یه چند تا سوال کوچیک بعد خوندن درد دلهای کامران نجفزاده که یکی از دوستان من و قرین محبت خودش کرده و نمیدونم چرا احساس کرد من مشتاق خوندنش هستم واسم پیش اومد که براشون جوابی پیدا نکردم، نوشتم که یه نفر بهشون جواب بده
یک: (برخلاف متن) دایی جان ناپلئون، چرا احساس کردی که اینقدر می ارزی که هدف توطئهای باشی؟
دوم: خیلی وضعت خرابه، خیلی! به این نوشته اعتقاد داشتی موقعی که داشتی مینوشتی یا همینجوری خواستی قلمی هم زده باشی؟
سوم: همون طور که نوشتی تو نه راست هستی نه چپ، همون طور که امثال جوانفکر و شمقدری و نجفی و ... هیچ کدوم نیستند، یعنی تقریبا هیچی نیستی غیر از یک بازیگر این صحنه، حد اکثر میشی نوباوه که امثال ابوطالب سگش به امثال شما شرف داره، اونها راست هستند، از راست بودنشون تعریف دارند، نه اینکه .... خیلی وضعت خرابه(این سوال نبود، جمله خبری بود)
چهارم: در مورد نوشتن نامه به مرتضوی یا اژه ای، شما لازم نیست واسه کسی چیزی بنویسی، یعنیا صلا اون کسانی که اسم بردی زحمت باز کردن نامه رو به خود نمیدهند، اسم رو که میخونن یه پوزخندی میزنن و رو به منشی میپرسن مگه جیره دیر شده که نامه فرستاده! عزیز دل بابا، نارسیسم یا همون خودشیفتگی میدونی چه بیماریه؟
پنجم: چند بار خودت رو خبرنگار نامیدی که هر دفعه نزدیک بود که حالم به هم بخوره، متاسفانه هستی، همون طور که ایمان مراتی خبرنگار هست، همون طور که خیل زیاد حقوق بگیرن فارس و کیهان هستند (تفاوت تو جیره دهنده است که منبع جیره یکیست)، طبق تعریفهای متعارف شما خبرنگار هستی که در هیچ کتابی پستی کسی رو از صفت خبرنگاری عزل نکرده، شاید ما باید یک اسم دیگه واسه دوستان در بندمون انتخاب کنیم، کسی نظری نداره؟
و در آخر، در جواب جمله اول، این رو واسه تو ننوشتم که موقعای که فکر میکنم ممکنه بخونیش حالم به هم میخوره، فقط در مورد تو نوشتم، همون طوری که به خاطر رشتهام در مورد انواع میکرب مینویسم، یا باکتری یا ارگانیسمهای مختلف یا نمیدونم مواد متفاوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر