۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

ما در مقابل چشمان نیمه باز ندا، صورت خندان سهراب و صبوری یک ملت شهید داده مسئولیم


میرحسین و شیخ در جایی‌ که نمی‌دانیم کجاست در حصر کسانی‌ اند که بارها از تریبون‌های رسمی‌ خواهان اعدام‌شان شده بودند، امکان ملاقات با نزدیک‌ترین افراد خانواده‌شان را ندارند (غیر از یک مورد در مورد شیخ و دو بار در مورد میرحسین)، امکان ارتباط با دنیای خارج را ندارند و میزان اطلاعات ما از آنها محدود به چند گمانه زنی‌ غیر معتبر است. این آدم ربایی است و حقوقی که برای چنین فرد در حصری می‌توان متصور شد بارها کمتر از یک زندانی است که در زندان حداقل می‌توان به طریقی با دنیای خارج در تماس بود، نه اینکه چنین در بی‌ خبری غوطه ور باشیم.

ما چه می‌کنیم؟ میرحسین یک معترض ساده به شرایط نبود که پای به میدان بگذرد و دغدغه شخصی‌‌اش او را به چنین سرنوشتی دچار کند، داستان به طریقی دیگر بود که در انتخاباتی نامزد شد که در آن تقلبی در ابعاد کودتا انجام شد. کوتاه نیامد و ماند و هزینه چنین پای فشاری را پرداخت، هزینه‌ای که انگیزه آن تنها صیانت از خواست و رای ما بود و نه کسب کرسی دولتی با انگیزه‌ای شخصی‌ که اگر چنین بود پس آن پیام انصراف چه بود که فردای انتخاب به خامنه‌ای داد، به شرطی که انتخابات به مسیر مطمئن‌ترین هدایت شود. داستان اینگونه بود که میرجسین را ما آوردیم و ما در میانه میدان نگاه داشتیم و به هزینه دادن واداشتیم. تک تک ما مسئولیم، نه فقط در قبل میر و شیخ که در قبلا تک تک کسانی‌ که خون دادند، زندانی کشیدند، شکنجه شدند و آسایش‌شان را دادند.

ما مسئولیم، نه فقط در قبل حق شخصی‌ من و عزت انسانی‌ مان که در مقابل یک ملت شهید داده و زجر کشیده، در مقابل چشمان نمی‌‌باز ندا، صورت خندان سهراب و جوانی بر بعد رفته کیانوش. در مقابل همه بزرگی‌ محسن روح اامینی. چه می‌خواهیم بکنیم؟ می‌خواهیم اجازه دهیم تا مرثیه آخر را بر سر خاک آرمان‌هایمان بخوانند؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر