سید محمد خاتمی برای من نماد یک نوع اندیشه است، یک نوع گفتمان، یک نوع عمل، از آن دفاع میکنم چون از محتوای عقلانی آن دفاع میکنم، چون از تعادل آن دفاع میکنم، از سیاست ورزی مبتنی بر تعامل آن. از تاکیدی که بر هیجان زدایی از عرصه سیاست ایران میکند، از اصراری که بر آرامش و از هر آنچه که موجب شود که گامهای به سوی آزادی استوارتر و کم لغزش تر شود. از نوعِ سیاست ورزی که سید محمد خاتمی نماد آن است دفاع میکنم چون شعار زده نیست و افق آن بیش از فرداهای انتخابات را هدف دارد. نوعی از سیاست که در آن نظارت مذموم نیست و افزایش مشارکت حتا به قیمت کاهش اختیارات دولت نامطلوب، با همین رویکرد است که نهادهای ناظر مثل سازمان حسابرسی و دیوان محاسبات تقویت میشوند و شوراهای شهر، به عنوان اصلی مغفول مانده از قانون اساسی اجرایی میشوند تا شریکی باشد برای دولت برای اداره کشور، نهادی که منتخب مستقیم مردم اند. با همین رویکرد است که صندوق ذخیره ارزی تاسیس میشود و هیات امنایی تا دولت نتواند به هر زمان که اراده کرد دست در آن کند و سرمایه کشور را به دندان مفسدان دهد.
عرصه سیاست برای من نه آن اوردگاهی است که انتظار داشته باشم که در آن شب بخوابم و صبح برخیزم و دموکراسی را در سینی صبحانه، بی زحمت روبرویم گذشته باشند؛ بی منّت و چشمداشت از طرف مصلحی خیرخواه از آسمان که میخواهد حضرت مهدی باشد یا مسیح یا جنگندههای آمریکا و ناتو تا بیایند و بمبهای دموکراسی را بر سر مردم کشورم بپاشند و سر آخر "شاید" نیمچه دموکراسی هم نصیبم کنند، به خرجِ خونِ مردمم. سیاست برای من صحنه ایست که آرام اجزای آن تغییر میکنند، آنقدر آرام که همه چیز در کنترل بماند و دگرباره به مانند سالهای ابتدایی انقلاب مان آنقدر سرعت بازی تند شود و هیجان زده که هر تازه به دوران رسیدهای این امکان را یابد که همه چیز را به نام و نفع خود مصادره کند و آفتی چه بسا بدتر از قبل بیافریند.
دولت خاتمی برای من نماد گفتگو است، گفتگویی نه یکجانبه و آغشته به دروغ و خدعه؛ کاملا متفاوت از آنچه که امروز میبینیم که در آن دولت و دولتمردان ناطق یک طرفه داستان باشند و سمتی دیگر در سکوتی سنگین دندان بجود و خون جگر بخورد، دروغ ببافند و آمار بسازند و حقیقت را جعل کنند تا امروز را به فردا پیوند دهند و روزی دیگر در عرصه سیاست کشور بمانند. نوعی از گفتگو که در آن دم از مدیریت جهان بزنند، در حالیکه جای جای صحنه مدیریت داخلی را بوی گند فساد مدیران فرا گرفته باشد و عزت کشور و وحدت ملی زیر پای حماقتهایشان هر روز کمرنگ تر و کم رونق تر شود. خاتمی برای من نماد نوعی از گفتگو است که در آن دانشجوی کشور قادر است در روی رئیس جمهورش بلند شود و صدایش را بالا برد و فردایش، تنش میزبان شلاق و روحش میزبان تحقیر حاکمان نشود، نوعی از گفتگو که بعد از شنیدنش سرم را بالاتر از همیشه بگیرم و با افتخار به انتخابم بنازم، نوعی از گفتگو که در آن نفرت سهم کشورم و حقارت نصیب مردمم نباشد.
خاتمی و مردانش مردانِ عمل در عرصه ایران اند، آزمودههای این عرصه اند. زمانی به میانه میدان آمدند، با تکیه بر رای و خواست و با تاکید بر وعدههایی که داده بودند که میانشان نه "عبور از قانون اساسی" بود و نه به "چالش کشیدن زیرساختهای نظامی" که روزی به اعتقاداش سوگند یاد کرده بودند؛ وعده دادند که اینک نوبت توسعه سیاسی است و فریاد زدند که همین قانون فعلی سراسر ظرفیتهای مغفول مانده است، به بخش فرهنگ وعده دادند که دوران سیاه میرسلیم به سر خواهد آمد و به بخشهای اقتصادی قول یک آینده روشن تر دادند. آمدند و کردند هر آنچه که میتونستند بکنند، کاهلی کم نبود و کم نبود موقعیتهایی که خود به اشتباهاتشان در آنها معترفند، ولی کیست که بازی کند و ادعا کند که برنده همیشگی یک عرصه است؟ آمارها گواه ماحصل کار دولت خاتمی است و اظهارات و قضاوتهای اهالی فرهنگ و هنر پشتوانه آن. خاتمی برای من نه آن مردی که روزی رئیس جمهور کشورم بود که نوعی از رفتار و منش و مدیریت است که دفاع از آن را وظیفه خود میدانم، وظیفهای که عمل به آن بسان یک تکلیف است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر