میر و شیخ مظلومند، بسیار بیشتر از آنکه بسیاری از ماها در ذهن میپنداریم: بی حکم قاضی، بی شرکت در محاکمهای حتا ناعادلانه، در دادگاهی حتا بی وکیل در حصرند، حصر که چه عرض شود؟ در جایی اند که نه میدانیم با قطعیت کجاست و نه بر شرایطاش اشراف داریم، در دست کسانی که بر بی شرافتیشان اطمینان داریم، بر اینکه نه وجدان دارند و نه بویی از عدالت و حداقلهای انسانیت دارند. اگر دیداری بوده، اگر اطلاعی از احوال بوده معدود بوده و آنهم در شرایطی که حتا "ناعادلانه" هم نمیتوان نامیدش: زیر نظر دهها نگاه امنیتی، در شرایطی کاملا توهین آمیز و سخنانی که باید ده بار جویده شوند تا با تذکری مواجه نشوند. ولی با اینحال حرفها زده میشود، با پی نوشتهایی که بر نگرانیها میافزاید.
دلم گرفت وقتی امروز در اخبار خواندم که بعد از دویست و سی و پنج روز شیخ برای اولین بار موفق شده با همه اعضای خانوادهاش دیدار کنه، در باقی موارد هم تعداد دیدارهایشان با اهل خانهشان بیش از انگشتان یک دست نمیشود، شرایط برای میر هم همینطور است، برای خانم رهنورد هم همین است. هر کار میخواهند میکنند و در مقابل تنها با سکوتی سنگین از طرف ما مواجه میشوند. دیگر کار به جایی رسیده که اگر از سید محمد خاتمی و آیت الله دستغیب و آیت الله صانعی و معدود افراد و شخصیتها و گروههایی که وجههشان کاملا مشخص است بگذریم، کسی حتا جسارت بر زبان آوردن نام این عزیزان را ندارد، مگربا اضافه کردن توهینی. اینها مظلومیت است و وقتی دو چندان میشود که بگذاریمش در کنار واکنشها ما، مایی که هواداران ایشان لقب داریم، مایی که مدعی هم جبهه گی با این عزیزانیم، هم سنگرشان در پیگیری تغییری، در مطالباتی همسان. مایی که فقط ماییم: خلاصه شده در یک ادعا، ادعایی بی عمل و جدیدا بی صدا.
روز به روز روزها را میشمارم و با تمام وجود سوگوار گذرشان ام، روزهایی که بیانگر و نمایانگر گذر روزهای حصر، حبس و غربت است، روزهایی که مادری در داغ فرزند بر عکسی بر دیوار خیره میشود، کودکی که نگاهاش بر قاب دری خشک میشود تا پدراش بازگردد و دلدادهای که روزبروز نگاهی بر تقویم بر دیوار دارد تا روز ملاقات برسد تا عزیزاش را از پشت قابی شیشهای نگاه کند.
روز به روز این روزها را میشمارم، تا یادآوری شوند، یادآوری بعضی میثاقها و اصولی که از روز اول حول محورشان جمع شدیم و بر انجامشان پای فشردیم، همه با هم. اما، اینک بعد از این همه روز این "ما" چه میخواهد کند؟ چگونه میخواهد بر حاکمیت خواست و اراده خود را تحمیل کند، چگونه میخواهد سکوت خود را نه به فریاد که به زمزمهای اجبار آور تبدیل کند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر