فردا تولد ندا آقا سلطان است، دختری از نسل ما، زیبا، جوان و مشتاق ادامه زندگی، با تمام وجود. سیاسی نبود و سیاست باز نبود، ولی تاریخ ساز شد، مثل خیل بزرگی از جوانان و پیرانی که در آن برهه لحظاتی آفریدند که تا تاریخ تاریخ است این کشور به آنها خواهد بالید: مردمانی که رنگ سبز را برگزیدند و صلح پیشه کردند و پای به میدان تغییر نهادند و تا پایان بر همان میثاقها ماندند، آنهم در مقابل جماعتی که از روز اول شرف نداشتهشان شهره هر کوی و برزن بود، جماعتی که از کل انسانیت نام آن را داشتند و البته لباس آن را. ندا و نداها رفتند و ما ماندیم، ندا و نداها از بسیاری چیزها چشم پوشیدند تا ما بمانیم و این مسیر را تا انتها، با همان ارزشها ادامه دهیم.
ما
مسئولیم، نه فقط در قبل حق شخصی مان و عزت و کرامت انسانی مان که در مقابل یک ملت شهید داده و زجر کشیده، در مقابل چشمان نیمه باز ندا، صورت خندان سهراب و جوانی بر باد رفته کیانوش. در مقابل همه بزرگی محسن روح اامینی. چه میخواهیم بکنیم؟ میخواهیم اجازه دهیم تا مرثیه آخر را بر سر خاک آرمانهایمان بخوانند؟
مسئولیم، نه فقط در قبل حق شخصی مان و عزت و کرامت انسانی مان که در مقابل یک ملت شهید داده و زجر کشیده، در مقابل چشمان نیمه باز ندا، صورت خندان سهراب و جوانی بر باد رفته کیانوش. در مقابل همه بزرگی محسن روح اامینی. چه میخواهیم بکنیم؟ میخواهیم اجازه دهیم تا مرثیه آخر را بر سر خاک آرمانهایمان بخوانند؟
(هنوز جواب ندا به مادری که مادرانه خواهش کرد که به خیابان نرود در ذهنم زنگ میزند: اگر من نروم، تو نروی، دیگران هم نروند، پس چه کسی باید این اعتراض را فریاد بزند)
ندا جان
پاسخحذفای جان جانان
تولدت مبارک