مشکل اصلی سردمداران فعلی ایران تخصص و کارشناسی و کارشناسان است، مشکل این است که اگر سیاستمدار عرصه اعلام نظر داشته باشد, کارشناس امکان اعمال نظر داشته باشد، دین شناس بتواند دین را معرفی کند و اقتصاد دان افسار اقتصاد کشور را در دست داشته باشد و حقوقدان سکاندار قضاوت و وکالت شود که دیگر جایی برای اینها نمیماند، در چنین سیستمی مثلا جای احمدی نژاد یا علی آبادی یا حتا کسی مثل عباسی کجاست؟ در چنین سیستمی چگونه میتواند کسی مثل سلحشور کاره ای بشه در سینما؟ یا مثلا آقای خامنه ای در کجای جغرافیای اسلام شناسی جای خواهد گرفت؟ در چنان سیستمی که امثال سیف زاده و کاتوزیان بتوانند آزادانه حقوق کشور را نظارت کنند چگونه میتوان کسی را ماه ها بدون جرم در بازداشت نگاه داشت؟ کجا میتوان در چارچوبی که محیط زیست ان کارشناس گرا است یک لوله نفت از میان حفاظت شده ترین منطقه طبیعی کشور کشید؟ کجا میتوان وقتی مدیری مثل صفایی فراهانی وجود دارد کسی مثل علی آبادی عرصه عمل داشته باشد؟نه خاتمی، نه سیف زاده، نه صفایی فراهانی و نه کسی مثل شبستری، که مشکل اصلی این حاکمیت کارشناس و افرادی هستند که به کارشناسان عرصه عمل میدهند
۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه
برای آریا آرام نژاد - فرصتهایی برای افرینش اسطوره
یادش به خیر، سالهای پیش خروجی زندانهای جمهوری اسلامی تنها اعتراف بود و اظهار ندامت از کارهای نکرده و تصویر معترفانی با قامتی خمیده و اندکی تکیده. هر چند حتا در آن سالها نیز زندان سیاسی رفتن حرمت داشت و زندانی سیاسی شدن احترام، ولی به هر حال برگهای بود که با صدایی لرزان در مقابل دوربین رسانهها خوانده شود تا گروهی اندک از مردم را اقناع کند. ولی داستان امروز حدیثی دیگر است که زندانهای حاکمیت شده جایگاهی برای افرینش قهرمانان که سرافکندگی را حتا در بیدادگاهها و در مقابل ناداورانی که لباس مقدس قاضیان را غصب کرده اند تاب ندارند، به جای دفاعیه بیانیه مینویسند و خطابه میدهند و حکم میپذیرند و بدین وسیله مرز می گسترند.
آریا آرام نژاد تنها یک جوان است، از خیلی جوانانی که نه سیاسی اند و نه توشهای برای آن دوخته اند، نه نامی دارند و نه چشم داشتی بر این عرصه ، انتخاباتی شد و تقلبی صورت گرفت و مردمی که با مطالبهای نه چندان بزرگ پا به میدان تغییر گذاشتند و حاکمیتی که فکر کرد میتواند با نشان دادن مشت آهنی و سرنیزهای و صدای گلولهای قائله را ختم به خیر خود و سکوت جامعه کند، تمامی داستان قرار بود همین باشد که سرنوشت بازی دیگری رقم زد که ماهها حدیث کشور خون بود و مردمی که با سلاح سکوت در برابر سفیر گلوله مقاومت کردند و ریزشهایی که هر کدام تن قائدشان را میلرزاند، حدیث تشتّت بود و لرزههایی که هنوز تن حکومتشان از از خلاصی نیافته، مردمی از جنس پدران و ماداران و برادران و خواهران ما، دانشجو، کاسب ، کارمند یا حتا بیکار که چیزی که دور هم جمعشان کرده بود مطالبه یک حق بود، نه حتا انتخاب یک فرد!
آریا آرام نژاد یک فرد از خیل همین مردم بود که تنها انعکاسی بود از یک واقعه در قالب یک سرود، به زندان افکندنش و یک فرصت آفریدند تا قهرمانی جدید سر در بیاورد. فرصتی که پیش از آن محمود وحید نیاها از آن استفاده کردند تا حنجره شوند برای سخن و مطالبه آنچه که مردم به دنبال آن پای در کارزار نهادند. آریا نه از جنس سحرخیز قهرمان است و نه از جنس تاج زادهای که آوازه مردیش شهره کوی عاشقان است، آریا از جنس ما است، یک جوان از یک پهنه که نه سیاسی است و نه آرزوی ماندن در میانه این وادی!
آریا تنها یک نام است، یک نماد از خیل بزرگ قهرمانان که بسیاری حتا نام آنها را نمیدانند، نمادی برای مردمی که هر کدام یک قهرمان اند؛ به میانه میدانی پای نهادند که از فرجام تلخ آن با خبر بودند، میدانستند و آمدند و جنبشی آفریدند که برخلاف اسلاف خود پیروزی را بر خط خون نجست و به قانون حریف تن در نداد.
اشتراک در:
پستها (Atom)