۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

روزه سیاسی، همه آنچه که میتوانم انجام دهم؛ به همراهی با دلاوران سرزمینم دهان به غذا میبندم



زمان زمانه بی‌ شرفی است، هنگامه‌ای است که بی‌ شرفان عنان کار بدست دارند و اختیار عمل را به کف؛ زندان‌هایشان را از دلاوران سرزمینم انباشته اند و روز بروز فضا را بر هر آنکه که دل‌ در گرو ایران و ایرانیان دارد بسته اند. خردادی که روزی طلیعه آزادی سرزمینم بود، خردادی که روزی نامش و یاداوریش لرزه شادی در دل‌‌هایمان مینداخت اینک ماهی‌ است که هر روزش سوگی شد که دلهای مان را سوگوار ساخت: عزت الله با عزت و هاله با غیرت و هدا صابر صبور که غم روزگار دهانش را به غذا بست و بال‌هایش را به سمت خدایش باز، بی‌ انصافی بود، به تک‌ تک‌‌شان احتیاج داشتیم که رفتن‌شان تنها ترمان کرد.

میدانیم و میدانند که این فضا دوامی ندارد که آنانکه که باد میکارند طوفان درو خواهند کرد، میدانیم و میدانند که ردّ خون بر زمین را نه آب میتواند بشوید و نه زمان آن را میتواند کمرنگ کند، میدانیم و میدانند که این زمین بذر دارد، که این خاک این سرزمین آبستن است و این خون‌ها .... .میدانیم و میدانند که ظلم رفتنی است و در نهایت این نام است که میماند، نشان دلاوری. میدانیم و میدانند که این قانون نانوشته لاتغیر است.

و اینک ۱۲ دلاور دیگر سرزمینم کمر به جانبازی گرفته اند، میدانند که نمیتوانند که تنها یمان بگذارند، که خودخواهی است. چه می‌تونم بکنم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر