی به جهنم متصور در زندان‌های "رجائی شهر" و "اوین" ایشان! اقائ خامنه‌ای فقط از مهمترین ابزار‌های خود دفاع می‌کند که همان تاریکی‌ و نادانی‌ متصور در آن است که باید فرق باشد بین ایشان و میر حسینی که این شب را "جشنواره نور علیه تاریکی‌ میداند". باید فرق باشد بین ایشانی که تجاوز و شکنجه کردن در دستگاه ایشان موجب عزت است و فردی که حتا جواب به توهین را برنمیتابد، باید باشد!

فردا شب جشن نور است، جشن روشنی است، شب پاسداشت حقیقت است و جنگ بر علیه شرارت تاریکی‌! شبی‌ است که "به حفظ هویت" و "تاکید بر فرق هایمان" انزجار خود را از تاریکی‌ و پایبندی خود را به سنّت روشنی اعلام میداریم! شبی است که فارغ از دینمان و یا بی‌ دینی مان، تفاوت‌های خودمان را فریاد می‌زنیم، تفاوت‌هایمان با آئین این بی‌ شرفان که انسانیت انسان را هدف گرفته اند با شانیت آن را غیر محترم میکنند

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

موسوی و تاج زاده و جمله‌ای که باید به شعار جنبشمان تبدیل کنیم



صحبتهای موسوی در دیدار با تاج زاده برای شخص من حاوی یک آرامش بزرگ بود، از طرف مردی که پخته مبارزه کردن را بلد است و آرام بودن در فضایی که همه فقط فریاد میزنند. " همه می ایستیم تا به هدفمان برسیم", این جمله موسوی بود, عبارتی که باید تکرار شود، باید زمزمه شود و به شعار برای جنبشی تبدیل گردد که هیچ فرد قادر به اندیشیدن، برای آن مرگی متصور نیست! این آرامش ارمغان دیدن بهزاد نبوی هم بود آنگاه که بعد از ماه‌ها تحمل رنگ زندان پاابه بیرون نهاد و لبخند‌های مستانه خود را به فریاد و امید تبدیل کرد، فریادی بر سر حاکمیت و امیدی برای ما که بنگرید که تا کجا پیش آمده اید! از صفایی فراهانی، آنگاه که بعد از آزادی با همان رویه آشنایی سالهای اخیر بی‌ جنجال پذیرایی عبدالله نوری شد که همه می‌دانند که این مرد در سکوت میجنگد!

استقامت رمز پیروزی ماست و تداوم رویه ما در این راه طولانی‌ که گام به گام و لحظه به لحظه رشدمان میدهد! به مانند کودکی گام به گام پیمودن را آغاز کردیم و بالیدیم، تا آنجایی‌ که حاکمیت از قامت مان هراسید و آنگاه به دسیسه روی آورد و دام از پس دام بر سر راهمان گسترانید تا بکند آن کاری که به لطف ضرب باطوم و آتش گلوله توانست بکند!

اینک بر ماست که آگاهی‌ و بلوغمان را به اسلحه و ابزار دستمان تبدیل کنیم برای تراش این کوه سخت سر که صدای بلند آن خبر از درون خالی‌ آن میدهد! امید را فریاد زنیم که پیروزی چندان دور نیست

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

تاج زاده، بزرگمرد عرصه استقامت، آزاد شد


مختصر که همین الان با خبر شدم که تاج زده آزاد شد، خبر از منبع موثقه، خیلی‌ خوشحالم، نه برای این مرد که مطمئنم این مرد حبس را به آزادی در چنین فضایی ترجیح میده، برای خودم خوشحالم، برای دوستانم که میتونیم یک مرد را در کنارمان داشته باشیم

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

آیا هنوز میتوان به جمهوری اسلامی، حکومتی که نه اخلاق در آن حرمت دارد و نه قانون، ملتزم ماند؟


خط التزام بنده به جمهوری اسلامی ایران، به عنوان یک واحد سیاسی، اعتقاد بر این قضیه بود که در این ساختار سیاسی سطحی از دموکراسی حیات دارد: امکان فعالیت جنبش منتقدی مثل تحکیم وحدت در سطح جامعه موجود است و فردی مثل خاتمی امکان رئیس جمهور شدن را دارد، اعتقاد به این بود که در حوزه فرهنگ کتابی‌ مثل حکومت ولایی قابل چاپ است و آشوری و بشریه محدودیت کمی‌ برای نشر اندیشه دارند، حزبی مثل مشارکت قابل تاسیس است و امکان جذب بدنه تحول خواه جامعه و فعالیت به قصد کسب قدرت سیاسی را دارد! التزام من اینگونه تعریف میشد که به ساختاری پایبندم که سپاه بر اساس سخن صریح بنیانگذار آن و نص صریح قانون آن امکان دخالت علنی در امور سیاسی را ندارد و رهبر آن به هر حال حفظ ظاهر می‌کند و آنقدر قانون محترم است که کسی‌ علناً بر غیر آن عمل نکند! سوال بنده این است که آیا هنوز این امکان موجود است؟ آیا هنوز آنقدر حوزه فعالیت گسترده است که نه کسی‌ مثل رامین یا بهزاد نبوی، که مثلا فردی مثل حسن خمینی در آن هتک حرمت نشود؟ آنقدر قانون حرمت دارد که نماینده مجلس از حوزه تهران مستقیماً حرف از مهندسی‌ انتخاباتی بزند که تنها به سبب میل رهبر موجه میشود، اگرچه بر خلاف نص صریح قانون باشد! آیا می‌توان به قانون کشوری ملتزم ماند که اخلاق در آن چنان ملعبه دست بی‌ شرفان سیاست ورزی است که میتوانند بکشند، شکنجه کنند و بی‌ آبرو سازند و باز هم حرف از آن بزنند و رهبر آن چنان راسا، بی‌ توجه به وجود گزاره‌ای به نام قانون، دست به محدود سازی فعّالیتی بزند که حتا فردی مثل موسوی در آن جای نگیرد؟ چنان مصیبت گسترده شود که آقایان مرجع تقلید معرفی‌ کنند و حذف کنند و دستگاه قضائی آن برداشتن سنگی‌ را مصداق محاربه بداند؟

ننوشتم که بگویم ملتزم نیستم که تا زمانی‌ که رهبران مورد وثوقم بگویند که بمانم می‌مانم که مدت هاست که می‌دانم که ممکن است که به تنهایی‌ فکر کنم، ولی‌ قطعاً به تنهایی‌ تصمیم نخواهم گرفت