بعد از دو روز مقاومت، بالاخره امروز عکسی از حادثه اخیر اشرف دیدم؛ عکس جسد زهره قائمی؛
پینوشت - تأسف خوردم، سه مورد تأسف بار بود:
اول
برای انسانهایی که به آن صورت مقتول شده اند و نفس جنایتی که رخ داده
است؛ چنین مرگی سزاوار هیچکس نیست، حتا جنایتکارانی در سطح مجاهدین خلق
دوم
برای بی تدبیری کسانی که چنین فاجعهای را شکل داده اند: مجاهدین
مردههای سیاسی هستند که دنیا فقط مانده با باقیماندههایشان چه کند، نه
میتوانند دفنشان کرد و نه به صلاح هست که همین شکلی رها شوند. چنین
اقداماتی یعنی زنده کردن شان، یعنی بازتاب دادنشان که نوع رفتار این
جماعت نشان داده که خود حاضرند خودخواسته سلاخی شوند تا چنین محصولی درو
کنند.
سوم برای نوع برخورد سازمان با کشته هایشان: یک نفر یک دوربینی
گرفته و با صدایی که کوچکترین اندوهی از آن مشاهده نمیشود، یک به یک
دوربین را از کشتهها عبور میدهد و انگار فیلم راز بقا گزارش میکند، از
طریقهٔ کشتنشان صحبت میکند. برای این جماعت این اتفاق یک فرصت است، اصلا
نگاهشان به چنین حوادثی یک مزرعه پر محصول آماده درو است، حس کسی که با
دینامیت ماهیگیری میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر