۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

بالاخره برگشتم


بالاخره اومدم. اگه این پروژه لعنتی نبود حالا حالاها میموندم، اصلا یک چیزایی‌ اینجا معنا داره، سر بلند میکنه به واجدین اونها هویت میده. خیلی‌ چیزها عوض شده، خیلی‌ چیزها بدتر شده، ولی‌ یک چیزایی هست که تو مردم به وجود آمده که تکونت میده؛ اینکه اونها خودشون رو قادر به تغییر میدونند، اینکه بت خامنه ای، تخیل انگلیس پشت پرده و فوبیای آمریکای جهانخوار کم کم داره رنگ میبازه، اینکه مردم کم کم دارند نقش خودشون رو قبول میکنند، چه در ظهور استبداد و چه در استمرار آن و این اولین قدم در راه تغییر شرایط فعلیه. اینکه استبداد در خلا شکل نمیگیره، اینکه این درخت تنها در پناه غفلت ما ریشه‌های خود را تا اعماق وجود جامعه میدواند، اینکه انگلیس و آمریکا و اروپا وظیفه‌ای در قبل دموکراسی بر عهده نخواهند گرفت اگر ما نگیریم.

۱ نظر:

  1. اولین باره اینجا رو می بینم! از این به بعد بیشتر نوشته هاتو که مثه همیشه قلمِ قوی داره می خونم، دوستِ سبزم;)

    پاسخحذف