رسانههای مستقل شاخکهای پیامگیر جامعه اند، در شرایط نرمال به مانند اعصاب این پیکر عمل میکنند که با انتقال اخبار و در ارتباط قرار دادن اعضای مختلف امکان ادامه هیات را برای پیکر به عنوان مجموعهای بهم مرتبط ایجاد میکنند، اگر جایی نقضی یا نقصی باشد عیان میکند و اگر جایی نیازی به ارتباط باشد اعمال میکنند، درد هم گاهی ابزار دستشان است تا به واکنش منتهی شود، البته اینها آنجا محل ارزش است که اصلا رفع نقض و نقص هدف باشد و مرکز فرماندهی جامعه چنین کارکردی را مطلوب بداند. این داستان کشور و حاکمیت و جامعههای مختلف، فارغ از موقعیت جغرافیایی یا نوع فرهنگ حاکم بر مردمشان هم هست: رسانههایی که در اصیلترین حالت خود خود باید مجاری باشند برای بیان نقصها و مشکلات به قصد رفع آنها، مجاری باشند برای بروندهی انتقاد ها، انتقادهایی که نباید هزینهای در پی داشته باشد. ولی در حاکمیتی و دورهای که حذف نهادهای نظارتی یک اصل حکومت داری است و به حاشیه راندن و محدود کردن و در قید نهادهای انتسابی درآوردن نهادهایی که در ارتباط بیشتر با مردمند یک رویه پذیرفته شده است حکایت رسانهها و برخوردی که حاکمیت با خبررسانی مستقل و احیانا انتقادی میکند خود حکایت غمباری است که نیاز به شرح ندارد. در چنین شرایطی طبیعی است که حاکمیت هر گونه خبررسانی غیر منطبق با منافع خود را اقدام بر علیه امنیت خود بداند و خود را مجاز بداند که همان برخوردی را با ایشان کند که با دشمنان مسلح خود میکند. حال این مقدمه اظهر منع الشمس را گفتیم تا به چه برسیم
در ادامه اظهارنظر و جبهه گیریهای مختلف بر لهٔ یا علیه اختلاس اخیر ایران، آقای خامنهای ضمن تاکید بر مقابله با این حادثه و پیشگیری از حوادث مشابه (نقل به مضمون)، در مقام دستور به رسانهها رهنمود کردند که "بیش از این نباید به جنجال و هیاهو درباره این ماجرا ادامه دهند"، البته مصادیق این "جنجال" و "هیاهو" رو ذکر نکردند، ولی اگر فرض را آن نوع خبررسانی که رسانههای داخل ایران تا الان کرده اند بگیریم، مرز و حدود آنچه که ایشان "جنجال و هیاهو" خوانده اند مشخص میشود. خبررسانی که با بستن تقریبا همه رسانههای مستقل و حصر و حبس و تبعید همه خبرنگاران منتقد بیشتر به شبحی میماند که آزارش حتا به مدیر کل فلان منطقه هم نمیرسد، چه برسد به هیاهو کردن بر علیه مراجعی که قادرند چنان دستشان را تا آرنج در بیت المال کنند و چنان غنیمتی ببرند که انسان انگشت بدهان تنها صفرهایش را بشمرد. با این اوصاف شاید بتوان نتیجه گرفت که آقای خامنهای یا همین خبررسانی تاحدودی عقیم و کم خاصیت را هم برنمیتابد و رویای حتا بدتر و سیاه تر برای افرینش فضایی کنترل یافته تر در سر میپروراند، یا علاجی بیش از وقوع کرده است، وقوع واقعهای که برای چنین حاکمیتی، با چنین شرایطی شاید مصیبت ارزیابی شود که مگر میتوان کوچکترین چراغ و نوری را تحمل کرد؟ آنهم در شرایطی که از که از وزیر کشورش گرفته تا رئیس فلان بانک و فلان باشگاه ورزشی را گروهی نظامی تشکیل میدهند که عادت کرده اند که امر بشنوند و امر کنند، از رئیسی و بر مرئوسی. در چنین شرایطی اصلا "پرسش" محلی از بیان دارد؟ که مگر سریع که درد نمیکند را مگر دستمال میبندند که کیست که فراموش کرده باشد حمسه و نقشی که رسانهها در فاشگویی قتلهای زنجیرهای داشتند؟ کیست که فراموش کرده باشد رسانهها چگونه گام به گام خلوت آقایان را به هم زدند تا جایی که همین آقای خامنهای شمشیر بر کمر جابجا کرد و فرمان به برخورد داد؟
شاید عبث باشد مخاطب قرار دادن حاکمیت و در راس آن لابد فرمانده کل قوای آن که: آقایان، آنچه را که شما امروز کشف کردید رسانهها و اصحاب آن سالهاست میدانند، سالهاست گلوی خود را پاره میدهند و فریادش میزنند تا گوش شنوائی پیدا شود، سالهاست که بحث این رانتها که دیگر از استثنا به قاعده تبدیل شده نقل رسانههای مجازی و اگر امکاناش باشد رسانههای غیر مجازی داخل ایران است، آنچه که امروز از دهان قوه قضاییه در پی اختلافات روزافزون شما به مصلحت بیرون میاید نقل یک حدیث تکراری است، با این تفاوت که اینک مصلحت ناشی از اختلافات فیمابین پای قوه قضاییه را به میدان افشاگری کشانده، وگره کیست که ندادند که اگر احمدینژاد مشایی را به حکم "آقا" به کناری مینهاد کماکان میتوانست با طیب خاطر اطرافیان فاسد خود را تغذیه کند، کیست که شک داشته باشد که تک تک این مشکلات همیشه، حتا آن دوران که نظر شما در مقام مقایسه با هاشمی، به آقای احمدینژاد نزدیکتر بود باز هم بود. که آقایان، اینکه از روز اول آگاهی از حادث شدن چنین حوادثی ما را به میانه میدان کشند و آنگاه شما در مقابل ما قرار گرفتید.
گفتید که هیاهو نکنند، سوال من این است که مگر توانی در تنشان مانده که هیاهویی هم بتوانند بکنند؟ مگر چیزی برایشان گذشته اید که جنجال که هیچ، گفتگویی بی هراس بتوانند به راه بیندازند و لانه دشمن نام نگیرند؟ اصلا مگر شما فضایی برای نه فریاد، که بیان کاملا آرام و بدور از جنجال و نه حتا مخالف، که رگهای از انتقاد را گذشته اید؟ نگاهی به دستاندرکاران روزنامههای سالهای اخیر بیندازید و اگر وقتی دارید به لیست زندانیان، یا تبعیدیهایی که ناچار شده اند از همه چیزشان بگذرند و کوچ کنند در ناکجا آبادی که نه متعلق به آنند و نه از حضورشان استقبال میشود؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر