دو دختر سر تراشیدهٔ در اردوگاه یکی از نظامیان جنگ سالار جنوب افغانستان بارها مورد تجاوز قرار گرفتند و روحانی که به همراه ۳۰ نفر و کلا ۱۶ اسلحه آنها را نجات داد و فرماندهای که در ملا عام دار زده میشود، داستانی که دو بار دیگر تکرار شد تا گروهی بنام طالبان فرصت ظهور پیدا کنند و فصلی جدید و خونین را نه فقط در حوزه جغرافیایی افغانستان که در همه دنیا رقم بزنند. به نام اسلام اسلحه دست گرفتند و به نام امنیت مردم را همراه خود کردند و به نام ثبات پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی خارجی کسب کردند و در نهایت بزرگترین بحران امنیتی ۳۰ سال اخیر را نه فقط در مقابل اهداف اولیه که اتفاقا در مقابل پشتیبانان ایجاد کردند. داستانی که در هر جا قابلیت رخ دادن دارد.
نگاهی به اتفاقات جاری در سطح خیابانهای تهران نشان از ظهور جلوهای جدید از نیرویی میدهد که متفاوت از اهداف موسسین آن عمل میکند، سازمان بسیج مستضعفین که بعدها به نیروی مقاومت بسیج تغییر نام داد با هدف سازماندهی نیروهای داوطلب مشتاق به جنگ تشکیل شد که بعد از پایان جنگ کارکردی جدید پیدا کرد و پیرو آن تغییر سازماندهی و تغییر نام نیز چهرهای جدید به این سازمان داد. دفاتر بسیج مساجد محلات مهمترین مکانی شدند که این نیرو اقدام به جذب نیرو میکرد که در قلب مراسم مذهبی و اعیاد و کلاسهای مختلف اینکار صورت میگرفت. به هر حال این داستان پیدایش و رشد و تغییر کاربری بسیج بود، ولی داستان اینگونه ادامه پیدا نکرد.
عقربهها چرخیدند و چرخیدند تا تقویمها سال ۱۳۷۶ را نشان دادند، دوم خرداد فرصتی بود که نیروهای بازنده در سایه مشارکت گسترده مردم نگاهی دوباره به پتانسیلهای خود افکنند، به نیروها و مراکزی که در دست و فرصتهایی که در پیش رو داشتند و آنگاه بود که بسیج با آن حجم نیرو و ظرفیت رشد به زیر چراغهای مهندسی آمد تا ابزاری شود برای پروژههای کوتاه مدت. انتخابات ریاست جمهوری نهم اولین آوردگاه بسیج "پوست انداخته" بود و حق انتخاب مردم اولین دشمن جدید جنگی متفاوت، جنگی که بعدها "جنگ نرم" لقبش دادند تا بار معنایی به این عبارت بی محتوا بدهند. با پایان انتخابات دور اول، مهدی کروبی اولین فریاد را زد و علناً بخشی از سپاه پاسداران و بسیج را متهم به مهندسی انتخابات کرد، اتهامی که بعدها بارها تکرار شد و حتا گاهان توسط فرماندهان سپاه پاسداران که بسیج زیر مجموعهای از آن است تلویحا تایید شد. فرصت بین انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم فرصتی بود تا به بسیج فرصتی جدید داده شود برای جولان بیشتر، اینبار نه در اتاقهای تاریک مهندسی که در روشنایی روز و عرصه آشکار خیابان ها، دشمن دیگر انتخاب مردم نبود که خود مردم بود، دیگر به مهندسی انتخابات نیازی نبود، دولت برآمده از خودشان بسیار راحت تر آنچه را باید میکرد کرد، آنها فقط باید در خیابانها به نام پاسداری از ارزشها و امنیت عمومی و ولایت فقیه جان بستانند. ولی این ممکن نبود مگر در سایه یک کار عظیم ایدئولوژیک، مگر در پناه یک مهندسی فکری دقیق! اندیشههای قبلی کارگشا نبود.
