
۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه
من اين بت پرستي را به هر ژست روشنفکري ترجيح ميدم

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
این تاریخ است - روایتی از آنچه که ابراهیم یزدی در مدرسه علوی انجام داد

اما کسی نه می توانست جلو دستگیری ها و تحویل ها را بگیرد و نه کسی می توانست هراس و بلاتکلیفی آن ها را چاره کند که در کلاس سوم کت بسته بودند و آیت الله ربانی شیرازی شده بود مسؤولشان. تا خبر رسید عکاسی ها و شماره دادن ها به سفارش شیخ صادق خلخالی است که به سخنان تند و آتشین در همان چند روز شناخته شده بود. به لحظه ای خبر صدور حکم اعدام برای چهل نفر در شهر پیچید و مخابره شد به جهان. چنین بود تا دکتر یزدی از اتاق محل سکونت آیت الله خمینی بیرون آمد و خبر داد که چنین نیست و کسی اعدام نمی شود و دادگاه های انقلابی هنوز تشکیل نشده اند. اما در همان لحظه خلخالی در طبقه بالا چند خبرنگار را جمع کرده بود و وعده می داد دست کم سی تن راهی شوند و مژده می داد به شهرهای دیگر که بزودی می آیم. همه در هیجان اعدام هائی بودند که خبرهای نقیض درباره اش می رسید. به چشم دیده می شد که سرنوشت آن جمع پریشان و منتظر به موئی بسته است. خلخالی می رفت در اتاق و بیرون می آمد شادمان مژده شبی سی اعدام می داد و دکتر یزدی در مقام معاون نخست وزیر می رفت و نیم ساعت طول می کشید باز می آمد و تکذیب می کرد. به چشم می شد دید که گروه های سیاسی هوادار خلخالی بودند. جوخه اعدام وی هنوز تشکیل نشده بود دویست سیصد داوطلب داشت، نام نویسی ها شروع شده بود. روزنامه های عصر بیرون آمدند و سی عکس را با شماره چاپ کرده بودند. یواش یواش دو سه خانواده از محبوسین رسیدند و با احتیاط می گریستند و کار را تمام شده می دیدند. اما با واکنش تند کسانی که تازه از زندان های ساواک بیرون آمده بودند مجالی برای ماندن و جنازه خواستن خانواده زندانیان تازه نبود. باز در همچنان باز و بسته می شد و خبرهای نقیض می رسید. تا وقتی که قطعی شد که به اصرار دکتر یزدی و درخواست مهندس بازرگان، با وجود تمام تدارکات فقط چهار تن، آن هم نظامی، امشب اعدام می شوند. خلخالی به غضب قهر کرد و برای دکتر یزدی هم خط و نشانی کشید به صدای بلند. پدر رضائی ها که قرار بود برای سی اعدامی لحظه قبل از تیر سخن براند قهر کرد و گفت برای چهار تن صرف نمی کند [درست به همین لفظ]. در این لحظه من شنیدم که دکتر یزدی که روی لبه پله ها نشسته بود و از خستگی پیدا بود که دارد از دست می رود، گفت باید بمانم و مطمئن شویم زندانیان به محل امن منتقل می شوند.
......