۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

نامه‌ای به سید محمد خاتمی: محمد نوریزاد میوه باغی‌ است که درخت‌هایش را با هم کاشتیم



آقای خاتمی عزیز، دست به قلم برده‌ام تا نامه‌ای برایِ شما بنویسم، برای کسی‌ که میدانم که میشنود، میدانم که صخره‌ای نیست که درون آن فریاد بزنم و تنها حاصل بازخورد صدایم با سرمای سرد سنگ را به من بازگردند، میدانم که گوش دارد و البته اراده شنیدن، شنیدن صداها و نجوها و پند‌ها و حتا فریاد‌های خشم الود مردمی که نیک‌ یقین دارم که به حق‌شان بر حکومت و حاکمان واقفید. که خود بهتر از من و هزاران نفر به مانند من آگاهید که خاتمی را پشتیبانی‌ ملت خاتمی کرد، پشتیبانی‌ که اولین بار در حماسه دوم خرداد ظاهر شد و آنقدر تکرار شد تا به بهمن ماه سال ۱۳۸۷ رسید، دیدید که چه کردیم تا قانع تان کنیم تا دوباره ردای ریاست جمهوری به تن کنید و دیدی چه حسرتی خوردیم وقتی‌ کناره گرفتید و آن ردا را بر قامت میرحسین عزیز اندازه کردید. برای شما مینویسم چون میدانم که می‌دانید که مسئولید، که شما یکی‌ از ستون‌های این جنبشید، که میدانم که می‌دانید که در نبود میر و شیخ این مسئولیت به چه اندازه سنگین میشود، آنقدر سنگین که هراس دارم کسی‌ غیر از شما یارای کشیدن آن را داشته باشد! 
آقای خاتمی عزیز، زندان‌ها لبریز از سیاست ورزان، خبرنگاران و فعالینی است که جرم‌شان مصلحت خواهی‌ این جامعه و ملت و البته نظام است، کسانی‌ که دل‌ به قدرت و قدرتمداران و زر و زور اندوزان ندادند؛ مردانه در میانه میدان ایستادند و در برابر همه بی‌ شرفی این حاکمیت از انسانیت دست شسته قد خم نکردند تا دین خود را نسبت به آرمان خود ادا کرده باشند، عزیزانی که شما می‌شناسید‌شان که اکثر‌شان رشد کرده همان دورانی اند که شما در قامت رئیس جمهور ملت در بوجود آمدن و حفاظت از آن نقش داشتید، اکثر‌شان همان‌هایی‌ اند که در روزنامه‌ها و فرهنگ سراها و مرکز علمی‌ و فرهنگی‌ کشور الفبای "حق داشتن" را توانستند فرا بگیرند، الفبیی که اینک، بعد از گذشت این همه سال بکار جنبشی آمد که هدفش به چالش کشیدن حاکمیتی بود که همه هدفش نفی همان "حق" است، حاکمیتی که مردم را مطیع می‌خواهد، گوسفندانی که چشم بر زمین دارند و گوش به رهبری که چوپان وار گلّه رو رو به دره نیستی‌ سوق میدهد.


اینک اینها در زندانند و خانواده‌هایشان در رنجی‌ غیر قابل باور، روزی نیست که عزیزی را تحدید نکنند و به چوب تهدید آسایش‌اش را مختل نسازند. روزی نیست که گروهی بنام مامور حکومتی و به رسم لات‌های خیابانی بر خانه عزیزی گرانقدر نریزند و شرافتش را بهانه‌ای نسازند برای هتک حرمت شان. میدانم که اینها را بهتر از من می‌دانید و میدانم که بی‌ فعل نبوده اید، که اگر این میان یک خبر دیدار شما با خانواده زیدآبادی را رسانه‌‌ها فریاد میزند، چندین برابر آن در سکوت در جریان انجام داده اید. ولی‌ آقای خاتمی، در نبود میرحسین و آن بیانیه‌های دلنشینش که هنوز روزانه خوانده میشود و در غیبت شیخ با آن فریاد هایش، در این سکوت قبرستانی که اگر جنبنده‌ای بجنبد مدعیان ولایت شمشیر میچرخانند، دلتنگ آن خاتمی ایم که در روزهای پس از انتخابات شاهد بودیم. آگاهیم که شرایط فرق کرده و دایره محدودیت حاکمیت تا به چه اندازه عرصهٔ را برای مصلحان مصلحت خواه بسته است، ولی‌ چه کنیم که فقط خاتمی برای ما خاتمی است. 


آقای خاتمی، محمد نوریزاد را بهتر از همه ما می‌شناسید، نه در هیبت امروز که در لباسی غیر از این، در زمانی‌ که نه فضا این فضا بود و نه محمد نوریزاد این محمد نوریزاد. امروز مردانه به پای مردم ایستاده و در مقابل ظلم ظالمان زبان در کام نمیکشد به تاوان این گردن‌کشی به چوب زندان و انفرادی و شکنجه نواختنش و از هتک حرمت به خانواده ایشان هم ابائی نکرده اند، ولی‌ هنوز ایستاده. همانها که روزی با بی‌ شرفی عکسی‌ بنام دختران میرحسین نشان دادند تا بقول خودشان به هدفی‌ برسند، همانها که بر مجید توکلی به دروغ ننگ رابطه با مجاهدین زدند و بر شما دو چندان بهتان دیگر، اینک اراده کرده اند تا بر ایشان همینگونه رفتار کنند. در مقابل ایشان درخواستی دارد که هر کدام از عزیزان به رسم خود و به روش خود داد از حاکم نابینا این شهر در شرف ویرانی بخواهد؛ نامه‌ای بنویسد و شرح "آسیب ها" و "الفت ها" دهید تا شاید چشمی باز شود، با آنکه امیدی نیست، ولی‌ مگر در این بحبوحه سقوط "امید موفقیت" مؤلفهٔ‌ای محوری است؟ که مگر شما چقدر باور داشتید که سه شرط شما مورد قبول حاکمیت شود؟ که مگر نه آن بود که خواستید اتمام حجتی کرده باشید؟ اینک نیز همین است!

آقای خاتمی، نوریزاد میوه همان باغی‌ است که همه با هم درختانش را در زمین غرس کردیم، میوه همان درختانی است که با خون دل‌ یک به یک با هم بر زمین نشاندیم‌شان و این میان میدانم که بزرگوارید، آنقدر بزرگوار که خاطره یک گذشته دور و یک حال عجول آزرده تان نمیکند. قلم بردارید و اینبار به خواست این عزیز در رنج نامه‌ای بنویسید. 








۲ نظر:

  1. آقای خاتمی در "درایت" شما شکی نداریم؛حال نوبت "شجاعت" است.یا علی مدد

    پاسخحذف
  2. اقای فرشاد واقعا خجالت نمیکشی هنوز دنبال ریسمان پوسیده این نظام به اسم اصلاح طلبی افتادی هر کسی و همه رو هم به خارج نشینی تو بالاترین متهم میکنی من توی انتخابات شرکت نکردم اما توی اکثر تظاهرات شهر مون اصفهان بودم والا بلا مردم این حکومت رو نمی خوان اگرم دنبال موسوی و کروبی یا به قول شما طرفداران جمهوری اسلامی ورژن 2 (اصلاح طلبان) ان 2 عزیز فقط به خاطر این بود که فکر میکردن شاید اوضاع کمی بهتر شود واقعا عامل بدبختی مردم این کشور کسانی مثل شما هستند که دست از ریسمان پوسیده این حکومت نکبت بر نمیدارند من 2 بار به خاتمی رای دادم اما الان اینقدر که از این مردک متنفرم از خ.ر بدم نمیاد این بابا یک شیاد به تمام معناست واسه اینها و شماها حفظ این نظام لعنتی مهمه و لاغیر جدا باعث تاسفه در ضمن دیدم تو بالاترین با حب بغض از کاری که رضا پهلوی کرده نوشته بوده جدا شما فکر میکنی هر کسی از کارهای درست رضا پهلوی دفاع کرد خارج نشینه.نوشتی مردم با 2 خط بیانیه اومدن بیرون گور بابای ان دو عزیز اینها واسه شما عزیزن نه واسه من متولد 1363 بعد از انقلاب که از روزی که چشم واکردم تو این کشور خباثت دیدم و سو مدیریت کشور که باعث و بانیش امثال همین 2 به اصطلاح عزیز بودن.این 2 عزیز هم پرونده همچین روشنی ندارند برادر جان و اینو بدون که امثاال من نه واسه کروبی و اصلاح طلبان بلکه واسه نابودی این حکومت بیرون میریم شما هم تا اخر دنیا به دنبال این اسلام گراهای ریشو بدو و خوش باش

    پاسخحذف