۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

دست بکار کمک به رسا شویم که بدون ما خواهد شکست


...شرحی طولانی‌ گفته شد تا به موضوع اصلی‌ برسیم: رسا این روزها حال خوبی‌ ندارد، حاکمیت راه‌های تامین مالی‌ رسا را بسته است، با کار اطلاعاتی‌ آنها را شناسایی کرده و با اقدامی امنیتی موقتاً به محاق برده‌شان و از آنجایی‌ که رسا خودخواسته کمکی‌ از هیچ دولتی نمی‌پذیرد اینک ادامه فعالیت‌اش در گرو یافتن راهی‌ برای حل این معضل است، آنهم به دست مایی که خود را صاحبان این جنبش میدانیم، مایی که این "تصاحب" و این "مالکیت" را فقط در ادعا تعریف نمی‌کنیم، مایی که حاضریم شبکه‌های دوستی‌ و اجتماعی خود را بکار اندازیم تا با جمع آوری کمک‌هایی‌ هر چند خرد، هر چند کوچک و هر چند قلیل تلاش کنیم تا این رسانه‌ را سرِ پا نگاه داریم. اینک آن روزی است که بسیاری از ما، چه در داخل، چه در خارج میتونیم تاثیر بگذریم، موثر باشیم. به صفحه رسا برویم و تکثر و تعداد خود را به یک تکیه گاه تبدیل کنیم و خدعه حاکمیت را ناکارا سازیم



"ما بی‌ شماریم" شعاری بود که همیشه سر داده ایم و روزها و ماه‌ها و بار ها، در مناسبت‌های مختلف عینیت آن را مقابل حاکمیت به نمایش گذشته ایم. از آن طرف هم حاکمیت نشان داد که "بی‌ رحم است"، "بیشرف است" و "در برخورد با اراده مقابل خود "بی‌ توجه به همه ارزش ها"، ولی‌ آیا همه این بی‌ شرفی و بی‌ اخلاقی‌، "بی‌ شماری" ما را در هم شکست؟ قدرت ناشی‌ از تکثر ما را حداقل موقتا به محاق برد؟ حاکمیت خواهد شکست، دیر یا زود که همه آنچه که حاکمیت برای به فردا وصل کردن امروزش کرد، در آینده نه چندان دور نابودش خواهد کرد، ولی‌ این آینده چقدر دور خواهد بود و این شکستن حاکمیت به چه منتهی‌؟ یقینا هر دو اینها نتیجه رشدی است که ما طی‌ ماه‌های در پیش رو خواهیم کرد، که خود فرزند اطلاعات و میزان گردش آن و بهرمندی از آن توسط طبقات مختلف جامعه دارد. ولی‌ چه باید کرد که این چرخه توزیع این اطلاعات را تسریع و کیفیت آن را همپای کمیت آن رشد دهیم؟

در بین رسانه‌‌های مختلف، تلویزیون هم از حیث نفوذ و هم تاثیرگذاری بالاترین پتانسیل برای توزیع متوازن اطلاعات مابین اقشار مختلف را داراست. آگاهی‌ به چنین امری منجر به این میشود که اولین اقدام حاکمیت‌هایی‌ که سودای ایجاد نظامی خودکامه را در سر دارند، انحصار این رسانه‌ است تا این  میدان را از نیروهای غیر همراستا خالی‌ کنند و البته خطرات احتمالی‌ آینده را به حداقل برسانند یا اینکه در هر انقلابی، مراکز پخش تلویزیونی یکی‌ از مکان‌هایی‌ است که به شدت مورد محافظت قرار می‌گیرد یا فتح آن به مثابه فتح حاکمیت است.

داستان ایران نیز به همین گونه است: حاکمیت با ایجاد شدیدترین نوع انحصار با برقراری شدید‌ترین نوع گزینش، رسانه‌‌ای با پرسنلی ایجاد کرده که به شدت و با تهاجمی‌ترین حالت ممکن وظیفه فکر سازی و هدایت افکار عمومی‌ به سمتی‌ که حاکمان ثواب می‌دانند دارد. حاکمیت مطلقا تاب ندارد کوچکترین خدشه‌ای به این انحصار وارد آید، حتا اگر آن شبکه‌ای کابلی در داخل کوی دانشگاه تهران باشد. از طرفی‌ مردم نیز تحمل این انحصار را چندان ندارند و با صرف هزینه‌های مالی‌ و با در نظر گرفتن خطرات، اقدام به استفاده گسترده شبکه‌های پخش شده از طریق ماهواره میکنند، چیزی که در قانون فعلی ممنوع است. هر روز یک قانون نو و یک ممانعت جدید و هر روز یک راه گریز جدید از طرف مردم. ولی‌ به هر حال از حیث نفوذ هیچ شبکه‌ای تاب رقابت با شبکه رسمی‌ جمهوری اسلامی را ندارد که یک علت‌اش پتانسیل وحشتناک مالی‌ آن است و از طرف دیگر هیچکدام از شبکه‌های پخش شده از خارج، مخصوصاً در بود سیاسی مشروعیت قابل قبولی در پیشگاه افکار عمومی‌ را ندارند.

این داستان محرومیت از داشتن رسانه‌ تصویری همیشه برای نیروهای داخلی‌ معضلی حاد بوده، تا جاییکه میرحسین موسوی شرط ورودش به انتخابات سال ۸۴ را در اختیار داشتن یک شبکه تعیین می‌کند، شرطی که از طرف حاکمیت صریحاً رد شد تا نشان دهد چه قدر بر داشتن این انحصار راسخ است، تا آنجا که از آن حقی‌ به مقام دوم کشور هم ندهد، کسی‌ که ابتدا به امر از ارکان این نظام است و غیر از این قرار بود منتخب اکثریت مردم هم باشد. بعد از چند ماه و عدم کاندیداتوری میرحسین و حادث شدن آن اتفاقت عجیب و قریب که منجر به انتخاب احمدی‌نژاد شد، شیخ مهدی کروبی، کسی‌ که خود قربانی یک توطئه میدانست دست بکار تاسیس یک شبکه برون مرزی ماهواره‌ای شد که با مشکلاتی که عمده آن مالی‌ بود از انجام آن باز ماند و اینجا بود که مشکل اصلی‌ رخ نمود: هزینه‌های تاسیس و نگهداری یک شبکه

جنبش سبز ایران و آمد آن تغییرات شگفت انگیز را ایجاد کرد، در همه سطوح. زنده نگاه داشتن احتیاج به اطلاع رسانی داشت، مهمی‌ که ابتدا به امر با رسانه‌‌های خلاقانه افراد درون آن انجام شد، اسکناس ها، برگه‌های کوچک، دیوار‌ها و پارچه نوشته‌های آویزان از پل هوایی‌ها شدند حامل پیام‌های جنبش. ولی‌ با گذر زمان بسته تر شدن فضا و سنگین تر شدن هزینه ها، باید راهی‌ دیگر جسته میشد تا مقابل توپخانه صدا و سیما صف آرایی کند، با آن عقبه عظیم مالی‌ و تکنیکی‌. احتیاج به ابزار تصویری داشتیم که علاوه بر رفع این معضل، بتواند اطمینان مردم را جلب کند که این مستلزم این بود که دست نیاز به سمت هیچ دولت خارجی‌ و هیچ نهادی که ظن وابستگی آن میرفت دراز نشود، رسانه‌‌ای مستقل که بتواند صدای جمع کثیری از افراد درگیر در جنبش از اندیشه‌های مختلف باشد و بدین سال "رسا" متولد شد، "رسا"یی که آرام آرام و تاتی‌ کنن آغاز بکار کرد و بعد از کوته مدتی‌ خود را به عنوان مرجعی برای کسانی‌ که خواهان برخورداری از اخبار بودند معرفی‌ کرد. "رسا"یی که مدعی است که فقط متعلق و مدیون به مردم داخل است، بلندگوی آنهاست. ولی‌ مشکلات کماکان بود. 

شرحی طولانی‌ گفته شد تا به موضوع اصلی‌ برسیم: رسا این روزها حال خوبی‌ ندارد، حاکمیت راه‌های تامین مالی‌ رسا را بسته است، با کار اطلاعاتی‌ آنها را شناسایی کرده و با اقدامی امنیتی موقتاً به محاق برده‌شان و از آنجایی‌ که رسا خودخواسته کمکی‌ از هیچ دولتی نمی‌پذیرد اینک ادامه فعالیت‌اش در گرو یافتن راهی‌ برای حل این معضل است، آنهم به دست مایی که خود را صاحبان این جنبش میدانیم، مایی که این "تصاحب" و این "مالکیت" را فقط در ادعا تعریف نمی‌کنیم، مایی که حاضریم شبکه‌های دوستی‌ و اجتماعی خود را بکار اندازیم تا با جمع آوری کمک‌هایی‌ هر چند خرد، هر چند کوچک و هر چند قلیل تلاش کنیم تا این رسانه‌ را سرِ پا نگاه داریم. اینک آن روزی است که بسیاری از ما، چه در داخل، چه در خارج میتونیم تاثیر بگذریم، موثر باشیم. به صفحه رسا برویم و تکثر و تعداد خود را به یک تکیه گاه تبدیل کنیم و خدعه حاکمیت را ناکارا سازیم. 

صفحه رسانه‌ رسا اینجاست و جایی‌ که می‌توان کمک کرد اینجا. دست بکار شویم. از این صفحه کمکی‌ فیسبوکی هم میتونیم کمک بگیریم. 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر