۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

قصه ما و رستم های زمان ما

ما ملت قصه شنیدنیم، عاشق نقالان و قصه گوها، عاشق قهوه خانه هایی که در گوشه آن نقالی چوبی بدست دارد و از رستمی سخن میگوید که گرز میچرخاند و با سپاهی از کوه پیکران شبیه خود از ملت و هویت و مرزهای کشور دفاع میکند، عاشق شنیدن روایت هایی هستیم که در آن منجی هایی با قدرت هایی خارق العاده و نسخه هایی سحرآمیز گره از سخترین مشکلات باز میکنند، سریع و آسان و بی‌دغدغه! این عشق و این میل ما از کودکی در ما شکل میگیرد و برخلاف بسیاری دیگر در سنین بلوغ هم همراه مان میماند، مخصوصاً وقتی‌ به حوزه‌های پر زحمت است و بهای تغییر و تحول در آن سنگین، مخصوصا عرصه هایی که زمان بر است و زمان برداشت محصول آن نه به کام ما. بسیاری از ما غافل از آنیم که این عرصه را بازی دیگری است و این زمان را روایتی غیر، رستم داریم، اما نه با آن پیکر و نه آن هیبت و نه با آن یال کوپال، کسانی از جنس خودمان که اسلحه شان بجای گرز آگاهی مردم است و روش شان به جای از هم پاشیدن سر دشمنان، صیقل فکر های مردم خودمان است، رستم هایی که کنار هم و با هم حماسه هایی بزرگتر و البته واقعی تر و پایدارتر از آنچه که در کتاب ها با اوهام و خیال به هم آغشته شده، رستم هایی که پشت شان گرم به مردم است و همه قدرت شان در گرو صبر و استقامت آنها و همه هدف شان انداختن قلاده ی بر گردن اسب چموش حکومت و سپردنش به دست مردم تا اختیار دار سرنوشت خود باشیم! این حاشیه طولانی را نوشتم تا برسم به قصه این روزهای سرزمین خودمان و رستم هایی که دربند حاکمیت اند و امید شان و پشت گرمی شان به ملتی که به ضمانت پایمردی آنها پا به عرصه تغییر گذاشتند، رستم هایی که فرجام عمل خود را میدانستند و با علم بر آنها پا به میدان گذاشتند، به صبر ما دل بستند و به امید استقامت ما قدرت گرفتند که هنوز بر همین امید و دل بستن است که یارای مقاومت دارند. به یاد شان باشیم و به حرمت همه قول هایی که دادیم و همه آرزوهایی که داریم و همه هزینه هایی که دادیم شعله امید را در دل هایمان زنده و روشن و پر نور نگاه داریم! 

۱ نظر:

  1. راستی چون اکانت توی بالاترین ندارم و خارج نشین هم نیستم میخوام جواب کامنتت رو به لینک کاربری به نام گمنامیان بدم که گفتی مگه مردم خودشون شعور نداشتن که اگر فریب اصلاح طلبا رو خوردن چرا دوباره اومدن بیرون! مرد حسابی من خودم 25 بهمن بیرون بودم تو اصفهان البته مثه تهران نبود اما خب بد هم نبود اما نه واسه موسوی و کروبی 2 سال قبل هم رفتم بیرون توی خیابون میر اصفهان چنان کتکی خوردم از دست ماموران نظامی که امثال شما هنوز دنبال نگه داشتنشین که هنوز زانوم بعد از 2 سال مشکل داره و مطمئنا باز هم میرم اما میدونی واسه چی باز رفتم و بازم خواهم رفت واسه اینکه بتونم اوضاع ام رو تغییر بدم اما نه از راه اصلاح طلبا که دعواشون سر لاحاف ملاست به خدا تو دانشگاه من با چند تا از بچه ها که هر موقع حرف میزنیم کسی نه از اصلاح طلبا خوشش میاد نه بخاطر اونها بیرون میره و خواهد رفت مردم ما چاره ندارند عزیز من اگر نه در یک انتخابات ازاد مطمئن باش هیچ کدوم از این اقایان نه رای میارن نه کسی توجهی بهشون داره به قول شاعر چو بیشه تهی مانده از نعره شیر شغال اندر ان بیشه اید چو شیر و منم واقعا از خودم بدم میاد چرا فریب خاتمی ترسو رو خوردم و رفتم رای دادم البته الان خوشحالم که اکثر مردم فهمیدن اینها سوپاپ اطمینان رژیم هستن و حقیقتا در یک انتخابات ازاد ونه تقسیم شده بین اطلاح طلبا و دست راستی ها هیچ کدوم شانسی ندارن.

    پاسخحذف