۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

آقای خامنه‌ای پایه را هدف گرفته: دانشگاه


در جواب یکی‌ از دوستان که معتقد بود که آقای خامنه‌ای به سبب آنچه مصلحت میداند چشم بر بعضی‌ فساد‌های روی داده بسته باید بگویم شواهد و قرائن من و کسانی‌ همانند من را متقاعد می‌سازد که ایشان منبع و ابشخور اصلی‌ این فساد‌ها هستند و همه این جنایات به طور مستقیم و یا غیر مستقیم از ایشان ریشه می‌گیرد. صحبت‌های دیروز ایشان من باب لزوم بازنگری در تدریس علوم انسانی‌ و نگرانی از حجم وسیع اقبال عمومی‌ در این حوزه و یک مقایسه اجمالی با متن از پیش تهیه شده اعترافات آقای حجاریان هر انسانی‌ را به یک نتیجه منتهی‌ می‌کند: یک مرجع در پشت این دو عمل قرار دارد. ایشان پایه را هدف گرفته، قصد دارد دانشگاه، دانشجو و علم را از محتوا خالی‌ کند و این به معنی‌ برنامه ریزی برای یک هدف بلند مدت است. آقایان موسوی، خاتمی، کروبی، رفسنجانی‌ و همهٔ آزاد اندیشان، این زمان تکرار نخواهد شد، گذر آقای خامنه‌ای به مرحله بعد به معنی‌ تمام شدن همهٔ آرزوهای ما در جهت بنیان یک جامعه آزاد و دموکراتیک است، پیروزی ایشان در این برهه به معنی‌ ورود به یک مرحله بدون بازگشت است، ایشان دیگر این اشتباه را تکرار نخواهد کرد که فرصت مشارکت را به ما بدهد، به هوش باشیم

هماهنگی‌ بین اعترافات حجاریان و سخنان دیروز خامنه ای، آغاز فاز دوم کودتا


دوستانی که خواهان مبرا کردن خامنه‌ای از اتفاقات، جنایات و محاکمه‌های اخیرند لطفا به هماهنگی‌ مطالب به کار رفته در متن طراحی شده اعترافات ساختگی حجاریان و سخنان خامنه‌ای در جمع برخی‌ اساتید در مورد لزوم بازنگری در علوم انسانی‌ و نحوه آموزش توجه کنند. فاز دوم کودتا آغاز شد، تصفیه و خشک کردن هر آنچه که ممکن به بروز مجدد اتفاقات اخیر بشه: آگاهی‌ و هر آنچه که ممکن موجب پیدایش و رشد آن بشه

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

آیا باید از نظام عبور کنیم؟


ا

از نظام عبور کنیم؟ سوالی که مدتهاست ذهن کسانی‌ همانند من رو مشغول ساخته و دقیقا از فردا روز انتخابات به کرار این سوال را از خود پرسیده ایم بی‌ نتیجه و تنها جواب را فقط به تاخیر انداخته ایم، کسانی‌ همانند من، نه دلبسته نظام که ناامید از گزینه‌های دیگر، کسانی‌ که مشکل کار را نه از نظام و ساختار‌های شکل گرفته بر آن که از مردم و فرهنگ و مولفه‌های فرهنگ ساز و حکومت سازی می‌دانند که ذاتی مستقل از نوع حکومت دارند، که در هر نوع حکومتی، هنگامی که بستر را مناسب بیابند رشد میکنند، شاخه میگسترند و در نهایت وجود خود را به حکومت تحمیل میکنند. استدلال‌های ما برای عدم گذر از نظام و اتفاقا تلاش در جهت حفظ آن، غیر از مورد بالا، اعتقاد به وجود سطحی از دموکراسی، هر چند ابتدایی، در قانون و ساختار شکل گرفته در آن و در عملکرد بیرونی آن بود، نه آنقدر کافی‌ که به رضایت عمومی‌ در بین مردم و روشنفکران منتهی‌ شود و نه آنقدر ناچیز که به اخراج بخشی از بدنه نیروهای فعال متعهد به دموکراسی از داخل مجموعه شود که با وجود اتفاقات اخیر (۱) خود به خود منتفی است. بعد از گذشت این دو ماه و نظاره این رویداد ها، بر کسانی‌ همانند من اثبات شد که این نظام، با وجود تقسیم فعلی‌ قدرت بین شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی مختلف (که هر کدام بیانگر و نماینده دیدگاه خاصی‌ نسبت به گزاره‌هایی‌ همانند مردم، قدرت، روابط بین آنها و ...) فاقد ظرفیت ایجاد بستر مناسب برای رشد مردمسالاری در هر سطحی است این نتیجه گیری کسانی‌ همانند من را به گزینه‌ای به نام عبور سوق میدهد. در کنار این نتیجه گیری، مورد دیگری که نقشی‌ به سزا در فرآیند تصمیم سازی ایفا می‌کند احترام به تشکیلات و تصمیمات منتج آن است، احترام و تعهدی که به ترتیب زمانی‌ ابتدا ما را به شرکت در انتخاباتی که قویا در صحت آن شک داشتیم کشاند و سپس حمایت از شخص خاتمی، حمایت از موسوی (یا کروبی و یا هر گزینه دیگری)، عدم قبول نتیجه اعلام شده توسط دولت کودتا، انجام اعتراض‌های مسالمت آمیز و استمرار آن تا بدین جا وادار کرد. ما آگاهیم که اگر تغییری شدنی باشند تنها در پناه یک کار گروهی امکان پذیر است و معتقدیم که اینکار تنها در پناه همکاری مردم و رهبرانی که برایند و عملگر یک اتاق فکر متعهد به آرمان‌های جنبش هستند صورت خواهد پذیرفت. این همکاری یک پروسه طولانی مدت است (۲) در این مورد طرفین باید به نظرات و تصمیمات یکدیگر احترام بگذارند، رهبران بپذیرند که اصل خواست و خواهش مردم است و مردم بپذیرند که نهاد تصمیم ساز آن اتاق فکر و رهبران منتج آن هستند که در برهه فعلی‌ هنوز این تشکیلات با توجه به هزینه‌های موجود به گزینه عبور از نظام با وجود نزدیکی‌ نرسیده که این بزرگترین دلیل کسانی‌ همانند من است برای عدم عبور با وجود همه این اتفاقات. موسوی، کروبی، خاتمی و نهاد‌ها و تشکیلاتی که اعتراض‌ها و به طور کلی‌ جنبش را نمایندگی‌ میکنند هنوز آشکارا به عبور نرسیده اند و هنوز معتقدند که قادرند روابط درون حکومت را به سمتی‌ سوق دهند که به بر آورده شدن خواست مردم منتهی‌ شود و این بزرگترین حجت من و کسانی‌ همانند من است برای ملتزم ماندن به ساختار و این التزام هیچ مغایرتی با تلاش در جهت متقاعد کردن تشکیلات به انجام آن در آینده ندارد.

۱- نظام احساس کرد که هزینه‌های نشی‌ از تلاش در جهت حفظ چهره دمکراتیک نظام به نتایج آن نمیارزد، یک تصفیه حساب بزرگ انجام شد و مجموعه نیروهای مخالف تصفیه شدند

۲- حریف هم آگاه است که به شکست انجامیدن این روند، تنها در سایه شکست این همکاری امکان پذیر است و تمام تلاش خود را در جهت آن به کار خواهد بست

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

آقایان تاج زاده، صفایی فراهانی، رمضان زاده، بهزاد عزیز، ......




آقایان تاج زاده، صفایی فراهانی، رمضان زاده، بهزاد عزیز، باستانی، عرب سرخی، جلایی پور، و حجاریان بزرگ، شما برندگان این بازی خواهید بود. چرخش روزگار بر مدار عدالت خواهد بود و روزی خواهد رسید که در حالی‌ که دوستارانتان بر دورتان حلقه زده اند روایت این نمایش احمقانه را بازگو خواهید کرد. تاج زاده عزیز، نم اشک لیاقت تو نیست که هنوز آرزوی دیدن صورت برافروخته و شنیدن سخنان آتشین تو را بر دل‌ دارم. صفایی فرانی، بزرگ مرد، این تو نیستی‌ که سرت باید بر زمین باشد، گردن بیافراز. و حجاریان، اظهار نامه مضحک را همه خواندند و همه در دل‌ به حماقت نگارنده خندیدند، همانند تو، که آگاهی‌ از آینده محتوم آن چیزی که به زودی بر سر اینان خواهد آمد

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

میزان تاثیر گذاری افشاگری به مقدار انعکاس آن است، دوستان دست به کار شویم


یک هفته خوب را گذروندیم، هفته‌ای که گام‌های بزرگی‌ در راه اون آرمان‌هایی‌ که در قالب جنبش نوپا و بالغ مون تعریف شده ورداشتیم، از پایمردی کروبی در راه احقاق حقوق ستم دیدگان و بازگویی بخشی از جنایات رفته در جریان روزهای ابتدایی جنبش و پشتیبانی‌ جنبش‌ها و اشخاص مختلف (موسوی، مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی و کارگزاران) و وارد شدن بخشی دیگر از بدنه جنبش و بر عهده گرفتن قسمت دیگری از این مهم که با ارائه اسناد دفن مخفیانه بخشی از اجساد شهدای جنبش در قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا توسط پایگاه اطلاع رسانی نوروز (نزدیک به جبهه مشارکت) که منجر به کاهش فشار‌ها بر شیخ و بلطبع افزایش فشار‌ها بر بخشی از حکومت (۱) که مجری این جنایات شد (که بد سلیقه گی است که این را خارج از تقسیم کار و هماهنگی‌ رهبران جنبش بدانیم) بگذریم، تلاش در جهت وارد کردن جدی تر روحانیت قم و نجف و انتشار راه اندازی پایگاه اطلاع رسانی میر حسین اقدامات جدیدی است که نوید بخش باز شدن راه‌های جدید در زمینه پیشبرد اهداف مان است. طی دیدار آقایان کرباسچی و نوری با آیت الله منتظری و در پی‌ آن دیدار با آیت الله شهرستانی، (نماینده آیت الله سیستانی، بزرگترین مرجع حال حاضر تشیع) و درخواست در جهت ایفای نقش فعال تر روحانیت آگاه، حکومت با معضل جدیدی به نام مرجعیت مواجه خواهد شد. قم و نجف هنوز منبع بزرگ مشروعیت بخشی برای بخش بزرگی‌ از نیرو‌های فعال در حاکمیت فعلی‌ جمهوری اسلامی است و در دست گرفتن این قسمت ضربه‌ای جبران ناپذیر به تمامیت خواهان وارد خواهند کرد.

اطلاع رسانی و ایجاد شبکه‌ها و کانال‌های ارتباط دهنده بین رهبران و اتاق‌های فکر و بدنه مردمی جنبش از ضرورت‌هایی‌ است که از همان روزهای اول موسوی و دیگر رهبران بر آن تاکید کردند و متاسفانه حریف از آن غفلت نکرد. در پی‌ از کار افتادن سایت کلمه و قلم و در پی‌ آن توقیف اعتماد ملی‌ و دستگیری و تحت فشار قرار دادن روزنامه نگاران و فعالین عرصه خبر رسانی نگرانی‌هایی‌ در این مورد ایجاد شد که با انتشار راه اندازی پایگاه جدید اطلاع رسانی اندکی‌ (و تنها اندکی‌) التیام یافت. که البته ما آگاهیم که این اقدامات رهبران باید با گام‌های مستمر ما همراه شود تا حداکثر کارایی‌ به ثمر آید. و چیست وظیفه ما در این بزنگاه حساس: میزان تاثیر گذاری افشاگری در مقدار انعکاس آن تعریف میشود، اطلاع رسانی کروبی و مشارکت در مورد جنایت حکومت هنگامی به ثمر خواهد نشست که انعکاس حد اکثری داخلی‌ و در پی‌ آن بین المللی به دنبال داشته باشد و در این بزنگاه نبود رسانه‌های پر مخاطب، هر کدام از ما باید نقش یک رسانه را بازی کنیم و اطرافیان و دوستان و خانواده حوزه این رسانه، تلاش در جهت حداکثر تاثیر گذاری ما با این حوزه بزرگترین کمکی‌ است که به پیشبرد جنبش میتوان کرد. این مورد در ارتباط با پایگاه اطلاع رسانی جدید کلمه هم صدق می‌کند، معرفی‌ و ارتباط دادن بدنه پایین دست جنبش به این رسانه موجب هماهنگی‌ حداکثر این دو بال جنبش و بازدهی بیشتر آن خواهد شد

۱- در پی‌ یکدست شدن حکومت، کم کم باید این کلمه (بخش تمامیت خواه حکومت) با کلمه حکومت جایگزین شود

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

رنگ قرمز و دود، تم ضجه و روایت انگیزه من


امروز داستان اون جوونکی رو خوندم که چشمش رو تخلیه کرده اند، دیروز هم روایت، روایت تجاوز بود و روزهای قبل، داره چشم هام سیاهی میره.۱ هفته، یک ماه، ۲ ماه، نمیدونم، الان چند وقته که ورق برگشته و زندگی‌ واسمون معناش فرق کرده، دیگه هیچی‌ مثل سابق نیست، نه زندگی‌ کردنمون، نه درس خوندنمون و نه حتا تفریح کردنمون. دیگه یادم رفته آخرین باری که از ته دل‌ خندیدم که همیشه غبار یک اندوه، یک حسرت یا چیزی شبیه یک سایه صیقل اون رو کدر کرده. کم کم داره یادم میره آخرین باری که با گشاده روی یادگار‌های شادی هام رو به رخ بقیه کشیدم که انگار خجالت می‌کشم، از چهره‌های خونین و بدن‌های باتوم خورده، از چهرهٔ نقش شده به آخرین لبخند اون جوونک با لباس سبز قبل از اینکه جسدش به خونوادش تحویل داده بشه و از صدای ضجه تک تک اون کسایی‌ که یه نفر رو دادند، به خدا خجالت می‌کشم، احساس گناه می‌کنم. هر چی‌ فکر می‌کنم نمیفهم که چرا باید یک عده شادی رو از بقیه دریغ کنند که زندگی‌ جای خودش، نمیفهم که چرا باید گروهی به پشتوانه ابزاری که دارند (و مسلما آگاهند که عمر هیچ کدام از این ابزرها طولانی‌ نیست) هر چه میخواهند با اکثریتی که نخواستنشان را همه دنیا فهمید اند میکنند.نمیفهمند که عمر هیچ مستبدی، هیچ دستگاه استبدادی به درازای تاریخ نیست؟ که نمینگرند به سوراخ هایی‌ که تنها ماوا و سنگ نوشته هایی‌ که تنها یادگار‌های آنها شده است؟


الان چند وقته که خواب ندارم، هر شب کابوس میبینم، رنگ قرمز و دود، با تم ضجه، صدای دارم میسوزم و گاه گاه گلویی خالی‌ از صدا! سابقا اینجور نبود، رویا بود و سفیدی و سبزی که نادر کابوس‌هایم پرت شدن از ارتفاعی بود که اون هم ختم به خیر میشد، نه این که این دنیای من باشد که مدت هاست میبینم چیزی رنگ باخته، معنایی ناپدید شده، نمیدانم، شاید من اشتباه می‌کنم، شاید من توهم برام داشته که پس چرا از هر که میپرسم همین پاسخم میدهد: که دنیای اون‌ها هم زرد شده و قرمز، که کابوس رفیق شبانه اونها هم شده، کم یا زیاد، که شادی کردن در میان مردمی که هنوز اشک از دست دادن عزیزی بر گونه‌هایشان خشک نشده و کبودی و زخم باتوم و زنجیره نه جوانمردی با گرده‌هایشان ترمیم، غیر ممکن است، که این داستان مشترک همه ماست.

این داستان غم من نیست که سنگ صبور غم من آینه است، کسی‌ که گوش فرا میدهد و رازدار اشک‌های من است. این دستان دلیل من است، روایت انگیزه من و هم نسلان و هم فکران من. دلیل و انگیزه‌ای که هر شب به یادش خودم رو به کابوس میسپارم و هر روز به جریان روز. این روایت دلیل من برای مبارزه است، روایت انگیزه من برای باز پس گرفتن آنچه حق خود میدانم، که داستان، دیگر تنها حق من نیست، که حق آنها ئیست که تک تک فضاهای ذهنم رو اشغال کرده اند، که حقشان را از من و امثال من طلب میکنند. این داستان آن قدرتیست که هر روز من و به خیابان میکشنه، من و دوستان من، من و هم فکران من


۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

جنبش ما شاخه به شاخه بر نظام سایه میگسترد


جنبش نو پای ما پله به پله در حال ریشه دواندن و مستحکم شدن است و درخت سبز آن قدم به قدم سایه خود را بر ارکان نظام میگسترد، به همان طریقی که ما میخواهیم، نه آنقدر تند که عنان از کف به در آید و دنیا به کام نو کیسه گان شود و نه آنقدر کند که چون شمعی در باد خاموش شود و در پس هیاهو‌ها خاموش و فراموش! نگاهی‌ به سطح خواست‌های مردم و رهبران این جنبش و مقایسه آن با آنچه که در آغاز ما را به خیابان‌ها کشید، که تنها خواست ما در ابتدا و اکنون احترام و تطمیع به آنچه که اراده ملت نامیدیمش بود و به سبب آن گذر کردیم از تک تک مرز‌هایی‌ که روزگاری از نزدیک شدن به آنان هراس داشتیم، تنها به سبب مقاومت در برابر آنچه که ما اراده کرده بودیم. امروز دیگر تنها مخاطب مطالب و خطابه‌ها امثال مرتضوی و فلاحیان نیست که روی سخن ما با خامنه ایست، کسی‌ که سر نخ این عروسکان خیمه شب بازی در دستان او تاب می‌خورد و سرنوشت در قالب اراده سر انگشتان آن تعیین، که هنوز به یاد دارند دوستان روزگاری که مرز خودی و غیر خودی استفاده از کلمه معظم قبل از کلمه مقام رهبری بود که گاها سرنوشت بقا یک نشریه به آن بسته میشد. راهی‌ که موسوی به پشتوانه مردم گشود و ما هراسناک در آن گام گذشتیم اکنون شامل کاروانیست به بزرگی‌ همه ایران، به عظمت همه بزرگ مردانی که هر کدام به قسمی، در قسمتی‌، به فراخور عقیده از دادن هیچ هزینه‌ای فروگذار نکرده اند، خاتمی، موسوی، حجاریان، افروغ، صفایی فراهانی، تاج زاده که اگر نام خاتمی از زیر بیانیه‌ها حذف شود چه کسی‌ باور میکرد که خاتمی نگارنده آنهاست، که این روحانی مظلوم و محجوب خواهان رفراندوم شود، که اولین بار کلمه کودتای مخملین را فریاد بزند. چه کسی‌ باور میکرد شیخ، کسی‌ که زمانی‌ با رفتارش در قبل تحصن نمایندگان مجلس چنان تخم کینه‌ای در نهاد ما نشاند اکنون به حنجره‌ای تبدیل شده که بی‌ پروا به سبب آنچه که در نظام می‌گذرد به ارکان‌های آن میتازد. دیگر مدتیست که صحبت در مورد حقانیت شخص رهبر از قالب رویا به در آمده، که خامنه‌ای از جایگاه ناظر عیان و مجری رویین تن پشت پرده به بازیگری تبدیل گشته که می‌توان مخاطب یک حزب قرار گیرد و می‌توان به آن تزید. ما پیش میرویم، گام به گام، قدم به قدم، تریبون‌ها جبهه‌هایی‌ که روزگاری ملک اختصاصی حریف بود اکنون صحنه رویارویی ماست، بازی در زمین آنها در جریان است و این نوید بخش پیروزی ماست.

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

آقای کامران نجف زده، شما نه راست هستین و نه چپ که حد اکثر موجودی خواهید شد همانند نوباوه!




یه چند تا سوال کوچیک بعد خوندن درد دلهای کامران نجف‌زاده که یکی‌ از دوستان من و قرین محبت خودش کرده و نمیدونم چرا احساس کرد من مشتاق خوندنش هستم واسم پیش اومد که براشون جوابی‌ پیدا نکردم، نوشتم که یه نفر بهشون جواب بده


یک: (برخلاف متن) دایی جان ناپلئون، چرا احساس کردی که اینقدر می‌ ارزی که هدف توطئه‌ای باشی‌؟

دوم: خیلی‌ وضعت خرابه، خیلی‌! به این نوشته اعتقاد داشتی موقعی که داشتی مینوشتی یا همینجوری خواستی‌ قلمی هم زده باشی‌؟

سوم: همون طور که نوشتی‌ تو نه راست هستی‌ نه چپ، همون طور که امثال جوانفکر و شمقدری و نجفی و ... هیچ کدوم نیستند، یعنی‌ تقریبا هیچی‌ نیستی‌ غیر از یک بازیگر این صحنه، حد اکثر میشی‌ نوباوه که امثال ابوطالب سگش به امثال شما شرف داره، اونها راست هستند، از راست بودنشون تعریف دارند، نه اینکه .... خیلی‌ وضعت خرابه(این سوال نبود، جمله خبری بود)

چهارم: در مورد نوشتن نامه به مرتضوی یا اژه ای، شما لازم نیست واسه کسی‌ چیزی بنویسی‌، یعنی‌ا صلا اون کسانی‌ که اسم بردی زحمت باز کردن نامه رو به خود نمیدهند، اسم رو که میخونن یه پوزخندی میزنن و رو به منشی‌ می‌پرسن مگه جیره دیر شده که نامه فرستاده! عزیز دل بابا، نارسیسم یا همون خودشیفتگی میدونی‌ چه بیماریه؟

پنجم: چند بار خودت رو خبرنگار نامیدی که هر دفعه نزدیک بود که حالم به هم بخوره، متاسفانه هستی‌، همون طور که ایمان مراتی خبرنگار هست، همون طور که خیل زیاد حقوق بگیرن فارس و کیهان هستند (تفاوت تو جیره دهنده است که منبع جیره یکیست)، طبق تعریف‌های متعارف شما خبرنگار هستی‌ که در هیچ کتابی‌ پستی کسی‌ رو از صفت خبرنگاری عزل نکرده، شاید ما باید یک اسم دیگه واسه دوستان در بندمون انتخاب کنیم، کسی‌ نظری نداره؟

و در آخر، در جواب جمله اول، این رو واسه تو ننوشتم که موقع‌ای که فکر می‌کنم ممکنه بخونیش حالم به هم میخوره، فقط در مورد تو نوشتم، همون طوری که به خاطر رشته‌ام در مورد انواع میکرب مینویسم، یا باکتری یا ارگانیسم‌های مختلف یا نمیدونم مواد متفاوت

از فردا، سیزدهم مرداد، میر حسین موسوی رئیس جمهور قانونی‌ منه!

از فردا، سیزدهم مرداد، میر حسین موسوی رئیس جمهور قانونی‌ منه! اگه این به معنی‌ خروج از حاکمیته (چیزی که من بهش اعتقادی ندارم) من از حاکمیت خارجم، یعنی‌ از حاکمیتی که قانونش به امثال خامنه‌‌ای اجازه چنین دخل و تصرفی در آرای ملت بده و به قانون اساسی‌ ملتزم میمانم که موسوی از من خواسته در چارچوب آن حرکت کنم، تنها به احترام رئیس جمهورم، به احترام رهبر جنبشم (حرکتی که به آینده‌اش امید دارم). آقای موسوی، این فقط یک شعار احساساتی‌ نیست، شما به پشتوانه بیش از ۲۰ میلیون نفری که به شما رای دادند، به پشتوانه ۴ میلیون نفری که فقط در شهر تهران، در روز ۲۵ خرداد به خیابان‌ها آمدند، به پشتوانه صد‌ها شهیدی که در این مسیر جان بازی کردند، و میلیون‌ها نفری که حاضر به این عملند و هنوز فرصت نیافته اند رئیس جمهوری هستین! مجری تحلیف شما نه امثال خامنه ای، کسی‌ که از اسلام تنها یک ملعبه برای حکومت ساخت، که صد‌ها روحانی اصیل و منبع تحلیف شما نه مجلس فرمایشی شورای اسلامی که خود فرزند حرام زده همین سیستم که مجلسی به وسعت همهٔ مردم از هر قوم و مذهب است. بمان و حکومت کن

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

میر حسین موسوی، هنوز سکوت کنم؟


نشستم پشت یه ورق سفید و فقط می‌خوام بنویسم، نمیدونم چرا یا اصلا نمیدونم چی‌، فقط می‌خوام بنویسم، چون زبانم قاصره، نمیچرخه بی‌ مروت! حنجره‌ام هم یاری نمیکنه، میترسم زبون وا کنم و بغضم بریزه بیرون! بعد دو روز اومدم پای کامپیوتر، عکس صفایی فراهانی رو دیدم، کاش نمیدیدم، دل‌ شکسته و سر به زیر، نبوی رو دیدم، بهزاد، کسی‌ که ۲ دوره وزیر این کشور بود، کسی‌ که هنوز زخم شکنجه‌هایی‌ که به خاطره این انقلاب کشید رو بدنشه! ابطحی، چهره همون چهره بود، ولی‌ یه چیزش کم بود! و بقیه! آخه بی‌ مروت‌ها شما کی‌ هستین که نشستین این‌ها رو به ضد انقلاب بودن محکوم می‌کنین؟ چی‌ فکر کردین که این دادگاه رو با این وضعیت مسخره برگزار کردین که دادگاه برگزار کردنتون هم بهتر از تقلب در انتخاباتتون نیست! کاش به حداقل‌ها احترام میذاشتین که حتا تقلب رو هم بی‌ حرمت کردین! خشم می‌‌افرینید، بد میکرید، کاش اونقدر شعور داشتید که میفهمیدین چه موجی داره شکل میگیره، چه خروشی که این نمایش‌ها فقط داره باد میندازه به این آتش!

دلم می‌خواد فقط درد دل‌ کنم، با یه نفر، با کسی‌ که آرومم کنه،کسی‌ که در پناهش آروم بشم، سرم و بگیرم بالا و ول کنم این بغض لعنتی رو که هر چی‌ دلش می‌خواد بریزه بیرون، شاید میر حسین، شاید! ۲ ماه دوباره شناختمش، ۲ ماه که از اون تصویری که من در ذهنم ازش داشتم در اومده ، میر حسین موسوی، نخست وزیر چپ گرای دهه ۶۰ الان چیزی بیشتر از یک تصویر رنگ باخته نیست که الان من کسی‌ رو میبینم که مرزی برای توصیف شجاعتش نمیشناسم، دلم می‌خواد جلوم بود و باهاش صحبت می‌کردم که میر حسین موسوی ، پدر من، رئیس جمهور حقیقی‌ من، هنوز باید صبر کنیم؟ چه قدر تو طاقت داری مرد؟ از یه جایی‌ دیگه نمیشه صبر کرد، از یا جایی‌ نمیشه سکوت کرد، از یه جایی‌ نمیشه معتقد بود، میدونم که گذاشتن از این برهان احتیاج به آرامش داره، میدونم که تعقل در پناه خشم نقش بر باده! میدونم که خارج از قاعده حرکت کردن ما آرزوی همین جنایت کاراست، ولی‌ با همه اینها، موسوی، نمیشه تا ابد بر همین منوال گام برداشت، سخته!