"وصیت اکید من به قواى مسلح آن است که همانطور که از مقررات نظام، عدم دخول نظامى در احزاب و گروهها و جبههها است به آن عمل نمایند و قواى مسلح مطلقاً، چه نظامى و انتظامى و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهى وارد نشده و خود را از بازیهاى سیاسى دور نگه دارند. در این صورت مىتوانند قدرت نظامى خود را حفظ و از اختلافات درون گروهى مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است که افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمایند. و چون انقلاب از همه ملت و حفظ آن بر همگان است", این بخشی از وصیّت نامه امام خمینی است، فردی که قرار است مهمترین دستاویز تربیت نسل جدیدی از بسیجیانی باشد که قرار است ابزاری باشند در دست نه یک جناح سیاسی که گروهی با اهداف مشخص سیاسی، پس امامی جدید تعریف میشود و تاریخی جدید نگارش میشود. اسلام هم مشکلی دیگر است که بسیاری از جنبههای رحمانی و بسیاری از قرائتها نرمتر سدی است برای خشونتی که قرار است مهمترین ابزار آنها باشد، پس اسلام هم باز تعریف میشود و طیفی جدید از روحانیون و مفسران پا به عرصه میگذرند، طیفی که به اسلام دیدی نه چندان متفاوت از طالبان افغانستان دارند، و بدین ترتیب یک داستان آشنا آغاز میشود.
و امروز پایگاههای مقاومت بسیج در تمام محلات پراکنده اند، از روستاهای دوردست تا قلب محلات پایتخت، ولی در قالبی جدید، قالبی که حتا فردی مثل هادی غفاری، یا محمد علی رحمانی که سالها عهده دار مدیریت آن بودند غیر خودی و دشمن محسوب میشوند. آرزوی ایجاد نیرویی که پوشش دهنده همه مردم باشد به سرانجامی منتهی شد که در مخیله بانیان هم نمیگنجید، قرار نبود "کشتن" وظیفه این گروه شود، قرار نبود باتوم و ج۳ جایگزین قلمها شود و قرار نبود پایگاههای بسیج و مساجد تبدیل به زندانها و شکنجه گاههایی شود که از هیچ جنایتی ابا ندارند، شد و ادامه یافت و قطعاً به این پایان نخواهد یافت.
ولی دیگر برای تغییر الگوی ذهنی این نیرو احتیاج به هزینه و خرج مدیریت نیست، ترمز آزاد شده است و افکار در گسترهای بنیادگرایی رها، نظارهای کفایت میکند تا سیر این رشد را مشاهده کنیم. دیگر داستان فقط حمایت از افراد و گروههای حامی نیست که وقتی این نیرو از رهبران نسل اول عبور کرد قادر است از هر رهبری عبور کند، وقتی دفاع از یک جناح به عنوان "مجاز" برایشان تعریف شد چرا خود جناحی صاحب قدرت نشوند! دیگر ادبیات، ادبیات دفاع نیست، لحن تهدید است که ابایی ندارند که به عنوان فاعل دست به عملی مستقل بزنند، دقیقا داستانی که در مورد طالبان و سازمان امنیت پاکستان حادث شد. با ادامه این وضعیت دور نیست زمانی که آخرین بند گسسته شود و این فاعل پنهان نقاب آخر را از چهره بر افکند و در قالب بانی آشکار پا به عرصه عمل بنهد و افغانستانی دیگر در ایران و کابوسی دیگر برای دنیا ایجاد شود، کابوسی که ابزارهای آن اصلا با طالبان افغانستان قابل مقایسه نیست.
این شیر صاحب خود را خواهد درید، با ادامه رشد و تغذیه این جانور هیچ کس در امان نخواهد بود، این یک هشدار نیست، صرفاً یادآوری تاریخ حادث شده است که اگر تفاوتی باشد در اندازه مقدورت متصور برای این جانور است. طالبان ایران در حال بالیدن است تا روزی آماده بلعیدن شود، آنگاه است که داستان متفاوت خواهد شد.
salam khubin mitunid baman ba in adres dar tamas bashin chon mikham ba shoma kami gapi dashte basham swisstak@yahoo.com
پاسخحذف