در این نگاشته برخلاف رسم معمول نویسنده، کلمات جسورانه انتخاب شد تا عریانی نظر نویسنده در قالب آنها عریان تر باشد، هرچند که یقینا به رنجش دوستان خواهد انجامید که البته هیچگاه مطلوب نویسنده نیست و نخواهد بود. از طرف دیگر نویسنده این مطلب معتقد نیست که قطب غیر قابل اشتباه دنیای تفسیر و تحلیل است که مطمئنم که دوستان اگر کمترین همّتی کنند از همین نوشته هم اشتباهاتی استخراج خواهند کرد که بیان و گوشزد کردناش مشعوفم خواهد ساخت و البته ممنون.
جنبش سبز به عنوان عظیمترین حرکت اجتماعی دو دهه اخیر ایران که در به عرصهٔ عمل کشانیدن جمعیت کثیری از طبقات مختلف اجتماعی موفقیت غیر قابل انکاری داشت، بدون شک فصلی جدید در تاریخ ایران معاصر باز کرد، عملی اجتماعی شاید از حیث انگیزه مشابه با آنچه که در دوم خرداد حادث شد و ایران را به دو مرحله پیشا دوم خردادی و پسا دوم خردادی تقسیم کرد، ولی یقینا با زمین بازی غیر همسان و کارکرد و نتایج کاملا متفاوت. ولی این جنبش چیست و چه خصوصیتی دارد که چنین طمع عظیمی در گروههای متفاوت را بیدار کرده که اسب ادعا را زین کنند تا چنین از سر و ته آن بزنند و آن را به قسمی تفسیر کنند تا شاید از دل آن موجودی در بیاید متناسب با خواست آنها؟ البته جواب به این سوال در قالب چنین نوشته کوتاهی نه مطلوب است و نه ممکن که صرفا قصد داریم یک نگاه گذرا به اصلیترین بنیانهای هویت ساز این جنبش که متأسفانه اینروزها به انحأٔ مختلف مورد تحریف و تغییر است بیان کنیم.
شاید آنروز که گروههای مختلف اجتماعی که شاکله اصلی آنان را جوانانی تشکیل داده بودند پا گرفته در فضای پس از دوم خرداد، در قالب جنبش و پویش اقدام به دعوت سید محمد خاتمی برای حضوری مجدد کردند فکر نمیکردند که این سید بیاید و بعد از مدتی به حرمت حضور میر انصراف دهد و گروههای حامی خود را به حمایت از ایشان ترغیب کند و داستان تا آنجا پیش رود که رنگ سبز حمایت از میر، خیابانهای شهرها را در روزهای منتهی به انتخابات فرش کند. فکر نمیکردند که داستان تا آنجا پیش رود که این موج آنقدر قد بگیرد که حتا از مرزها نیز بگذرد و اکثر سفارتخانهها در اقصی نقاط دنیا را میزبان جمعیت رای دهندگانی سازد که تا پیش از این به شناسنامههای سفید خود می بالیدند و عدم مشارکت شان. فکر نمیکردند که این چنین شعار "تغییر در شرایط نابسامان روز" همه گروههای مختلف را چنان به یک همکاری زیبایِ مشترک بکشاند که از هنرمند فعال در عرصهٔ بازیگری، تا کارگر ساختمان به یک عمل مشترک و همسان اجتماعی دست بزنند که هدفش انتخاب فردی بنام میرحسین موسوی بود، به عنوان رئیس جمهور مردم. جنبش سبز در چنین فضایی متولد شد و بالید تا به انتخابات برسد و حاکمیت ناکام در فریب مردم و درمانده در مدیریت افکار عمومی را به انجام آن کودتای انتخاباتی مجبور سازد، تا جنبش سبز فاز عوض کند و بجای صندوقهای رای، اینک حق خود را در خیابانهایی طلب کند که رنگ سبز آن اینک آغشته به سرخی خون بود و موسیقی متن آن زجه مادران داغدیده.
بعد از آن تقلب کذایی و تغییر فاز جنبش سبز انتخاباتی به جنبش سبزی که اینک هدفش پاسداری از رایاش بود ، میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی، اینبار در کنار شیخ مهدی کروبی باز هم تاثیرگذارترین شخصیتهایی بودند که جنبش سبز را شکل و صیقل دادند، اینبار در نقشی متفاوت. میرحسین موسوی که آمده بود تا رئیس جمهوری باشد که در قامت مدیری اجرایی به اصلاح امور دست بزند، ناخواسته خود را در لباسی متفاوت، در فضایی متفاوت یافت و الحق والانصاف چه زود خود را با آن منطبق کرد؛ اینبار در قامت رهبریِ جنبشی اجتماعی، با تاکید بر همان اصول سابق، قانون مداری و خشونت گریزی، با تکیه به ابزارها و شرایطی که گاهی آنقدر محدود بودند که حتا خروج ایشان از خانه نیز به سختی انجام میگرفت، قریب به ۱۸ ماه به ایفای نقش خود پرداخت. نقشی که از جانب گروههای مختلف انکار شد، گروههایی که با اندکی سهل گیری و اغماض میتوان در دو دسته کلی تقسیمشان کرد؛ گروهی شامل دستههای سیاسی، با گرایشات متفاوت که از روزهای اول وجود جنبش سبز را انکار کردند و پس از اثبات بی چون و چرا آن، دست به تحریف آن زدند و با انکار مسلمات، هویتی برای آن تعریف کردند، مشابه با آنچه که حاکمان فعلی جمهوری اسلامی مدعی آنند، هویتی که بر اساس آن جنبش سبز جنبشی است برانداز که هدف آن چیزی نبود غیر از زدن ریشه حاکمیت ، در این تعریف صندوق رای و قانونمداری تنها پوششی مزورانه بود برای نیل به این اهداف و چون میرحسین موسوی و دیگر رهبران سبز بارها به انحأ مختلف بر "اجرای بی تنازل قانون اساسی" به عنوان میثاق مشترک فعالین در جنبش تاکید کرده بودند، پس در این هویت تحریف شده، اینها نیز شامل همان بند تزویر مردم میشوند، به اینصورت که این شخصیتها تنها پلههایی هستند برای پیشبرد اهداف جنبش که لابد بعد از طی کردن به کناری نهاده میشوند تا گروههای حقیقی مدافع دموکراسی! جای آنها را بگیرند. حصر میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی برای این نوع مفسران یک فرصت بود تا اقدام به عرض اندام کنند که البته اتفاقات ما بعد نشان داد که حتا حضور در قالب بیانیه این عزیزان چه نقشی در بالش و شادابی جنبش داشت. البته به نظرِ منِ نگارنده ، چون این گروهها اصولا تعریف خود را نه براساس اتفاقات واقعی در جریان یا حادث شده در جهان واقعیت، بلکه بر اساس آنچه که نیاز دارند میسازند، پس این شواهد در اعتقاد آنها تزلزلی ایجاد نخواهد کرد و تفاسیر و تعریفشان کماکان به حیات منزوی از سیر واقعی اتفاقات ادامه خواهند داد.
دسته بعدی جعل کنندگان هویت جنبش معمولاً شامل گروههایی هستند که هویتشان در طول هویت حاکمان فعلی ایران تعریف می شود ، گروههای قرار گرفته در این دسته نیز بسان گروه اول معتقدند که جنبش سبز از گروهی تشکیل شده که کاملا مزورانه بر طبل قانون و قانون مداری و قانون اساسی می کوبند تا از پسِ آن قانون و نظام برخاسته از آن را نابود سازند. تا اینجا کار این گروه همداستان گره اول اند، ولی اختلاف آنجا شروع می شود که اینها مدعی اند که اصولاً رهبران جنبش، یا به زعم آنها سران فتنه، خود نیز در دایره همین تزویر کنندگان جا می گیرند. از دید این گروه، جنبش سبز یعنی میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی و هر آنچه که در خیابانها اتفاق افتاد به سبب فتنه ایست که لابد بر روی پانلهای نقشه جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی ، یا خانه میرحسین طراحی شده و در خیابانها اجرا شده. بر طبق این تعریف اینها از روز اول خواهان مجازات شدید این رهبران بوده و هستند و گاه تا آنجا پیش رفتند که به کمتر از اعدام راضی نبوده اند. در قاموس اینها بحران و نارضایتی در کشور وجود نداشته و ندارد که مردم بر اساس آن تغییری طلب کنند، یا اصلا بطور اخص نقشی برای مردم به عنوان فاعل عملی قائل نیستند. برای این گروه درک این قضیه که جنبش سبز فرزند نارضایتی از شرایط روز است و رهبران سبز انتخاب آن مردم برای مجریت و مدیریت این تغییر سخت است و محال، که واقعیت برای اینن نه آن فقر و نارضایتی است که در هر خیابانی میتوان با چشم دید که آن چیزهایی است که بطور رسمی از بعضی کانالها منتشر می شود.
همکاری استراتژیک این دو سمت که هول محور یک خواست مشترک که همان مرگ و به نابودی کشانیدن جنبش سبز با هویت تعریف شده فعلی ایران شکل گرفته تا ناامیدی، یا رسیدن به این هدف ادامه خواهد داشت و هر کدام با توجه به ابزارهای خود، در به ثمر نشاندن این درخت نامبارک تلاش خواهند کرد؛ حاکمیت با حصر و اسارت و دربند کردن و در فشار قرار دادن کنشگران سیاسی داخلی و بدنه سیاست ورز جنبش و گروه بعدی با هجمه شدید رسانهای و اشباع افکار عمومی با تحلیلهای مطلوبشان و تلاش در جهت بایکوت کردن اندک فضاهای باقی مانده جریان اصیل جنبش سبز از طریق تخریب. اینکه نتیجه این همداستانی این دو دسته چه خواهد شد را عمل ما مشخص میکند و میزان همّتی که ما میکنیم تا از هویت و دستاوردهای جنبش دفاع کنیم. جنبش سبز از روز اول بر دوش خرده تواناییها شکل گرفت، خرده تواناییهایی که هر کدام فاعل یک عمل کوچک شدند تا در کنار هم این جنبش عظیم را شکل داد و اینک جنبش سبز این خرده تواناییها را به کمک میطلبد تا در کنار هم از هویت جنبش در مقابل تحریفها دفاع کنیم.
Thank you for the info. It sounds pretty user friendly. I guess I’ll pick one up for fun. thank u
پاسخحذففرش سفارشی