زمزمه کنیم که موعد تغییر میرسد، تغییری که بویش همه فضا را گرفته. حاکمیتی که تاب تحمل پیکر خاموش و سرد درون تابوت را نیز ندارد، که چنان لرزش بند بند وجودش هویداست که فریادهای متوحشانه و اعمال رذیلانهاش نیز قادر به مخفی کردن آن نیست. و اینک آن زمان است که زمزمههایمان را بلند کنیم تا دست در دست همه به فریاد تبدیل شوند، فریادی بر سر حاکمیتی که بر هیچ بنیان انسانی رفتار نمیکند، به هیچ اخلاق انسانی رفتار نمیکند، نه زبان نرمش میفهمد و نه خواهش، نه تاب تحمل دلسوزی و دلسوزان را دارد و نه دلبستگی به ماندن. اینک آن زمان است که سکوت مان را بشکنیم.
عزت الله سحابی تنها یک فرد نبود، همانطور که هاله تنها یک دختر برای یک پدر و یک زن برای یک اجتماع نبودند که هر کدام نمادی بودند از جمعی که تاب تحمل حقارت پذیرفتن استبداد را نداشتند، چه آن استبداد غیر مذهبی باشد یا چه به نام مذهب. تنها دو فرد از خیل اجتماعی نبودند که قرن هاست با روی باز و بازوان گشاده پذیرای دیکتاتوری، از همه رنگ و نوعش است. اینها غیر از اینها بودند؛ عزت الله سحابی و هاله سحابی، پدر و دختر، مرد و زنی بودند که به نمایندگی از بخشی از اجتماع، بدون کینه و حقد همّت به تغییر شرایط کردند و در مقابل حاکمیتی که از هیچ پستی کم نگذاشت، خون که سهل است که از خود نیز گذشتند.
ادامه دهنده این راه باشیم، راهی که فرزندان مان محتاج داشتن آنند که سرنوشتی مشابه را برای آنها نخواهیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر