بحثهای چند روزه اخیر مطروحه در سطح رسانهایهای مجازی و تلویزیونی، در مورد بروز تشکیک در صدقیت بعضی رسانهایهای نزدیک به میرحسین موسوی و حتا خانواده ایشان، فارغ از بررسی نیت و فعل بانیان اولیه آن، لزوم بررسی هرچه بیشتر و پرداختن هر چه سریعتر این نقطه آسیب پذیر را یادآوری کرد. ایجاد ستونهایی که جنبش اعتراضی ایران حول محور آن شکل بگیرد تا از افتراق و هرزه کاری و انشقاق و سوء تفاهمات، در بدنه حجیم و متکثر آن جلوگیری شود چیزی بود که از همان روزهای اول شکل گیری این حرکت اعتراضی احساس میشد و حتا گامهای بسیاری مؤثری، چه در سطح اتاقهای فکر و اتاقهای تحلیل جایگزین و چه در سطح رسانهای برداشته شد. اما نقش این گروه و نوقت آسیب پذیر آنها کجا بود؟ شاید بهتر باشد داستان این تشکیک از عنصر رهبری و لزوم داشتن رهبریت متمرکز آغاز شود تا تصویر بهتری از مشکل داشته باشیم.
"جنبش بی رهبر" عبارتی بود که به کرات در مورد جنبش اعتراضی اخیر ایران بکار برده شد و حتا خیلیها تا آنجا پیش رفتند که آن را اصلا به عنوان ویژگی جنبش معرفی کردند تا بدن وسیله نقش رهبران جنبش که عموما با مدعیان چنین صفتی، چه از لحاظ سیاسی و چه عملکرد در در تقابل قرار داشتند کمرنگ کنند. رهبرانی که برخلاف توقع و خواست بسیاری از گروهها و افراد، دعوتشان آن حضور گسترده مردمی و اعتراضات عظیم خیابانی متعاقب آن را باعث شد. رهبرانی که قدرت کاریزما ایشان را تا آنجا برد پیدا کرده بود که دو پاراگراف درخواست شان، حتا بعد از یک سال سکون چنان حرکتی در مردم ایجاد کرد که حاکمیت را حیران و بسیاری دیگر از دوستان را نگران ساخت. به هر حال اتفاقات حادث شده و میزان اقبال عمومی مشخص در واکنشهای جامعه در قبال کنشهای آنها، از پیش باطل بودن وجود صفت "جنبش بی رهبر" فارغ از بررسی امکان حادث شدن، یا اصلا مفید بودن، را نشان داد.
از طرف دیگر حاکمیت در تخمین میزان و نوع این وابستگی دچار اشتباهی استراتژیک شد؛ گاه آن را آنقدر کم و شکننده فرض کرد که با سعی در جهت مسکوت گذاشتن و ایجاد سطحی از محدودیت، در عین تلاش در جهت دوپینگ غیرمستقیم مراکزی که اگرچه وجودشان با حاکمیت فعلی هم داستان نبود، ولی عملشان در تخریب سران جنبش آنها را بطور واضحی در یک جبهه قرار می داد، سعی کردند چنین تاثیرگذاری را تا سطح بی اثری پایین بکشند. از طرف دیگر گاه چنان سهم سران جنبش را در پیدایش و رشد و دوام اعتراضات بالا بردند که فکر کردند با حذف سران، جنبش زوال خواهد یافت که البته توجه نکردند که چنین وابستگی دوطرفه بدنه معترض خیابانی جنبش و رهبران آن، سطحی دارد، نمیتوان آنها را هم پیکر دانست که هر کدام در عین اشتراکات و نیاز متقابلی که برای خود تعریف کرده اند، هویتی مستقل و متفاوت هم برای خود قائلند . و کدام فرد عاقلی است که ریشه این اعتراضات و نارضایتیها را ناشی از ناکارائی حاکمیتی نداند که در همه زمینهها کشور را به قهقرا برده است.
به هر حال، بدون سعی در تعیین میزان این وابستگی متقابل جنبش و رهبران آن نسبت به یکدیگر، وجود سطحی از این وابستگی غیرقابل کتمان است، و از طرف دیگر بودن چنین رهبرانی در داخل مهلکه و نیاز به عمل آنها در میانه میدان، علاوه بر فواید غیرقابل انکاری که داشت، ضربه پذیری آن را به شدت افزایش داد. لزوم تعریف راهکارهایی که در صورت نیاز، و در شرایطی که محدودیتها دیگر امکان دخالت مستقیم رهبران را از آنها سلب کند چیزی نبود که از همان روزهای اول از چشم اینان و دیگر گروههای تحلیل گر درون جنبش مخفی بماند. استفاده از نشریات نوشتاری که البته در کوتاه مدت به تیغ حاکمیت بسته شدند، توصیه به ایجاد و راسا ایجاد شبکههای اجتماعی، تاسیس رسانهایهای مجازی فعال مثل "کلمه" که بطور نیمه رسمی بیان کننده مواضع رسمی رهبران است، تلاش در جهت تشکیلاتی که در صورت غیبت، وظیفه سازمان دهی اعتراضات را برعهده بگیرد، مانند تشکیلات راه سبز امید و در نهایت اعزام نمایندگانی که اگرچه عنوان نماینده رسمی رهبران را ندارند، ولی به هر حال با توجه به سوابق مشاورت و نزدیکی میتوان آنها را کمابیش اصیلترین بیان کنندگان نظرات رهبران در حصر نامید، از جمله کارهایی بود که با درایت انجام شد و نتایج آن مشاهده گردید.
حاکمیت در مقابل این اعمال چه باید می کرد؟
حاکمیت خط به خط کارهایی را که علیه سران جنبش انجام داد اینجا هم تکرار کرد. ابتدا به امر و عمد نقش آنها را ندیده گرفت، سپس دست به تخریب مستقیم زد، و بعد از آن با پخش شایعات و شبهه و حمایت غیرمستقیم از مراکزی که به این اعمال دامن می زد سعی در کاهش دامنه نفوذ و بالطبع آن تاثیرگذاری آنها کرد. البته توجه شود که این کمک غیرمستقیم حتا با القای باورهای نادرستی هم می تواند صورت گیرد که بوسیله درز مصنوعی اخبار اشتباه انجام میگیرد: چنین اخباری افراد را به جایی می رساند که نتیجهای نادرست حاصل می شود که خود این نتیجه دقیقا همان چیزی است که حاکمیت آرزو دارد باشد.
نمونه کامل اجرای چنین پروژهای همین تشکیک گسترده بعضی از رسانهایهای مجازی و شخصیتهای حقیقی در مورد اصالت سایت کلمه است. مراکزی که دستهای از آنها اسیر بازی اطلاعاتی حاکمیت شدند و بخشی، واضحا با نیت قبلی به آن دامن زدند. مشکلی که با درایت حل و فصل شد، ولی آسیب پذیری شدید جنبش را در این زمینه نشان داد.
چنین اتفاقی، تلاش در جهت تشکیک و افتراق حاصل آن، نه اولین بار است که توسط حاکمیت انجام میشود و نه قأعدتاً آخرین بار، به یک دلیل ساده: هزینه آن برای حاکمیت بسیار کم است و در صورت موفقیت نتایج آن بسیار زیاد. این میان حاکمیت حتا احتیاج ندارد پاچههای شلوار خود را برای خیس نشدن حتا بالا بکشد، که مجریان آن بازیگران حکومت نیستند که اتفاقا کسانی هستند که یا مستقیم در بدنه مخالفین حضور دارند، یا بی جیره و مواجب حاضرند برای حاکمیت اجرای چنین کاری را بر عهده بگیرند. بحثی در مورد گروه دوم نیست که شرح وظایف مشخصی برای خود قائلند و نتایج مشخصی برای کارشان متصورند، همسنگری خود را با حاکمیت در پوششی زیبا از استدلالات می پیچند که البته مورد مصرفش فقط برای راضی نگاه داشتن خودشان است. چنین گروههایی با گذشت زمان و مشخص شدن اراده مخفی در ظاهر زیبایشان، از دایره تاثیرگذاریشان کاسته میشود، تا جایی که اسیر نوعی گفتمانی می شوند که هم گوینده آن خودشان اند و هم شنونده آن. ولی دسته اول، گروهی که واقعا در بدنه مخالفین حضور دارند، ولی مقطعی اسیر بازی اطلاعاتی حاکمیت یا تجمیع ادله نادرست می شوند، کسانی هستند که می توانند نقش تخریب کننده بزرگی بازی کنند. چه میتوان کرد؟ میتوان بسیار ساده توصیه کرد که عجول نباشند و هشیار، ولی کیست که معترف باشد که چنین نیست؟ اصلا موفقیت حداکثری چنین بازی از طرف حاکمیت در گرو این است که با طراحی مکانیسمی پیچیده، هوشیارترین بخشهای جنبش را به دام بیندازند تا حداکثر ضربه را بزنند. توصیه به هوشیاری یقیناً این اولین اقدام است، ولی آیا بهترین و موثرترین هم هست؟
تقویت اصیلترین تشکلها و هستههایی که مستقیما اصالت آنها تایید شده، و یا دامنه آسیب پذیری آنها از همه کمتر است تاثیرگذارترین کاری است که باید انجام شود. تشکل راه سبز امید تشکلی است که مستقیما توسط شخص میرحسین، و زیر نظر نزدیکترین اشخاص به ایشان طراحی و عملیاتی شد. افراد آن در امنیتیترین شرایط ممکن، کاملا مخفیانه فعالیت می کنند تا حداقل ضریب ریسک پذیری را برای اثرگذاری آن مهیا کنند. اصلا فلسفه تشکیل چنین تشکلی و معرفی آن در دو هفته منتهی به حصر مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی، نقش آفرینی به عنوان ستون محور پرهیز از افتراق جنبش بود و هست. تاییدهای مجزا رسانهایهایی مثل "کلمه" و شخص "امیرجمند" و "واحدی" بر صحت اصالت این تشکل جای هیچ تردید در مورد صحت آن را نمی گذرد.
توجه شود که متأسفانه کارکرد چنین نهادی در شرایط فعلی در گرو مخفی ماندن اعضای آن است، موردی که اگرچه در پارهای از مواقع ممکن است به مذاق بسیاری، به حق خوش نیاید، ولی اجبار شرایط دلیل برگزیدن آن است. و در پایان متذکر شوم که نقد و نقادی ویژگی ماست در مقابل جناحی که هر نقدی را تخریب میپندارد و در مقابل هر حرکت نقدی اسلحه میکشد. پرهیز از تخریب با فراموش کردن نقد که صیقل دهنده فعالیت چنین مراکزی است داستان متفاوتی است که باید بین آنها تمایز قائل شد، البته باید تفاوت قائل شد جفاهایی که بسیاری از دوستان کم لطف بنام نقد و به کام حاکمان مستبد ایران علیه ستونهای جنبش محقق می کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر