انتشار مصاحبهٔ منتشر نشده اقای شکوری راد و صحبتهای اخیر سید محمد خاتمی در جمع دانشجویان حول محورهایی مشخص، هماهنگ و متحد بود، محورهایی که میتوان آنها را راهبردهای عملیاتی اصلاح طلبان در آینده نزدیک دانست. بخشی از این محورهای مشترک در زیر خواهد آمد و در ادامه این نوشتار سعی خواهد شد مختصراً، دلایلی در تایید لزوم بیان و محور عمل قرار دادن آن ارائه شود. این محورها به ذیل زیر است:
عبور از نظام و سر دادن شعار سرنگونی به عنوان یک مطالبه، چه از حیث امکانات در دست مخالفین و چه از لحاظ نتایج احتمالی، از طرف مخالفین، نه شدنی است و نه مطلوب. در سه سال اخیر بخشی نه چندان بزرگ از بدنه معترضین در اختیار گروههایی بود که علنأ و عملا تبلیغ ساختار شکنی میکردند، بخشهایی که نتیجه عمل شان، به همراه بزرگ نمایی و تبلیغ حاکمیت این شد که ضررهای جبران ناپذیری به بدنه معترضین وارد گشت.
افق پیش روی اصلاح طلبان باید چیزی بیشتر از انتخابات پیش روی باشد، باید دورتر از آن را دید و برنامه ریزی کرد، به عبارتی باید در جهت تغییر فضا و شرایط و تعدیل فضای رادیکال و قطبی فعلی گام برداشت. جناحهایی در حاکمیت هستند که خواهان تداوم شرایط امنیتی فعلی اند، کسانی که به علت ماهیت امنیتی فعالیت هایشان، در شرایط غیر بحرانی باید ارکان قدرت را رها کنند و به پشت میز خود، در ادارات امنیتی و پادگانهای نظامی بازگردند. باید شرایط را بگونه تغییر داد که سکانداری آنها قابل توجیه نباشد، در چنین شرایطی هست که باز کردن گره انتخابات آسان تر خواهد شد.
مطالباتی هست که مقدم بر نفس انتخابات و تلاش برای شرکت در ساخت قدرت است. افراد زیادی در طول سه سال اخیر آسیب دیده اند و تعداد زیادی هستند که هنوز در زندان اند. آقایان میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی و زهرا رهنورد هنوز در حصری غیر قانونی هستند و قانون گریزی هنوز مشخصترین الگوی رفتاری حاکمیت است و از همه مهمتر، هنوز در اینکه حاکمیت میتواند یک انتخابات بدون تقلب برگزار کند شک هست. بین این مطالبات ارجح و مقدم بر انتخابات اند.
دلایل عقلی و اخلاقی زیادی میتوان در تایید این سه محور و لزوم اتحاد بر سر آنها بیان کرد. در ادامه سعی خواهد شد به اختصار و کوتاه تنها بخشی از آن را در غالب سه پاراگراف نوشت.
براندازی یک حاکمیت و از بین بردن ساختار و نظام یک کشور نه باید و نه میتواند هدف سیاسی قابل قبولی برای یک فرد، یا گروه سیاسی باشد ; عاقلانه است که هدف مفاهیم و ارزشهایی دیگری باشد ، چیزهایی همانند مردمسالاری، عدالت، بهبود شرایط اقتصادی و سیاسی و حتا نهادینه کردن سکولاریسم و لیبرالیسم. حول محور اینهاست که میتوان کار سیاسی موثر کرد از کلیت آنها دفاع کرد . در مرحله بعد یا زور فعالین به حاکمیتها میچربد و آنها تمکین میکنند و ظرفیتهای نظام این اجازه را میدهد که مطالبات آنها تامین شود که نتیجه آن میشود که نظام میماند و ساختار بهبود مییابد، شق دوم این است که نظام سرسختی نشان میدهد و این انعطاف را نشان نمیدهد و خواست و مطالبات عقیم میماند، در چنین حالتی این “تغییر ناپذیری” و “بی ظرفیتی” نظام است که زمینه ساز سقوط آن میشود. در کنار اینکه به هر حال حکومت فعلی حاصل تلاش جمعی یک نسل در غالب انقلابیون و جانفشانی نسلی دیگر، در غالب رزمندگان جنگ تحمیلی بوده است، نمیتوان به راحتی از آنها عبور کرد و حرف از انقلابی دیگر زد. و در نهایت، فعالین سیاسی برای تغییر در ساخت قدرت باید به زبان قدرت سخن بگویند، نباید آرمانهایشان را بجای مطلوبهای سیاسیشان بیان کنند. در شرایط فعلی و با توجه به سرمای گذاری عظیمی که حاکمیت در بخشهای امنیتی و نظامی کرده، امکان حدوث براندازی امری است دور از ذهن، آنهم با توجه به امکانات ضعیف اطلاع رسانی مخالفین، نتیجتا بیان آن و هدف قرار دادن چیزی نیست غیر از اسیر شدن در آرمانهای نشدنی و پرهیز خودخواسته از انتخابهای ممکن برای بهبود شرایط. آنچه که شدنی به نظر میرسد این است که حتا تغییر خواهان رادیکال هم اسلحهها را به زمین بگذرند و به حمایت از نیروهای واجد ظرفیتهای انسانی و قادر به ایجاد تغییر وارد میدان شوند، وگرنه تشتت قویترین اسلحه حاکمیت برای سرکوب مخالفین است.
چیزی که مسلم است این است که شرایط فعلی کشور در بخشهای مختلف، اگر نگوییم فاجعه بار است، ولی از مطلوب فاصله زیادی دارد. رفتارها و روندهای در پیش گرفته توسط مسئولین وقت نیز بگونهای نیست که امیدی به تغییر داشته باشیم. ضروری است که برای تغییر شرایط از همه ظرفیتهای مدیریتی کشور استفاده شود، ولی این ممکن نیست مگر در سایه تغییر شرایط قطبی فعلی و آرام کردن فضای فکری حاکم بر ذهن حاکمان و باز کردن دایره محدود خودی و غیر خودی. تنها در این صورت هست که میتوان امید داشت که از بحرانهای فعلی با حداقل هزینه عبور کنیم. از آن طرف شخصیتها و گروههای زیادی هستند که حفظ منافعشان در گرو تداوم شرایط امنیتی فعلی است، کسانی که به تعبیر آقای شکوری راد با عوض شدن شدن شرایط باید به سازمانهای امنیتی، یا پادگانهایشان بازگردند و علی القاعده این مطلوب آنها نیست. برای حضور موثر در ساخت قدرت باید آنها و اعمالشان را مدیریت کرد، باید با عقلای آن بخش گفتگو کرد و اقدام به تاثیر گذاری کرد. عوض کردن این شرایط یک سمته نیست؛ باید دو سمت بخواهند و عملا گام بردارند، باید دو سمت دیدگاههای افراطی و رادیکال را به حاشیه برانند. به جرات میتوان گفت که اصلاح طلبان و معترضین و منتقدین در سه آخیر سهم خود را در این زمینه پرداخته اند و این نوبت حاکمیت است که با نشانههایی عملی، امکان تغییر فضا را ایجاد کند .
“انتخابات” تنها یک گذرگاه است، نباید سرنوشت یک جناح سیاسی و یک گفتمان اجتماعی را به آن گره زد. حفظ هویّت سیاسی، اجتماعی و پرداختن مطالبات ریشهای تر ، مقدم به نفس شرکت در انتخابات است. حاکمیت موفق شده که اصلاح طلبان را از عرصه قدرت اخراج کند، ولی چنین توفیقی را در عرصه اجتماع نداشته و ندارد، شرکت غیر مشروط و ضعیف اصلاح طلبان در این عرصه این امکان را به تمامیت خواهان میدهد تا گامی بزرگ در جدا کردن بدنه اجتماعی از فعال اصلاح طلب بردارند، چیزی که اگر نیک بنگریم نه به نفع خودشان هست و نه مجموعه نظام، چرا که این نیروی اجتماعی قابل جذب توسط هیچ کدام دیگر از جناحهای داخل نظام نیستند، قطع امید آنها از اصلاح طلبان یعنی قطع امید آنها از نظام. اصلاح طلبان باید افق دید خود را فراتر از انتخابات بگذرند و تحلیلهای خود را مبتنی بر آیندهای دورت از آن بگذرند، در ضمن اینکه با رصد شرایط و در صورت دیدن نشانههایی از تغییر رفتار حکومت در محورهایی که اعلامی، میتوان به حضور در انتخابات نیز امید داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر