۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

دستان ما و بیماری کهنه ما

داستان استبداد در ایران زمین حدیثی است بس کهنه. به قدمت همه تاریخ که اگر بکاویم شاید بیابیم حکومت‌های قدرت مند و نه ملت قوی و گاه گاهی حاکمانی عادل و معمولان ظالم، از خسرو پرویز شروع کن تا محمد علی‌ شاه و محمد رضا شاه و خامنه‌ای که شاید تنها لقبی عوض شده باشد که داستان همان داستان است و محتوا همان محتوا، روایت تحدید مردم که هیچ حاکمی، مردم قدرت مند که به کاهش استیلای خود بینجامد را بر نمیتابد و آزاد مردانی که همیشه ایستاده اند، گاها بلند آواز و معمولان بی‌ نام و نشان ، در کوی و برزن بدون هیچ چشم داشتی، تنها به سبب آنچه که بنای جامعه‌ای آزاد تر مینامنش، جان بر کف، علم مخالفت بر دوش حمل میکنند. مردمانی که ابا ندارند از پرداخت آنچه باید بپردازند، مال، خون، عمر، فرزند، هر چه که باشد.

اما این پهنهٔ بیمار از استبداد سالیان دور، چند صباحی است که دیگر مانند سابق نیست، رنجور، نزار و از همه بدتر راضی‌ به بیماری. چند مدتی‌ است که چشم گشوده و مینگرد که اولی‌ شرط آگاهی‌ نگریستن است. کوتاه مدتی‌ است که اراده کرده که به پا خیزد و حکومت، این سود برده رخوت ملت، نگران چشم میچرخاند تا بیابد هر وسیله‌ای که بتوان این بیمار را به بستر برگردانید. زنجیر‌های زنگار بسته سالیان دراز بی‌ تحرکی و نه هماهنگی‌ اعضای این بدن که سالهاست رنگ یک حرکت هماهنگ را به خود ندیده و بدون تمرین حرکات ناموزون و ناکارا. حرکت هماهنگی‌ می‌خواهد و هماهنگی‌ رهبری. داستان جنبش ما هم داستان همین بیمار است، چشم گشود ایم به اطراف مینگریم، میخواهیم حرکتی کنیم ولی‌ .... .

جنبش آغاز شده و برگشت غیر ممکن،. دانایی یک مسیر یک طرفه است که هنگامی که آگاهی‌ حاصل شد برگشت غیر ممکن است و به همین سبب است که آگاهی‌ اولین حقی‌ است که توسط حکومت‌های ظالم از مردم سلب میشود، ابزارهای اطلاع رسانی محدود میشود، مساجد و معابد را جایگزین مدارس میکنند و خرافات را جایگزین علم، کوتاه قامتانی که ادعای فضلشان گوش فلک را کر کرده عرصه را بر رهبرانی که لازمه هر حرکتی اند تنگ میکنند و بدین سان استیلا خود را تضمین میکنند.

داستان این بیمار داستان جامعه ما است، اعضا ماییم، میخواهیم حرکت کنیم، هماهنگی‌ میخواهیم، هماهنگی‌ رهبری می‌خواهد، رهبرانی که به پشتوانه ما در پی‌ احقاق حقوق ما باشند، به پشتوانه حرکت پایدار ما، پیشاپیش ما خواست‌های ما را فریاد بزنند که کاهلی هر طرف به ناکامی می‌ انجامد.

موسوی، خاتمی، کروبی و همه آزاد مردانی که در زندان یا بیرون زندان نقش رهبری این حرکت را پذیرفته اند و مایی که در نقش موتور محرکه این حرکت قبول نقش کرده ایم دو طرف این داستانیم، به حمایت یکدیگر سخت محتاج. بر ماست که از عقایدمان، افکرمان، نظراتمان و توانمندی‌هایمان محرومشان نکنیم و به سان فرمان از عملمان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر