دولت احمدینژاد در هر چیزی دچار لغزش و ناهماهنگی باشد و در هر چیزی بی انضباطی رفتاریاش کشنده و زجرآور باشد، در منش و روشاش در نوع اداره بخشهای مختلف و بالطبع آن نتایج آن یکدست و هماهنگ عمل میکند، میخواهد اقتصاد باشد، ورزش یا امور اجتماعی، منضبط عمل میکند، بر روالی یکسان بطور مثال چه بخواهد انتخابات برگزار کند یا بودجه بدهد و کشور اداره کند نتیجه یک چیز میشود: قسمت اعظم مواد آن قسمت جابجا میشود، گم میشود و البته این گم شدن آنقدر ناشیانه انجام میشود که تنها کسی که بر عدم وقوع آن مطمئن است خواجه حافظ شیرازی است و البته خیل دوستان لابد "عدالت خواه" که البته شیفته صداقت و "دزدگیری" این جناب احمدینژاد اند. این گم شدن به نحوی انجام میشود که ما کوچکترین تلاشی در جهت پنهان کردنش نمیبینیم، کوچکترین نشانهای نمیبینیم که دولت میلی داشته باشد که حداقل اندکی پنهانکاری کند، دلیل چنین رفتاری غیر از آن "صداقتی!" که ذکرش بالاتر رفت این بود که دولت به علت نزدیکیاش به نظرات آقای خامنهای جایش گرم و پشتش نرم بود و البته در چنین حالتی جای تعجب نداشت که پرونده یک میلیارد دلارِ ناپدید شده بودجه سال ۸۵ به گوشه فراموشی سپرده شود (بنا بر روایتی با قسم رحیمی در مقابل آقای خامنهای دستگاه قضایی کشور قانع شدند!)، ولی الان چه؟ الانی که ماه عسل تمام شده و دوستان دیروز سپاهی اینک برادران قاچاقچی نامیده میشوند!
به هر حال، امروزِ روز آنقدر آش دولت ولایی شور شده که دهان هر اندک عقل در سر ماندهای که دلش به حال نزار مملکت میسوزد را سوزانده و دادش را به هوا برده، آنقدر دستپخت دهان سوز، جان سوز و خانمان سوز شده که دیگر دوستان گرمابه دیروز همراهی رو مصلحت نمیبینند، مصلحت که چه عرض کنیم، عاقلانه نمیبینند که مگر چه مدت میتوان بر گرده دیوانه اسبی سوار شد؟ یقینا نه در هنگامه عبور از تنگه و داره! ولی کاش ببینند که چگونه آن یک میلیارد دلار ناپدید شده سال ۸۵ که قیمتش فقر و بدبختی و بیکاری و فحشا مردم مُلک بود شد ۱۲ میلیارد و درس بگیرند که آن تقلب و کودتا سال ۸۸ ممکن است به چه منتهی شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر